به سر عقل آمدن
حسن لطفي
شايد از سر اتفاق باشد كه هنگام تماشاي فيلم «لاتاري» به ياد كتاب«به سر عقل آمدن سرمايه داري» دكتر علي شريعتي ميافتم. اما در اينكه دليلش كارگردان فيلم (محمدحسين مهدويان) نيست، شك ندارم. اين فيلمساز جوان با همين سه فيلم بلندي كه ساخته نشان داده خوب ميتواند روي دوش فيلمسازان خوب قبل از خودش بايستد و دستاوردهاي سينمايي آنها را مال خود كند (نمونهاش شيوه روايي فيلم شبه مستند زليگ ساخته وودي آلن است كه درفيلم ايستاده در غبار به كار گرفته و دوربين روي دست مورد علاقه فون ترير و بقيه رهروان نظريه سينمايي دگما 95 كه براي نزديك شدن به حال و هوايي مستندگونه از آن استفاده كرده است) البته آنطور كه «لاتاري» نشان ميدهد افزايش مخاطب و گرايش به داستاني با اوج فرود كلاسيك، آن هم از نوع ملودرام شبهسياسياش علاقه امروز او شده است. اگر اين ادعا را بپذيريم ميتوانيم بگوييم مهدويان «لاتاري» از «آژانس شيشهاي» ابراهيم حاتميكيا بيرون آمده و كفشهاي «قيصر» مسعود كيميايي را پوشيده است. جنس نگاهش به مسائل اجتماعي تركيبي از احساس، اسطورهسازي، جهتگيري سياسي و البته تلاش به ادامه ساختاري است كه تصوير كردن آن را خوب شروع كرده است. البته منظورم ساختاري است كه مهدويان به عنوان كارگردان دنبال آن است و گرنه مهدويان فيلمنامهنويس مرحله به مرحله از فيلمسازي كه از ديگران خوب تقليد ميكند دورتر ميشود. «لاتاري» جدا از دغدغههاي اجتماعياش يك كليشه روايتي و شخصيتي امتحان پس داده نيست. كليشهاي كه آگاهانه يا ناآگاهانه قدرتش را به خاطر بازيهاي سياسي از دست داده است. فيلمنامهنويسان فيلم آگاهانه يا ناآگاهانه «لاتاري» را مبدل به جعبه سياه فيلم ساختهاند. جعبه سياهي كه با حضور ترامپ و ورشكستگي پدر طي دو سال قبل، زمان فيلم را به دوره دولت تدبير و اميد برميگرداند و يادشان ميرود تجارت دختران به دوبي سابقهاي بيش از دو و حتي شش سال دارد. البته ملالي نيست همين كه دست فيلمسازان در بيان معضلات اجتماعي بازتر شده و مربيان از غار تنهاييشان بيرون آمدهاند نقطه مثبتي است. شك ندارم ثمره آن را وقتي فيلمسازان مستقلتري فيلم بسازند، خواهيم ديد. البته به شرط آنكه تهيهكننده فيلمشان يك بازنده سياسي نباشد.