كوتاه درباره نويسنده هميشه زيبابين
اميرمهنا
سعيد عباسپور از آن جمله آدمهايي است كه با همان ديدار اول جذبش ميشوي چون ذات «قصهگو»يش زماني كه با طنزهاي شفاهي گره ميخورد، معجوني ميسازد از اميدواري پزشك و نويسنده و خوانندهاي كه هرگز سعي نكرده زندگي و بازيهايش را فقط با«چشم» ببيند. هميشه به طنز ميگويد «نابينايياش» فابريك نيست چون مدت كوتاهي توان ديدن داشته اما فعاليتهاي همهجانبهاش در دوران پس از آن شكل گرفته؛ به گونهاي كه حالا ديگر معتقد است تنها راه درك و ديدن زندگي و زمان ديدن با چشم نيست.
سعيد عباسپور نويسندهاياست اخلاقگرا كه هيچوقت سعي نكرده رازهاي بيمارانش را به عنوان سوژهاي براي نوشتن داستان انتخاب كند. گرچه اغلب شخصيتهاي كارهاي او به لحاظ ابعاد روانشناختي قابل مطالعهاند اما مشخصا اشاره به بيماري هيچكدام از مراجعهكنندگانش ندارند. معتقد است آنچه ميان خودش به عنوان پزشك و يك بيمار اتفاق ميافتد هميشه در بخشي از حافظه ناخودآگاهش ثبت و ضبط ميشود و تا ابد محفوظ ميماند.
يكي از نكاتي كه هميشه رويش تاكيد ميكند اين است كه عاشق «سعدي» است و اين عشق تا حدي است كه قراردادي قابل توجه به عنوان خواننده را به اين دليل لغو كرده كه تهيهكننده اجازه نداده او در ميان اشعار انتخاب شده ديگر، غزلي هم از سعدي بخواند!
توجه ويژه عباسپور به شخصيت«زن» در داستانهايش نمود فوقالعاده برجستهاي دارد؛ نكتهاي كه ميتوان ردپايش را در اغلب داستانهاي اين نويسنده پيدا كرد. پيوند تخيلي ناب در كنار وجهي موثر از انسانشناسي باعث شده كه منتقدان، آثار اين نويسنده را در رديف كارهاي شبهمستند قرار دهند. يعني كارهايي كه بر اساس زندگي شخصي معين نوشته ميشود و نويسنده گاه مجبور است ديداري رودررو با سوژه داشته باشد در حالي كه به گفته خود نويسنده، چنين تصوري هرگز صحيح نيست و آنچه در داستان رخ داده زاييده تخيل محض است.
خودش ميگويد وجه توجه به شخصيت زن در كارهايش آنقدر برجسته است كه خيلي از مخاطبان فكر ميكنند با يك نويسنده زن مواجهند. آنچه كارهاي عباسپور را از اين منظر قابل مطالعه ميكند، توجه به عمق شناخت شخصيت زنانه از نگاهي علمي و درعين حال واقعياست. رگههايي از بروز عواطف و احساسات يك زن ممكن است به شكلي ظاهري در كارهاي نويسندگان ديگر هم يافت شود اما آنچه به نام نويسنده فوق ثبت شده اين است كه شخصيتهايي از اين جنس را چنان ميآفريند كه نه داعيه اسطوره بودن دارند و نه خودكمبينند و نه نيازمند به توجه كاذب.
جهان ادبي سعيد عباسپور درست مانند جهان پزشكي و موسيقايياش زيبابين است. نوعي از نگاه زيبا به زندگي كه هيچ درد و محدوديت جسمي تاكنون نتوانسته مسيرش را عوض كند. شور زندگي و احساس شاديآفريني براي مخاطب در ميان شخصيتهاي نابينايي كه در چند داستان از اين نويسنده شاهدشان هستيم، مويد اين موضوع است كه يافتن راه و رسم زندگي بيش از هر مورد ديگر به «چشمدل» نياز دارد؛ موردي كه عباسپور به شكلي صددرصد پيامش را دريافت كرده و قصد دارد هر روز شاخ و برگي تازه به آن بيفزايد.