درنگي بر فيلمنامه «آيينههاي روبرو» اثر بهرام بيضايي
قصه نزهت و قناعت
هومان دورانديش
«آينههاي روبرو»، فيلمنامهاي از بهرام بيضايي است كه انتشارات روشنگران در سال جاري آن را منتشر كرده است. اين فيلمنامه البته در اوايل دهه 1360 توسط ناشر ديگري منتشر شده بود اما انتشار مجددش پس از سيوسه سال، براي دوستداران بهرام بيضايي خوشايند است. فيلمنامه داستان زندگي دختر جواني است كه برادرش در ميانه دهه 1330، به جرم فعاليت در سازمان نظامي حزب توده دستگير شده و در آستانه اعدام است. نزهت براي نجات برادرش از اعدام، مجبور ميشود با يك تيمسار رژيم شاه ارتباط غير اخلاقي برقرار كند؛ اما ديري نميپايد كه درمييابد در همان روزهايي كه به خلوتگاه تيمسار ميرفته، برادرش را اعدام كردهاند. نزهت كه پيشتر نامزدياش را به هم زده بود تا بتواند درخواست نامشروع تيمسار را بپذيرد، بعد از اينكه ميفهمد فريب خورده است، از خودش بيزار ميشود و به ورطه انتقام گرفتن از خودش سقوط ميكند. اين انتقام گرفتن از خود در اوج تنهايي و بيپناهي، كمكم نزهت را به يكي از روسپيان فقير تهران در دوران رژيم شاه بدل ميكند. در آغاز فيلمنامه، مردم انقلابي به خانههاي فساد حمله كردهاند و نزهت كه در يكي از همين خانهها كار ميكند، با كمك مردي به نام «قناعت» موفق ميشود از ميان شعلههاي آتش فرار كند. فيلمنامه داستان زندگي نزهت و سپس داستان زندگي قناعت را از زبان خودشان روايت ميكند. در اين اثر بيضايي نيز، مثل بسياري از آثارش، اكثر آدمها به نحو عجيبي بيرحم و سنگدلند. جدا از رفتار تيمسار با نزهت، اعضاي خانواده نزهت و حتي رفقاي چريك برادرش با بيرحمي باورناپذيري با او برخورد ميكنند. البته اين يك وضعيت تكراري در آثار بيضايي است كه كسي مظلوم واقع شود و تنها بماند و ديگران، چه بيگانگان و چه آشنايان، به جاي همدلي با فرد مظلوم يا پرسوجو از او كه حقيقت ماجرا چه بوده است، يكي يكي از راه برسند و با سنگدلي او را طرد و تحقير كنند. اين تكرار نشان ميدهد كه بيضايي از «جمعيت» بيزار است. در آثار بيضايي، كم پيش ميآيد كه با يك كنش جمعي آگاهانه و اخلاقي مواجه شويم. در جهان بيضايي، كنش جمعي غالبا سرشتي جاهلانه و بيرحمانه دارد. يعني «جمعيت» معمولاً فاقد آگاهي راستين است و بر مبناي جهل و سوءتفاهم مشغول قضاوت نادرست و دشمني ناجوانمردانه عليه «فرد» است. در «آينههاي روبرو» نيز خاندان نزهت، كه دختري بسيار جوان است و برادرش اعدام شده و پدرش هم از اندوه اعدام پسر و بلايي كه بر سر دخترش آوردهاند دق كرده، چنان با قساوت قلب او را قضاوت و طرد ميكنند كه حقيقتا غير قابل باور است. البته وقوع چنين وقايعي در زندگي واقعي، محال نيست اما سوال اين است كه چرا در جهان بيضايي، استثنا بدل به قاعده شده است؟ اين رفتار استثنايي در آثار بيضايي مدام تكرار ميشود و اين ناشي از نگرش خاص او به انسان و روابط انساني است. با اين حال در «آينههاي روبرو» دو ويژگي متفاوت هم (در قياس با اكثر آثار بيضايي) به چشم ميخورد. نخست اينكه در اين فيلمنامه، جدا از قهرمان داستان (نزهت)، حداقل دو شخصيت مثبت ديگر نيز حضور دارند: آقاي قناعت و مادام. قناعت عاشق ديرين نزهت است و مادام زن كافهداري است كه پناه نزهت بيگناه است. ويژگي دوم اين است كه بيضايي در اين فيلمنامه تا حدي به خوردن و نوشيدن توجه كرده است. بنابراين آدمهاي قصه يكريز مشغول حرف زدن نيستند و در ميانه حرف زدن، گاهي غذا ميخورند يا قهوه مينوشند. اما مهمترين ويژگي مثبت «آينههاي روبرو» قصه بسيار جذاب آن است. آينههاي روبرو، داستان زندگي دو انسان شريف و نرمال و در آستانه خوشبختي است كه سياست زندگيشان را تباه، خودشان را آنرمال و خوشبختي قريبالوقوعشان را نابود كرده است. قناعت با بالاترين معدل ممكن از دبيرستان فارغالتحصيل شده و در آستانه ورود به دانشگاه است، نزهت نيز ديپلمش را گرفته و قرار است با آقاي افتخاري مرفه ازدواج كند. اما مرگ سروان حقنظر، از نزهت يك فريبخورده رها شده ميسازد و از قناعت يك كارمند بيانگيزه و ناكارآمد. قرينهسازيهاي بيضايي در پاره دوم فيلمنامه دلنشين و هوشمندانه است. پايان اثر هم، برخلاف بسياري از آثار بيضايي، خوشايند است و تلخي عميق قصه را جبران ميكند. اين پايان خوشايند و پراميد، شايد با زمان نگارش فيلمنامه هم مرتبط باشد؛ چه بيضايي «آينههاي روبرو» را در سالهاي نخست پس از انقلاب نوشته است. فيلمنامه از سال 1357 اما قصه از سال 1335 آغاز ميشود. يعني سالي كه خود بيضايي هم مثل آقاي قناعت جوان، هجده ساله بود.