ترجمه آثار ادبي ايران به زبانهاي ديگر و پرسشهاي هميشگي
كرامت چاركي
يكي از پرسشهايي كه هميشه در عالم ادبيات امروز ايران مطرح ميشود اين است كه ادبيات ما چرا هنوز آنگونه كه بايد و شايد سر از جهان درنياورده و سقف ادبيات ما درحوزه شعر و داستان جهاني، چهرههايي مانند صادق هدايت و فروغ فرخزاد هستند؟
طرح اين پرسش ممكن است تا حدودي ريشه در نوعي احساس مسووليت داشته باشد اما بدون تعارف بايد گفت اندكي هم به مساله كمبود اطلاعات و كمبود مطالعه و پيگيريهاي معمول ادبي در ميان مطرحكنندگان اين پرسش مربوط است زيرا طبق آمار و شواهد موجود، كم نيستند چهرههايي كه نه به اندازه پيشكسوتان اما به هر شكل جرقههايي از شناخت قلم و آثار خود را در بعضي كشورها ايجاد كردهاند.
چرايي حضور كمرنگ نويسندگان و شاعران ايراني در سطح جهان البته به مطالعه بيشتري نيازمند است اما نديده گرفتن آثار ترجمه شده به زبانهاي مختلف در دو دهه گذشته، نكتهاي نيست كه بتوان ناديدهاش گرفت يا با بيتوجهي از كنارش گذشت. شايد براي همه جالب باشد كه در همين چند سال گذشته، بيش از دويست اثر درحوزه شعر و داستان از شاعران و نويسندگان ايراني به زبانهاي ديگر ترجمه شده كه سهم زنان نويسنده و شاعر، سهمي غير قابل انكار و حتي شگفتانگيز است. حقيقت اين است كه هماكنون بسياري از نويسندگان و شاعران عمدتا جوان ما را در چند كشور ديگر هم ميشناسند و آثارشان را دنبال ميكنند. نكتهاي ديگري كه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه حجم سفرهاي فرهنگي مستقل كه در همين چند سال گذشته انجام شده در تاريخ ادبيات ما كمنظير است. سفرهايي كه با هدف تبادل فرهنگي و شناساندن هرچه بيشتر ادبيات امروز ما انجام ميشوند. همين سفرها به خودي خود، مويد اين حقيقت شيرين هستند كه افرادي در بيرون مرزها در حال رصد ادبيات ما هستند و نسل امروز توانسته با تكيه بر توانايي خود، تا حدودي صدايش را به ديگران هم برساند.
گرچه حضور ادبي ما در قالب ترجمه آثار هنوز در حدي نيست كه بتوان به عنوان يك ادعاي بيچون و چرا مطرحاش كرد اما در آن حدي هم نيست كه بتوان كاملا ناديدهاش گرفت و حرفي هم دربارهاش نزد.
امروزه وفور ترجمه پراكنده بسياري از آثار ايراني به زبانهايي چون تركي، اسپانيايي، عربي، كردي، انگليسي، فرانسوي و آلماني كه هر روز زياد و زيادتر هم ميشوند، نشان از ايجاد موجي دارد كه آرامآرام درحال شكل گرفتن است. موجي كه بدون هيچ پشتوانهاي توسط خود فعالان ادبي آغاز شده و تاكنون نتايج نسبتا خوبي هم در پي داشته.
توجه مترجمان ديگر كشورها به ادبيات مستقل ايران نشان ميدهد كه شعر و داستان ما حالا ديگر حرفي براي گفتن دارد. حرفي كه ميتواند مخاطبان در اقصي نقاط جهان را هم تحتتاثير قرار داده و در پهنه ذهني ما شريك كند. خارج از حوزه انصاف است كه به ترجمههاي متعدد آثار ايراني توجهي نشان ندهيم و بدون هيچ اطلاعاتي از اين موضوع، لب به نقد و گله بگشاييم. ادبيات امروز ايران نه به اندازه قابليت خود بلكه به اندازه اعلام حضوري موثر ترجمه و عرضه شده است. حضوري كه حداقل ثابت ميكند دست ما از لحاظ توليدات ادبي تا جايي كه بعضيها نااميدانه به آن دامن ميزنند خالي نيست.
انتظار اينكه ادبيات مستقل ما بتواند يكشبه ره صدساله برود و در سطح جهاني، همسطح و همسنگ ابر نويسندهاي چون هدايت عرضاندام كند، انتظاري غيرفني و غيرحرفهاي است. بايد اجازه داد اين حوزه كه با همه مشكلات هنوز نفس ميكشد از راههاي اصولي راه خود را به بيرون از مرزها باز كند. تبديل شدن يك نويسنده و شاعر به چهرهاي جهاني، مستلزم سازوكارهايي همهجانبه است كه فعلا مجالي برايش نيست و آنچه درحال اتفاق افتادن است، حركتي است خودجوش و مسوولانه كه به هر شكل رشدي كند و ديررس خواهد داشت.
جداي از حضور جوانترها در زمينه ادبيات، حضور آثار نويسندگاني مانند محمود دولتآبادي، هوشنگ گلشيري، سيمين دانشور، ابوتراب خسروي، سيمين بهبهاني و... را هم بايد به اين پرونده اضافه كرد. آثاري كه حتي به دليل سطح نفوذ در خواننده خارج از مرزها، موفق به دريافت جوايزي در سطح جهاني هم شدهاند.
به هر شكل آنچه در حال و هواي ادبيات امروز ايران شاهديم، حال و هوايي خودانگيخته با هدفي معلوم است. هدفي كه بدون تن دادن به هياهوهاي مربوط به جهان پرآشوب ما به دنبال راهي براي ايجاد روزنه گفتوگو با جهان ديگر است. همانطور كه گفته شد، حضور پررنگ نويسندهاي چون هدايت در شناخت موثر از ادبيات ما، موضوعياست كه بايد پذيرفت اما توقف نگاه ما و تصور غيرقابل عبور بودن و گذشتن از مرز اين نويسنده را نبايد به عنوان يك اصل بر ذهن خود حقنه كنيم. ممكن است ادبيات ما از مرز هدايت نگذشته باشد اما در چهارچوب پيش از آن هم متوقف نماده است. امروزه ميتوان حداقل از 20 الي 30 نويسنده و شاعر نام برد كه آثارشان به اشكال مختلف به چند زبان ديگر ترجمه شده؛ موضوعي كه تا پيش از دودهه گذشته داراي چنين سابقهاي نبوده است. حضور جهاني در عالم ادبيات نيازمند فرصتهايي بيش از اين است. فرصتهايي كه به پشتوانه تكتك فعالان مستقل در اين زمينه ساخته ميشود. دركشورهاي ديگر هنوز منتقدان ادبي، خارج از گروهبنديهاي كاذب به كشف استعدادهاي تازه مشغولند. يعني همان حلقه مفقودهاي كه ادبيات ما از آن در رنج است. كار منتقد ادبي در سراسر جهان، تشخيص سره از ناسره و جلوگيري از موجهاي مخرب نويسندهسازي يا شاعرسازي است و تا اين نوع نگرش به شكلي صددرصد بر ادبيات يك كشور حكمفرما نباشد، نبايد انتظاري بيش از محدود شدن در فضايي تنگ و تاريك داشته باشيم.