پاسخي به آقاي گنجي
1- اولين نكته اين است كه بنده هيچگاه خود و ديگران را مبرا از مسووليت مشكلات موجود ندانستهام. جناب گنجي حتما توجه دارند يك نويسنده را برحسب يك يادداشت او داوري نميكنند، بلكه همه نوشتههايش را بايد در كنار يكديگر نقد و ارزيابي كرد. بنده به شهادت نوشتههايم چنين روشي را نداشتهام كه تقصير را فقط به گردن يك نفر يا يك جناح بيندازم. اصولا در نوشتههاي بنده تقصيريابي به نسبت آيندهنگري در حاشيه است. اگر متن نوشته بنده دقيق خوانده شود متوجه خواهيم شد كه همهجا از ضميري استفاده ميكنم كه مسووليت را متوجه همه ما ميكند و كمتر پيش آمده كه طرف مقابل را مسوول و خود را مبرا خطاب كنم. به علاوه بنده در مقام قاضي نيستم كه بخواهم ميان دو طرف دعوا داوري كنم. اتفاقا نقد اصلاحطلبان نيز ميتواند وظيفه طرف مقابل باشد. در فضاي آزاد اين دو نوع نقد در كنار يكديگر قرار ميگيرند و مردم داوري نهايي را ميكنند. البته بنده ادعاي آقاي گنجي را رد نميكنم كه جامعه ما هنگام نقد خيلي فرقهگرايانه عمل ميكند و من نيز هزينه رفتارم را هنگامي كه از اين فرقهگرايي عبور كرده پرداختهام، ولي اي كاش ايشان براي اينكه بنده و ديگران آموزش ببينند، براساس همين منطق رفتار ميكردند و نقد منصفانهاي را به دو طرف مينوشتند.
2- كاملا درست ميفرماييد كه جناب سردار سليماني آن جوان را وابسته معرفي نكرده، من نيز هيچگاه در اين مورد نسبت به ايشان متعرض نشدهام، اصولا در كل ماجرا نيز متعرض ايشان نيستم، چون در ميان همه نيروها جناب قاسم سليماني آزمون پسدادهتر از خيليها است. اين خطاب نيز با اين برداشت است كه گوشهاي ايشان شنواتر از ديگران است و اگر اميدي به خير باشد به سردار است. در واقع سخنان ايشان فقط فرصتي بود براي ارايه يك پيشنهاد؛ و اگر نوشتهام كه نه از خارج آمده و... به علت نكاتي است كه برخي افراد ديگر در روزهاي گذشته مطرح كردهاند. من حتي منكر اصل وجود حمايت خارجي از اين اتفاقات هم نيستم كه قبلا هم در اين مورد نوشتهام، هر چند ريشه آن را داخلي ميدانم و با تعبير درست مقام رهبري در زخم دانستن آن موافقم. ولي معتقدم اين مورد خاص يعني آتشزدن پرچم كشور، كه به درستي موجب تكدر خاطر جناب سردار سليماني شده، را بعيد ميدانم كه از خارج دستور گرفته باشد. فقط همين.
3- من ادعاي آقاي گنجي در مورد عوامل تنفر را رد نميكنم، بلكه تاييد هم ميكنم كه تنفر فرآيندي دوطرفه است و حتما كساني هم در اين طرف آن را تشديد كردهاند و اكنون نيز درصدد دميدن به كوره سوزان هستند. حداقل بنده در اين مورد مواضع مخالف داشتهام و گمان نميكنم حتي در موضوعاتي كه عليه شخص خودم انجام شده نيز عنان اختيار از كف داده باشم. معتقد به تمايز برنامههاي اصلاحطلبان با گروههاي ديگر نيز هستم. ترديدي نداريم كه برخي از نيروهاي آن طرف آب آتشبيار اين معركه هستند. تاكنون در نقد آنان گفتهام باز هم خواهم گفت. شايد هم بر حسب موقعيت بيشتر هم بگويم. ولي مساله اينجاست كه تناسبي ميان مسووليت و قدرت بايد برقرار شود. قدرت اصلي در اداره كشور نزد حكومت است و مسووليت اصلي نيز بايد متوجه آن باشد. اگر در اين شكي داريد كه ريشه مهمتر اين نفرتپراكني كجاست، و با بنده موافق نيستند، پس حتما ميتوانيم يك گفتوگوي مفصل را تدارك ببينيم.
به نظرم آقاي عبدالله گنجي، گمان كردهاند كه نوشته من در مقام تسويهحساب با گذشته است. اگر چنين برداشتي شده، بايد آن را اصلاح كنم. قصد من نگاه به آينده است. اصولاً مشكل من آينده است و اينكه چگونه آن را به نحو مطلوبي تحقق بخشيم و نه اينكه از گذشته مچگيري كرده و بخواهيم بيگناه و مقصر بسازيم. در مورد افرادي كه منتسب به جريان اصلاحات بودند و اكنون خارج هستند، به نظرم ميتوان دقيقتر سخن گفت. بنده با هر نوع رفتار تحريككننده خشونت، به ويژه وقتي كه نواي آن از خارج صادر شود مخالف هستم و محكوم ميكنم. ولي همه آناني كه نام برديد در برابر يكي از منسوبان صداوسيما كه در خارج از كشور برنامه اجرا ميكند، افراد محافظهكاري محسوب ميشوند يا در برابر خاوريها و... حاشيهاي محسوب ميشوند.
4- ظاهرا در بيخاصيتي صداوسيما اشتباه برداشتي رخ داده است. صداوسيما اتفاقا خيلي هم اثر دارد و همين رفتارها محصول آن است. بيخاصيتي آن مربوط به ادعاهاي آن در جهت تربيت انسان طراز اول و مكتبي و... و تقويت... است. ولي در ليست تحريم بودن به خودي خود افتخاري نيست. سعيد مرتضوي هم ميتواند تحريم شود و اتفاقا خيلي هم اثرگذار بود ولي عدالت در پاي آن اثرگذاري به چه روز افتاد؟
5- درباره معاونت پرورشي، خيلي خوب است كه آقاي گنجي عزيز، مفصل با نام و مشخصات (اگر خواستند) بنويسند و اقدامات آن را محكوم كنند و بخواهند كه امروز از آن دوران درس بگيريم. حتماً براي اين كار ايشان را تشويق خواهم كرد. چه چيزي از اين بهتر. ولي مساله اين نيست. بر فرض هم كه سياههاي از مفاسد و رفتارهاي ناپسند را منتشر كردند. مساله امروز ما چيز ديگري است. 38 سال است كه اين نظام آموزشي تحت مديريت همين ساختار است. بفرماييد يك مطالعه كنيم، ببينيم خروجي آن چيست؟ حالا هر كس مسوول و مقصر بوده، بماند براي بعد، اگر اين خروجي را مفيد نميدانيم بلكه زيانبار است، چرا دنبال مقصر ميگرديد، خوب همين الآن آن را اصلاح كنيم. براي مقصريابي وقت هست.
6- اينكه ما يا دوستانمان فرهنگ غرب را ترويج كردند، فارغ از اينكه چنين ادعايي درست است يا خير، فقط به يك نكته بايد اشاره كرد. هر چقدر هم كساني اين كار را كرده باشند، به اندازه رژيم گذشته نميتوانستند فرهنگ غرب را تبليغ كنند. با تمام امكانات و به صورت انحصاري اين كار را ميكردند. ولي نتيجه چه شد؟ انقلاب آن هم از نوع اسلامي. بنابراين مساله را به تبليغات نبايد تقليل داد. موضوع جديتر از اين حرفها است. در اين 40 سال پولي نبود كه براي مبارزه با اين فرهنگ و ترويج مثلا فرهنگ و اخلاق اسلامي هزينه نشد. نتيجه چه شده است؟ رواج يك مجموعه خرافات و مناسك به جاي انديشههاي اصيل. به علاوه اين اعتراضات در جاهايي نبود كه بتوان گفت فرهنگ غرب و مورد نظر جنابعالي در آنجا رسوخ داشته است. جناب آقاي گنجي از من نقل كرديد كه احساس تعلقي به اين نظام ندارم. گمان نميكنم كه كسي باشد و بداند، قاضي (توجه كنيد و نه حتي بازجو) پروندهاش براي تحت فشار قرار دادن او، تا چه اندازه اقدام ضد ملي انجام ميدهد، و بعد بخواهيم كه براي چنين نظامي حد نهايت تعلق خاطر را داشته باشد؟ هنگامي كه به نام نظام، ولي عليه نظام بدترين تخلف ممكن را مرتكب ميشوند، دايه دلسوزتر از مادر نبايد شد. توجه كنيد، اگر نظام را طوري تعريف كنيم كه مدافع مردم و رفاه و آرامش آنان و كشور باشد، طبعا قضيه فرق خواهد كرد. اجازه دهيد اين را بيش از اين نشكافم. اميدوارم درخواست نكنيد كه تعلق خاطر به ساختاري ابراز شود كه سعيد مرتضوي قاضي آن و دادستان تهران يا مهمترين مقام قضايي است.
فرصت را غنيمت ميشمرم حالا پيشنهادي را كه به جناب سليماني دادم به شما هم ميدهم. اگر برايتان امكان دارد، يك زماني را از مقامات قضايي بگيريد تا به صورت مشترك سري به اين افراد بزنيم، ببينيم چرا و با چه هدفي و با چه منطقي اين كارها را كردند؟ گزارش آن را به صورت مشترك در اختيار عموم و داوري آنان قرار دهيم.