طنز و ذهنهای خطکشیشده
اسماعيل اميني
کسی که طنز مینویسد، اگر مطالعه نکند و آثار طنز گوناگون را نخواند، ممکن است مدتی با ذوق و قریحه بنویسد اما بهزودی چنتهاش خالی میشود و کارش به سطحینویسی و تکرار میکشد. اما مطالعه آثار طنز نیز، با شتابزدگی و سطحینگری جور درنمیآید. طنزنویس، نکتهسنج و دقیق است؛ بنابراین، وقتی مطلب طنز میخواند به جزییات و ظرافتهای آن توجه میکند.
آدمهای شتابزده، الگوهای پیشساختهای از مفاهیم در ذهن دارند و موقع مطالعه طنز، بیش از آنکه به مطلب طنز و رندیها و نکتههایش توجه کنند، در پی کشف نشانههای آن الگوهای پیشساخته خودشان هستند.
الگوهای پیشساخته عوام، چیزهایی است از این قبیل:
٭ کارمندان، مظلومترین اقشار جامعه هستند و مدیران به آنها ظلم میکنند./ بیشتر کارمندان با پارتی استخدام شدهاند و اهل کار نیستند.
٭ عروسها حق دارند که بدون دخالت مادرشوهر و به سلیقه خودشان زندگی کنند./ مادرها حق دارند که بر زندگی فرزندشان نظارت کنند و جلوی اسرافکاری و ریختوپاش عروسها را بگیرند.
٭ در کشورهای غربی همهچیز آزاد است و کار و درآمد فراوان است و در جهان سوم چیزی جز بیکاری و اختناق و استبداد نیست./ در غرب، مردم در انواع مفاسد و پلیدی گرفتارند و خیلیها کنار خیابان و زیرپل میخوابند و در کشور ما همهچیز خوب است و همهجا سرشار از مهربانی و معنویت و ارزانی و فراوانی است.
٭ جوانها تفریح و سرگرمی ندارند و کسی آنها را درک نمیکند./ جوانها تن به کار نمیدهند و پرتوقع و سربههوا شدهاند.
٭ شاعران و نویسندگان و روزنامهنگاران، دو دستهاند؛ یا طرفدار حکومتاند و از انواع امتیازات استفاده میکنند، یا مخالف و مبارزند و کارشان سانسور میشود/. شاعران و نویسندگان باید با همه سیاستها و عملکردهای مسئولان موافق باشند و اگر انتقاد کردند، آب به آسیاب دشمن ریختهاند.
الگوهای دوگانهای از این قبیل، بیپایان است و خودتان میتوانید صدها نمونه دیگر به این فهرست بیفزایید. به هر حال، اصل حرف این است که خوانندگان شتابزده وقتی مطلبی را میخوانند، دنبال کشف اندیشه و محتوای مطلب نیستند، بلکه میخواهند ببینند در آن مطلب کدامیک از این الگوهای پیشساخته دوگانه مطرح شده است؛ تا اگر موافق فکرشان بود دلشان خنک بشود و اگر نبود، آن را کنار بگذارند و بگویند: بروبابا! این هم شد طنز؟ معلوم نیست طرف چه کسی را گرفته است!
این الگوهای پیشساخته ذهنی، حاصل جزماندیشی است و موجب تقویت ریشههای جزماندیشی میشود. دنیایی ذهنی که در آن همهچیز تقسیمبندیشده و خطکشیشده است. راست/چپ، سنتی/ مدرن، متدین/ کافر، طرفدار حقوق زنان/ مخالف حقوق زنان، طرفدار آزادی/ طرفدار استبداد، امروزی/ قدیمی، من/ دیگری.
این تقابلهای دوگانه و جزمی و خطکشیشده هم بیپایان است. کسی که ذهنیت خطکشیشده و جزمی دارد، موقع خواندن مطلب طنز، دنبال سرنخها و نشانههای این خطکشیهاست، تا داوری خود را درباره اندیشه نویسنده کامل کند.
حالا اگر او طنز رندانهای را بخواند که در آن طنزنویس، طرف هیچیک از این الگوها را نگرفته و همزمان، کاستیها و تضادهای رفتاری و گفتاری همگان را دستمایه طنز قرار داده، خواننده سطحی، یا با نخستین نشانه و اشاره قضاوت میکند و یا سرگیجه میگیرد و مطلب را کنار میگذارد و به سراغ مطالب و طنزنویسانی میرود که مانند او الگوهای پیشساخته و ذهن خطکشیشده دارند و با سهلانگاری همهچیز را تقسیمبندی دوگانه میکنند و خودشان طرفدار یکی از طرفهای دعوا میشوند.