چند پيشنهاد براي فقر زدايي
داود سوري
از ابتداي انقلاب تاكنون نسخههاي متعددي از سوي نحلههاي گوناگون اقتصادي و اجتماعي براي برچيده شدن فقر در كشور نوشته شده است. برآيند اين نسخهها نشان ميدهد كه هيچ كدام از آنان نتوانستهاند فقرزدايي را براي كشور به بار آورند و از تعداد فقرا بكاهند.
اين موضوع بيانگر آن است كه يا سياستهاي بد براي فقرزدايي در نظر گرفته شده يا سياستهاي خوب، بد اجرا شده است. نتيجه آن شده كه امروز با قشر وسيعي از جامعه فقرا روبهرو هستيم بطوري كه جمعيت آنان در حال افزايش است و آينده مشخصي براي آنان وجود ندارد.
دولت يازدهم و دوازدهم اگرچه در بخشي از سياستگذاريهاي اقتصادي كارنامه قابل قبولي داشته اما نتوانسته درباره موضوع فقر نسخه راي كه درمانگر باشد را ارايه دهد. بررسي فقر درماني دولتهاي پس از انقلاب نشان ميدهد كه هيچگاه سياست جديد و كارآمدي براي اين كار در نظر گرفته نشده كه اين روند در دولت دوازدهم نيز ادامه داشته است. به عنوان مثال در ابتداي دولت يازدهم موضوع ارايه سبد كالا مطرح شد كه كلا طرحي منسوخ شده بود و عملا نتوانست انتظارات جامعه فقير كشور و دهكهاي پايين براي فقرزدايي را تامين كند. نتايج يك پژوهش نشان ميدهد كه عمده افرادي كه به عنوان فقير شناخته ميشوند به دليل نداشتن كار با درآمد مناسب در اين رده قرار گرفتهاند و در صورت يافتن شغلي با درآمد مكفي قادرند سطح رفاهي خود را افزايش داده و با كيفيت بهتري به زندگي ادامه دهند. هماكنون درباره خط فقر ارقام مختلفي براساس نوع مسووليت افراد داده ميشود كه بيانگر واقعيتها نيست. در چنين فضايي سياستگذار قادر نخواهد بود تصويري شفاف از وضعيت جامعه پيش روي خود ببيند و ممكن است براي فقرزدايي نسخههاي اشتباه و نادرمانگري پيشنهاد دهد.
در مطالعاتي كه بنده و برخي همكاران در بررسي فقر در ايران انجام دادهايم به اين سوال پاسخ دادهايم كه اصولا فقرا چه كساني هستند و از نظر تحصيلي در چه سطحي قرار دارند. در اين مطالعات به اين نتيجه رسيدهايم كه عمده افرادي كه جزو فقرا به حساب آورده شدهاند عمدتا از قشرهاي تحصيلكرده هستند كه توانمنديهاي زيادي براي انجام كار دارند اما به دليل نبود شغل مناسب و درآمد كافي در زمره فقرا قرار گرفتهاند. در اين ميان سهم زنان تحصيلكرده و بيكار بسيار بالاتر است و آنان با وجود دانش خوبي كه دارند نتوانستهاند شغل مناسب با درآمد خوب را به دست آوردند و هزينههاي ماهانه خود را تامين كنند. بهترين نسخه براي فقرزدايي از اين افراد، سياستگذاري براي يافتن شغل مناسب است كه ميتواند علاوه بر بالابردن كارايي آنها سطح درآمديشان را افزايش دهد. با اين كار ميتوان جامعه را به سمتي هدايت كرد كه حدود 70 درصد از فقرا نياز به حمايت نداشته باشند و بتوانند از كمكهاي دولتي و حمايتي بينياز شوند. از سويي ديگر حدود 30 درصد باقي ميمانند كه عمدتا زنان بيسرپرست يا بدسرپرست، معلولان و ازكارافتادگان هستند و دولت ميتواند با دست بازتري زمينه رفاه آنان را به وجود آورد. هنر سياستگذاران اقتصادي اين است كه منابع محدود بودجهاي را به بهترين شكل ممكن تخصيص دهند بنابراين با اتخاذ سياستهاي اشتغالزايي هم درآمدهاي دولت از محل ماليات بر حقوق افزايش مييابد و هم اينكه قادر است حدود 70 درصد از افرادي كه به طرق مختلف حمايت ميكند را از اين گردونه خارج كند. در حال حاضر اقتصاد ايران توان اشتغالزايي و درآمدزايي براي اين افراد را ندارد و با توجه به سياستگذاريهايي كه صورت ميگيرد نيز نميتوان اميدوار بود كه در كوتاهمدت اين جمعيت بتوانند خوداتكا شوند. آنچه مسلم است اشتغالزايي و رفاه لزوما از طريق رشد اقتصادي محقق نخواهد شد و لازم است تا سياستگذار علاوه بر داشتن برنامه براي افزايش رشد اقتصادي اشتغالزا، سياستهاي حمايتي خود را در اقتصادي مانند ايران ادامه دهد بطوري كه اين حمايتها هدفمند بوده و موجب حيف و ميل منابع محدود اقتصادي نشود.
اقتصاددان و عضو هيات علمي موسسه آموزش عالي بانكداري