• ۱۴۰۳ جمعه ۱۱ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4014 -
  • ۱۳۹۶ دوشنبه ۹ بهمن

هاشمي به روايت هاشمي(13)

روزنامه اعتماد مصاحبه مركز اسناد انقلاب اسلامي با آيت‌الله هاشمي را روز نوزدهم دي منتشر كرد كه ادامه آن به صورت روزانه منتشر خواهد شد. روز شنبه بخشي از پاسخ آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني به سوالي درباره «رژيم هم ظاهرا يك زماني همراهي مي‌كرد با اين قضيه.» به چاپ رسيد كه امروز ادامه آن را در زير مي‌خوانيد.

 

در زمان‌ آقاي‌ كاشاني‌ هم‌ روحانيت‌ نقش‌ نسبتا خوبي- با اينكه بخشي‌ از روحانيت‌ وارد ماجرا شده‌ بود- نشان‌ داده‌ بود، به‌ علاوه‌ كاملا روشن‌ بود؛ خوب‌ يك‌ قدرت‌ جديدي‌ در مملكت‌ به وجود آمده‌ بود. مساجد و حسينيه‌ها و مدارس‌ و وسعت‌ دامنه‌ تحصيل‌ و اينها خيلي‌ فراوان‌ بود و طبيعي‌ بود كه‌ آنها يك‌ فكري‌ بايد بكنند. به‌ نظر مي‌رسيد كه‌ اينها به‌ فكر افتادند در ايران‌ روحانيت‌ ضعيف‌ متشتتي‌ باشد و مرجعيت‌ روحانيت‌ را منتقل‌ كنند به‌ نجف‌. رژيم‌ اين‌ كار را مي‌خواست‌ بكند دليلش‌ هم‌ روشن‌ است‌ اولا اينها به طور كلي‌ احتياج به روحانيت فكر مي‌كردند، دارند. آن‌ موقع‌ حزب‌ توده‌ با حركتي‌ كه‌ كرده‌ بود و سوابقي‌ كه‌ داشت‌ بالاخره‌ مايه‌ وحشت‌ اينها بود يعني‌ كمونيست‌ها و مساله‌ شوروي‌ و با شوروي‌ هم‌ اينها حسابي‌ درگير بودند، مايه‌ وحشت‌ اينها بود. فكر مي‌كردند روحاني‌ كه‌ در مشت‌ خودشان‌ باشد لازم‌ دارند اما روحانيت‌ نيرومندي‌ كه‌ از كنترل‌شان‌ بيرون‌ رفته نبايد باشد. عراق براي‌ كنترل‌ روحانيت‌ مناسب‌تر از ايران‌ بود چون‌ عراق حسابي‌ تحت‌ مهميزشان‌ بود. ايران‌ وسيع‌تر هم‌ بود و خب، در ايران‌ مساله‌ شيعه‌ مي‌توانست‌ حسابي‌ موي‌ دماغ‌ اينها باشد قوي‌تر ازعراق بود. اين‌ بود كه‌ اينها، ترجيح‌ دادند كه‌ روحانيت‌ را تحت‌ كنترل‌ عراق داشته‌ باشند. اين‌ قشر جوان‌هايي‌ كه‌ در قم‌ تربيت‌ شده‌ بودند در اين‌ 10 سال‌ يعني‌ توي‌ دهه‌30، از سال‌ 30 تا 40 تقريبا اين‌ از بعد از نهضت‌ آقاي‌ كاشاني‌ به‌ بعد طلبه‌هاي‌ جوان‌ حسابي‌ درآمده‌ بودند. ما درس‌ امام‌ را كه مي‌رفتيم‌ يا درس‌هاي‌ ديگر كه‌ مطلوب‌ بود درس‌ آقاي‌ منتظري‌ و اينها آدم‌ مي‌ديد كه‌ مثلا صدها طلبه‌ تحصيلكرده خوش‌فكر، متدين‌ حسابي‌ وجود دارند غالبا هم‌ اهل‌ زبان‌ و قلم‌ و سخنراني‌ و اينها بودند، اميدي‌ پيش‌ آمده‌ بود. چنين‌ چيزي‌ در نجف‌ نبود لذا با همه‌ اين‌ محاسبات‌ اين طور به‌ نظر مي‌رسيد كه‌ آنها مطمئن‌ بودند كه‌ مصلحت‌ نيست‌ كه‌ اين طور باشد و به‌ فكر افتادند اين‌ كار را انجام‌ بدهند و در قم‌ هم‌ آقاياني‌ بودند كه‌ احتمال‌ مرجعيت‌شان‌ بود امام‌ بودند، آقاي‌ شريعتمداري‌ بود، آقاي‌ گلپايگاني‌ بودند، آقاي‌ نجفي‌ بودند و اينها هر كدام‌شان‌ موقعيتي‌ داشتند. كمابيش خمس اينكه موقعيتي داشتند به‌ خاطر اينكه طريق‌الافق‌ هم‌ بودند از لحاظ‌ سن‌ و موقعيت‌ حوزه‌اي‌ و اينها وسيله‌ تفرقه‌ خوبي‌ هم‌ بود. مي‌شد يعني‌ ملوك‌الطوايفي‌ كنند قم‌ را؛ آنها به‌ فكر افتادند ملوك‌الطوايفي‌ كنند قم‌ را مثل‌ زمان‌ قبل‌ از آقاي‌ بروجردي‌ قبل‌ از آنكه آقاي‌ بروجردي‌ بيايند، آقاي‌ صدر و آقاي‌ حجت‌ و آقاسيد محمدتقي‌ خوانساري‌، كمتر آقاي‌ فيض‌ و آقاي‌ كبير در قم‌ و بعضي‌ از علماي‌ درجه‌ دوم‌ بودند از آن‌ وضع‌ آنها راضي‌ بودند. آقاي‌ بروجردي‌ كه‌ آمدند من‌ شنيدم‌ آن‌ موقع‌ من‌ نبودم‌، آقاي‌ مرحوم‌ اشراقي‌ واعظ‌ معروفي‌ بود آن‌ موقع‌ ايشان‌ رفته‌ بود روي‌ منبر اين‌ آيه‌ «يا ايها النمل‌ الدخلوا مساكنكم» را خوانده‌ بود كه برخورده‌ بود به‌ همه اين‌ آقايان‌. اينجا خوب‌ طبعا سياست‌ اينها اين‌ بود. من‌ خودم‌ يك‌ خاطره‌اي‌ دارم‌ كه خاطره‌ تاريخي‌ است‌ در وفات‌ آقاي‌ بروجردي‌. بعد از وفات‌ آقاي‌ بروجردي‌ در قم‌ خوب‌ اين‌ آقايان‌ بودند در نجف‌ آقاسيد ابوالهادي‌ شيرازي‌ و آقاي‌ حكيم‌ بودند، آقاسيد ابوالهادي‌ خب‌ نابينا بودند و ايشان‌ بين‌ طلبه‌هاي‌ قم‌ و موجهين‌ مقبوليت‌ بيشتري‌ داشتند. افكارشان‌ هم‌ يك‌ طوري‌ بود كه‌ اينها بيشتر مي‌پسنديدند. آقاي‌ حكيم‌ بودند كه‌ آن‌ موقع‌ به‌ خاطر بعضي‌ مسائلي‌ كه‌ بود زياد بين‌ اين‌ طلبه‌هاي‌ جوان‌ آقاي‌ حكيم‌ موقعيتي‌ نداشتند در ايران‌، آقاي‌ سيد ابوالهادي‌ چربيد ضمن‌ اينكه شايد رژيم‌ بيشتر حالا نمي‌دانم‌ رژيم‌ شايد آن‌ موقع‌ [ناتمام‌]...

پس‌ از فوت‌ آقاي‌ بروجردي‌ مايل‌ به‌ آقاي‌ حكيم‌ بودند؟

شاه‌ مايل‌ بود آقاي‌ حكيم‌ چيز بشود كه‌ نشد ولي... ‌

مگر كسي هم مي‌توانست در اين مسير دخالت بكند؟

همان‌ هم‌ شايد جزو چيزهايش‌ بود. به‌ هر حال‌ از آقاسيد ابوالهادي‌ اينها، استقبال‌ شد تا يك‌ مقداري‌ ولي‌ خوب‌ از آقاسيد ابوالهادي‌ زياد نمي‌ترسيد چون‌ ايشان‌ نابينا بودند. آنها فكر مي‌كردند يك‌ مرجع‌ نيرومندي‌ نخواهد شد، هم‌ نجف‌ بود و، هم‌ نابينا. زياد از اين‌ مساله‌ رژيم ناراحت‌ نبود، از وضعي‌ كه‌ پيش‌ آمده‌ بود. حالا من‌ خاطرم‌ چيز ديگري‌ است‌ آقا سيدابوالهادي‌ زياد نبودند، ايشان‌ فوت‌ كردند حدود يك‌ سال‌ بعد از آقاي‌ بروجردي‌. من در اصفهان بودم موقعي‌ كه‌ ايشان‌ فوت‌ كردند، من آنجا منبر مي‌رفتم در اصفهان. ميزبان‌ من‌ آقاي‌ حاج‌ ابوالقاسم‌ كوهپايه‌اي‌ بود كه‌ ايشان‌ مركز وجوه‌ بود در بازار، پول‌ها را جمع‌ مي‌كرد. تقريبا آن‌ روزها هر تاجري‌ كه‌ سهم‌ و پول‌ امام‌ دستش‌ بود يك‌ مقدار مرجع‌ساز هم‌ بود. شهريه‌ مثلا فلان‌ آقا را بدهد وقتي‌ شهريه‌ مي‌داد بقيه‌ مردم‌ هم‌ وجوه‌بده‌ها به‌ فكر مي‌افتادند كه‌ بدهند به‌ اين‌ آقا كه‌ شهريه‌ طلبه‌ها را مي‌دهد. طلبه‌ها هم‌ وقتي‌ كه‌ يك‌ كسي‌ شهريه‌ مي‌داد طبعا زودتر توجه‌ مي‌كردند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون