نقطه آغاز تمرين گفتوگو
عباسمحمدي اصل
تصويب طرح تعيين مكاني در تهران براي اعتراض مردم مطابق با آنچه در اصل ۲۷ قانون اساسي تصريح شده از چند منظر قابل بررسي و تامل است. چنين كاري كپيبرداري از سيستمكشورهايي است كه تمرين و سابقه زيادي در عمل به دموكراسي دارند. در عين حال اين طرح نبايد محدود به تهران و پايتخت شود و بايد با تكيه بر سنتهايي كه در برخي نقاط كشور به يك گفتمان تبديل شده راههايي براي بوميسازي آن پيدا كرد. آنچه در شوراي شهر تهران به تصويب رسيده كپي تجربهاي است كه در غرب از زمان يونان باستان با نهادهايي چون مجلس سنا و قانونگذاري به شكل مدني تجربه شده است. سنتي كه در يونان تجربه شده و گفتوگو را ميان نهادهاي مختلف جامعه نهادينه كرده دو هزار سال پيشينه دارد و تا امروز جريان دارد. اما در مقابل در جامعهاي نظير ايران از ۳هزار سال قبل استبداد جريان داشته و تا زمان انقلاب مشروطه استمرار يافته است. بنابراين چنين فرهنگي اصلا وجود ندارد و اگر قرار باشد الان براي اعتراض عمومي محلي تعيين شود، ممكن است اين اعتراضها هم از سوي مردم و هم از سوي حاكميت به خشونت منجر شود. بايد مجددا براين موضوع تاكيد كنم كه تا وقتي زمينه فرهنگي چنين كاري وجود ندارد صرف اينكه محيط خاصي را براي ابراز اعتراض در نظر بگيريم نميتوانيم انتظار بروز رفتار مدني داشته باشيم. از سوي ديگر شوراي شهر و منتخبان مردم در آن نماينده جنبه جمهوريت نظام را نمايندگي ميكنند. هر چند آنها اين طرح را پيشنهاد دادهاند اما ممكن است از منظر حاكميت پنهان اين موضوع مورد قبول نباشد. يعني ممكن است از سوي نهادهاي قدرت كه به لحاظ سازماني داراي قدرت متمركز هستند و ...
در مواقع حاد دست به اقدام قاطع ميزنند؛ مقبول نباشد. بنابراين شايد اين اقدام يك ابراز وجود نمادين بخش جمهوريتخواه جامعه ما باشد؛ اما بخش حاكميتي آن را پس بزند. از آنجا كه ما هنوز چندان تمريني نداشتهايم بايد بپرسيم بستر اين ارتباط جامعه و حاكميت و نحوه ابراز اعتراض با سيستم كلان برنامهريزي كشور تا چه اندازه روشن شده است، زيرا همين فقدان شفافيت ميتواند هزينههاي بيشتري را در پي ابراز اعتراض در اين مكان تعيين شده به جامعه تحميل كند.
اما با وجود اينكه ما تجربه دموكراسي به عمق تاريخ تمدنمان نداريم ميتوانيم از اين تصميم شوراي شهر تهران به عنوان يك روزنه و يك نقطه شروع و تمريني براي اعتراضهاي مدني استفاده كنيم كما اينكه پيشتر در يك تجربه راهپيمايي سكوت را نيز ديده بوديم. در عين حال من از جهت پيامدهاي اين تصميم و عواقبش چندان خوشبين نيستم مگر اينكه مديريت دقيق و سيستماتيك بر اين كار يعني اعتراض مدني در يك محل از قبل تعيين شده نظارت كند. در غير اين صورت چنين تصميمي نيز مثل بسياري از كارهاي ديگران در ايران ابتر باقي ميماند و خودش به عنوان معضلي بر معضلات جامعه افزوده شود. در حال حاضر مشكل ما اين است كه ارتباط بين جامعه مدني و حاكميت به شكل سيستماتيك تحريف ميشود و رفتهرفته جامعهمدني تحليل ميرود. بلايي كه ميتواند جامعه مدني را دچار تشتت كند و نوعي بياعتمادي و عدم اطمينان متقابل را برجاي گذارد.
اين هم باعث ميشود حتي اگر بخواهيم اعتراض بكنيم يا اين اعتراض جنبه عقلاني نداشته باشد به صورت اعتراض هيجاني و سطحي و بروز خشونت نمود پيدا كند. اگر تصميم اتخاذ شده در شوراي شهر تهران نشانه خوبي است از اينكه در درازمدت به سمت دموكراسي حركت كنيم اما در كوتاهمدت بايد بسترهاي فرهنگي و حقوقي براي اجراي آن فراهم شود وگرنه اعتراضها را به سبب بياعتمادي مردم به همديگر و منسوب كردن آن به عنوان نوعي سوپاپ اطمينان براي حاكميت ممكن است اشتعال پيدا كند و پيگيري حقوق مدنيمان تبديل به يك معضل شود. ما تاكنون بيشتر درگير شدن را تجربه كردهايم و لازم است زمينه فرهنگي و تربيتي براي ابراز اعتراض مدني فراهم شود تا فضاي مسالمتآميز را در اين عرصه تجربه كنيم در غير اين صورت همانطور كه تاكيد كردم معضلات بيشتري را شاهد خواهيم بود و هزينههاي بيشتري براي كنترل همين موضوع بايد بپردازيم. موضوع قابل تامل ديگر در تصميم شوراي شهر تهران اين است كه تعيين چنين مكاني محدود به تهران شود كه پايتختنشينان كم و بيش در آن به مسوولان نزديكترند و به متوليان اجرايي كشور نيز دسترسي بيشتر دارند. به نظر ميرسد اين موضوع تا جايي كه به مردم و بدنه اجتماعي مربوط باشد حمايت نهادها و گروههاي مختلف را همراه دارد اما حمايت از آن رفته رفته در نهادهاي سطح بالاتر نظير مجلس و خبرگان و نهادهاي قدرت رنگ ميبازد و به اين ترتيب مسكوت ميماند يا كنار زده ميشود.
بنابراين ممكن است حاكميت چندان روي خوشي به آن نشان ندهد. اما وقتي به فرهنگ فولكلور اقوام داخل ايران توجه كنيم در شهرستانها و نقاط مختلف نشانههايي از گفتمانهايي ميان مردم ميبينيم كه با تقويت آنها ميتوانيم اين تجربه كپيبرداري شده را به يك اقدام بومي شده تبديل كنيم. ما سنتها و گردهماييهاي مدني در تاريخ خود داريم كه مردم در قالب آن دور هم جمع شده و به خوبي با هم گفتوگو ميكنند. براي نمونه در اصفهان در طول تاريخ شاهد آن بودهايم كه بعد از ظهر جمعهها مردم در كنار زايندهرود نزديك سي و سه پل جمع ميشدند و گفتوگو ميكردند. در نسبتهاي تاريخي حتي گفته شده حمامهاي زنانه محل نقل و انتقالات گفتمانهاي اجتماعي بوده و به اين ترتيب يك حضور غيرمستقيمي در خانوادهها از اين طريق مديريت ميشده است. بنابراين تجربههاي خاصي داريم كه ميتوانند تقويت شوند و از آن به عنوان بستري براي گفتوگو ميان جامعه و نهادهاي قدرت و حاكميت بهرهبرداري شود. پس صرفا نميتوان گفت كه مردم پايتختنشين به مسوولان نزديكتر بودهاند و ميتوانند از اين مكان خاص بهره بگيرند بلكه در سنتهاي بومي مردم شهرستانهاي مختلف اين رفتار ميتواند نهادينه شود. اگر از چنين رفتارهايي در فرهنگ بومي خود ارزيابي واقعبينانهاي انجام دهيم و از آنها الهام بگيريم ميتوانيم براي مشاركت مدني در جامعه راههاي قواميافتهتري بيابيم. شايد اين كار در مركز و سرمايهگذاري روي آن نشاندهنده آن باشد كه مطالعه دقيقي روي چنين كاري صورت نگرفته و ضعف كارشناسي در آن وجود داشته باشد و به همين دليل بايد مراقب باشيم كه اين كار به عنوان يك حركت نمادين محدود نشود و رفتهرفته رنگ نبازد.