نگاهي به فيلم خوان بيخان
خانهاي كه خان ندارد
محسن استاد علي
سالهاست در تلاشيم تا جنسي ديگر از سينما را و البته از نوع مستندش تجربه كنيم، اينكه ميگوييم جنسي ديگر منظورمان ايجاد موقعيتي عجيبوغريب نيست، جنس ديگر براي ما جنس زندگي است. رنگ و بويي از روزمرّگيهاي هرروزه كه بيشتر و بيشتر در آن غرق ميشويم و همين فرورفتن فرصت ديده شدن خودمان را از خودمان گرفته است.
جنسي ديگر براي ما نمايش فضايي است از واقعيت زيست ما در اين بوم، بروز احساسات انسانهاي اين سرزمين كه گاه مهرباناند و گاه صميمي و نزديك و اندكي بعد، غريبه و دور، زماني راه را بر تو باز ميكنند ولي در چند قدميات زير پايت را خالي ميكنند و...
همه اينها و توماري ديگر از اين ويژگيها، شخصيتها و تيپهايي از ما خلق ميكند كه در اين دوره گذار در نوع خود يگانه است و هرروزه بخشي از اين ويژگيها و بنا به شرايط نقاب ما ميشود و مسير را براي ما مشخص ميكند و از قضا ضرورت همين مسائل باعث شده تا به دنبال نزديك و عميق شدن به موضوعاتي معمولي ولي مهم در اطراف مان باشيم و با كنكاش در آن، هرچند اندك ولي موثر باشيم.
«خوان بيخان» حاصل يكي از همين نزديكيها و عميق شدنهاست كه وقتي با هوش كارگرداني خوشذوق همراه ميشود، غايت كار فيلمي ميشود كه به دوراز احساساتگرايي (اين روزها آفت بسياري از مستندهاي ما نوعي احساساتگرايي است كه وقتي با بيسليقگي نيز همراه ميشود، نهتنها موثر واقع نميشود بلكه به ضد خود تبديلشده و نتيجهاي معكوس دارد) و با بينشي سنجيده از فروپاشي مهمترين نهاد هر جامعه، يعني خانواده سخن ميگويد.
«خوان بيخان» آينه حقيقي از جامعهاي است كه دوران سنت به مدرنيته را قدمبهقدم طي نكرده و چون يكباره پا در وادي جديدي گذاشته، تبديل به بحران شده و اگرچه مردمانش در ظاهر در هيبت يك خانوادهاند و صميميتي مجازي دارند ولي در عمل سرتاپا از هم غريبهاند و تنها يك هيچ بزرگ را با خود حمل ميكنند.
«خوان بيخان» حديث روزگار مردمي است در زير يك سقف كه هميشه خود را بيغرور و كبر معرفي ميكنند ولي منيتي در هر يك وجود دارد كه با اصل همزيستي بشري در تضاد است.
«خوان بيخان» قصه آدمهايي از يك جنس و در يك زمانه؛ زير سقف بيروح يكي از همين خانههاست... خانهاي كه خان ندارد...
تهيهكننده