نگاهي به نمايشگاه عكسهاي نيكي كريمي
در جهاني بينور و بيامنيت
1- در طول تاريخ طولاني ادبيات، شاعران و اهلقلم توانستهاند دستورالعمل عشق را با جادوي كلام ثبت كنند و درواقع دستور زبان گلها را براي دلهاي شوريده و عاشق بنويسند. به طوري كه ميتوان گفت، همانطور كه هر زباني دستور و قواعدي براي صرف و نحو دارد، زبان گلها نيز قواعدي دارد. در زبان گلها، سه حالت: «من، تو، او» وجود دارد. هرگل نشانه خاصي از لحاظ ديده و احساس دارد. ازآنجهت كه زبان نمادين گلها در دل مردمان نيكوخصال و شاعران بااحساس اثر داشته است؛ اما در توضيحي مختصر، نيكي كريمي درباره نمايشگاهش اينطور مينويسد:
مجموعه «گل مردگي» را در سال 94 آغاز كردم و برايم بسيار فراز و نشيب داشت تا به تصوير نهايي برسم. اين اولينبار بود كه از طبيعت و خيابان و دوربين روي دست به استوديو ميرفتم و صحنهها را ميچيدم. احساس يك فيلمساز/ نقاش را داشتم كه بايد قابي ابدي از تصويرش ميساخت. مردن و به استعاره از آن، پژمردن جهانم را به هم زده بود چراكه مرشد هميشگيام را ازدستداده بودم و درگير ذهني به تصوير كشيدن اين فقدان بودم. همزمان اخبار نابسامانيهاي خاورميانه من را بيشتر به مفهوم نيستي و فقدان درگير ميكرد. احساس تك افتادگي و تنهايي در جهاني بينور و بيامنيت. همه اينها من را رساند به گلمردگي.
2- اگر به كلمات اين هنرمند در توصيف مجموعه گلمردگي دقت كنيم، مانند: مردن، پژمردن، نيستي، تك افتادگي، تنهايي درجهاني بينور و بيامنيت... متوجه ميشويم كه نيكي كريمي ناخودآگاه از «زبان فاصله» بهره گرفته است. نوعي فاصله رواني با عمق فاجعه، بيآنكه بيننده را در حلالمسائل زباني استعاري گرفتار سازد. كريمي توانسته است فاصله رواني با ذهنيت و با سوژه را به اخبار نابسامان خاورميانه و سرنوشت انساني گره بزند و احساس تك افتادگي و تنهايي را به جهاني بينور و بيامنيت تسري دهد و براي بيان مافي الضميرش نماد گل را برگزيند. تمهيد نيكي كريمي براي القاي «گلمردگي» موردنظرش با دو عامل از نظر بصري انتقاليافته: اول اينكه پسزمينه همه عكسها را به رنگ سياه انتخاب كرده است و اين يعني منتزع ساختن عامدانه گل از بستر طبيعيشان. دوم، با پرهيز از رنگهاي گرم و سرزنده و جايگزين كردن نوعي بنفش يا آبي محزون به يك حزن سرد و فاقد گرما (گاه در حد يك فوگ غمانگيز) نزديك شده است. همه تراژدي نهفته در اين گلها به اين نكته برميگردد كه طبيعت بخش مهمي از هستي است كه انسان در ساخت آن هيچ نقشي ندارد. ازاينروست كه طبيعت و منظر طبيعي خارج از حيطه پديدهاي موسوم به «دستساختههاي انساني» 1 قرار دارد. انسان كه حتي از ساختن يك گل عاجز است، ميليونها گل ناشناخته و بينامونشان در دشتها و درهها را در اموري كه هيچ ربطي به گلها ندارد و در جنگ ميان انسانها به نابودي ميكشاند.
3- باري، لفظ گل در تركيبات بيشماري در زبان و فرهنگ مردمان ايران به چشم ميخورد، مثل: گلگشت: تفرجگاه. گلكاري: ايجاد تپه يا باغچه گل. گلدسته: هم به معناي دستهگل است و هم منارههاي كنار مساجد كه بر آن اذان ميگويند. گلبانگ: صداي بلبل و حتي گاه به اذان نيز «گلبانگ مسلماني» ميگويند. گل انگبين: گل را با عسل ميآميزند و به آن «گل انگبين» ميگويند. گلچين: ازنظر تحتاللفظي يعني كسي كه گل ميچيند، اما منظور، هر چيز برگزيده و انتخابشده است. گلريزان: رسم گل ريختن بر سر عروس و داماد يا اعطاي هديه به كسي است كه آبرومند است اما برحسب اتفاق نيازمند شده است. گلابتون: گلهاي برجستهاي است كه با رشتههاي نقره يا طلا روي پارچه ميدوزند. گلشكر: معجوني از برگ گل، شكر يا قند و گلاب است كه گاهي آن را «گلقند» هم گفتهاند و در قديم به عنوان مسهل به كار ميرفته است... با اين توصيف، ما ايرانيان ميتوانيم خود را «گلباز» يعني دوستدار گل بناميم. اصطلاحات مربوط به گل در فرهنگ ايراني بسيار است: گلرخ، گلگون، گلاندام، گل سرسبد و... لذا برساختن تركيبي از «گل» و «مردگي» با چنين پيشينهاي از فرهنگ آميخته با گل و معاني لطيف آن، اقدامي غيرمنتظره است كه با روح ايراني كه در درازناي تاريخ و در شبكه گستردهاي از موتيف ماي آميخته با گل منعكسشده ، منافات دارد.
4- تجربه تاريخي ايران در تحمل جنگها و حتي غارت اقوام مهاجم كم نيست؛ با اين احوال همواره ملتي «گلباز» باقيمانده است. در همين تاريخ بود كه سعدي گل را مضمون قرارداد: گل همين پنج روز و شش باشد/ وين گلستان هميشه خوش باشد. با گلستاني از «گلمردگي» هيچ گلستاني هميشه خوش نيست. دلايل ذكرشده از نيكي كريمي براي رسيدن به «گلمردگي»، دلايلي منفعلانه است... ميخواهم بگويم، دسترسي نيكي كريمي به بيان موسوم به «آنترو پومورفيزم
« Anthro pomorphism» يا «انسانانگاري»، بيشك ميتوانست افق ديگري از بيان تجسمي را به روي او بگشايد. شايد اين نمايشگاه را بايد گذار از چالشي ذهني تلقي كنيم؛ كه ابتداي مسيري را نشان ميدهد...
5- هرگاه در انحناي تپهاي در دوردست، گلي ظريف و زيبا ميرويد كه تنها با ساقهاي نازك به زمين وصل است، دشمنان بشريت را بايد به سخره گرفت! به بزمگاه چمن رو كه خوش تماشايي است/ چو لاله كاسه نسرين و ارغوان گيرد. كافي است اسامي دخترانمان را مرور كنيم: نيلوفر، نسترن، لاله، گلچهره،...
نوشته: ا.ر.دال
Man Made. 1 دستساختههاي انساني