كارگاه موسيقي جَز در جشنواره فجر برگزار ميشود
گسست تئوري و عمل
امير بهاري
ميشاييـل كــار در رشـته موسيقيشناسي دكترا گرفته است و از سال 2006 به عنوان استاد ارشد موسيقي جز در كنسرواتوار معتبر گراتس اتريش مشغول تدريس است. او از سال 2011 تا 2013 هم براي فوق دكتراي خود مشغول پژوهش در پروژه «جز و هويت پايتخت» بوده و در فضاي آكادميك چهره شاخصي محسوب ميشود. «كار» به ايران آمده و بناست هم وركشاپي درباره موسيقي جز برگزار كند و هم روز اول جشنواره در فرهنگسراي نياوران پروژهاي را تحت عنوان «جز و شهر» اجرا كند. بر اساس اجرايي كه سه سال پيش در تالار وحدت برگزار كرد او روي صحنه به عنوان موسيقيدان جز چندان جذاب نيست ولي در دنياي تئوري و مباحث آكادميك استادي تمامعيار است. اجراي او در فرهنگسراي نياوران هم احتمالا بستري آموزشي دارد و تكميلكننده وركشاپ اوست.
اما چرا يك سفيدپوست اروپايي ميتواند جز را به خوبي براي شما تحليل كند اما نميتواند موسيقيدان جز در معناي كلاسيك آن باشد؟ اول اينكه اروپاييها و در راس آنها فرانسويها موسيقي جز را بسيار دوست دارند و در قرن بيستم در رونق جهاني جز سهم مهمي داشتهاند اما آنها بيشتر مخاطب اين موسيقي بودند تا مجري آن. علاقه شديد آنها به موسيقي جز هيچگاه نتوانست باعث شود آنها جزنوازاني همتراز نوابغ سياهپوست امريكايي داشته باشند. البته اين به اين معني نيست كه اروپا موسيقيدانان جز موفقي ندارد اما واقعيت اين است كه تلاش سفيدپوستان به جز و نمونههاي امريكايي آن، چندان با آن جنس موسيقي سنخيت نداشت و اگر هم هنرمندان در جز مدرن يا موسيقي وامدار جز مطرح شدند، دليلش استفاده از نگاه خاص آنها به موسيقي و شيوه بياني منحصر به فرد خودشان بود. مثلا تفسير «نيك بچ» از موسيقي جز كه چندي پيش در تهران اجرا داشت، كاملا شخصي و يگانه است. موسيقي امثال او ملهم از موسيقي جز است.
ميشاييل كار بر اساس آنچه چند سال پيش در ايران داشت، تلاش ميكند رپرتواري مبتني بر موسيقي استاندارد جز ارايه كند. او به ريشههاي جز علاقه دارد و به لحاظ سبكي تا حدود زيادي به هارمونيهاي اصيل جز وفادار است اما نه او و نه حتي آهنگسازي مثل جاستين هورويتز (سازنده موسيقي متن لالالند) نميتوانند موسيقيدان شش دانگ جز باشند. اين موضوع هر دليلي ميتواند داشته باشد اما يكي از مهمترين دلايلش اين است كه بعضي موسيقيها بيش از شكل معمول وابسته به بستر فرهنگيشان هستند، بيشتر در همان محدوده جغرافيايي و حتي تاريخي خود باقي ميمانند. جز هم بسيار وامدار آن فرهنگ عجيب سياهپوستان مهجور امريكايي نيمه اول قرن بيستم است.
اما حضور ميشاييل كار به عنوان يك مدرس برجسته براي موسيقي ما بسيار مهم است چرا كه علاقه به موسيقي جز در ميان نسل جوان روزبهروز بيشتر ميشود و آگاهي علمي آن چندان در ايران وجود ندارد. حضور كسي مثل «كار» در اين مجال است كه اهميتي دوچندان پيدا ميكند. او يكي از مدرسان برجسته جز در اروپاست و برگزاري وركشاپ او براي موسيقي ايران بسيار ضروري است نه به خاطر اينكه ياد بگيريم و بر اساس آن ساختارها آهنگسازي كنيم؛ نه. مهم اين است كه جز را آنگونه كه هست بياموزيم و حالا تازه اول راه است. چون خلاقيت در چگونگي گذار از الگوهاي پيشين تبلور پيدا ميكند.