ادامه از صفحه اول
ما و مذاكره ترامپ- اون
شاهد اين ادعا بازبيني دماسنج رابطه بين كره شمالي و ايالات متحده امريكا است. ملاحظه اين سابقه هيچ نشاني را هويدا نميكند كه بتوان از آن براي اين چرخش آشكار و ناگهاني كه عامل موثري باشد براي مذاكره استفاده كرد ولو آنكه از مذاكره نميتوان بلافاصله دوستي و توافق را استنباط كرد؛ از مذاكره تا توافق و توافق تا دوستي فاصله بسيار است و به نظر ميرسد آنچه در حال روي دادن ميان اين دو كشور است بيشتر به يك توافق نزديك و مانند باشد تا دوستي و مودت! موضعگيري محتاطانه رهبران جهان هم ميتواند ناشي از همين امر باشد. اين ويژگي به اصل و عواقب اين واقعه حساسيت خاصي را اعطا ميكند كه خوشبيني به آن بيشتر يه سادهانگاري نزديك است تا يك رخداد ديپلماتيك موفق!حساسيت موضوع زماني بيشتر به چشم ميآيد كه تمكين كيم جونگ اون، جوان ناپخته بر مسند قدرت نشسته فقط شعار رييسجمهور يكساله و چند ماهه امريكا نبود، بلكه آرزو و شايد غايت او بود و هست. ترامپ در اين مدت نشان داده كه نه پاي بند تعهد است نه وفادار به قواعد بازي در عالم سياست، او فقط ميخواهد شهوت قدرت خود را ارضا كند، فدا كردن ملت فلسطين در حالي كه دنيا برابر او ايستاد نشانه آشكاري است كه ترامپ بيهيچ ملاحظهاي خارج از اصول و پرنسيپهاي معمول و متعارف ديپلماتيك عمل ميكند؛ روشي كه به نظر ميرسد او براي مواجهه با كره شمالي در نظر گرفته است، نزديكي توام با احتياط براي جمعوجور كردن ماجرايي كه سالها به پاشنه آشيل ايالات متحده امريكا تبديل شده است. او ميخواهد قهرمان باشد، بها و بهانه و قيمت آن نيز مهم نيست. به نتيجه رسيدن و سرانجام پيدا كردن اين ديدار و مذاكره احتمالي يعني ترك برنامه هستهاي كره شمالي و رفع تحريمها عليه اين كشور كه ميتواند به زمينه و الگويي در عرصه روابط بينالملل تبديل شود. اين الگو خواسته يا ناخواسته در مقابل و مقايسه با برجام قرار ميگيرد و اين اهميت قضيه را براي ايران و مخالفانش برجسته ميكند. شكست مذاكرات ميان كره شمالي و ايالات متحده امريكا نيز بلادرنگ نتيجهاي كاملا متفاوت را پديد ميآورد؛ به گونهاي كه موضع ايران و موافقان ديپلماسي مرتبط به برنامه صلح آميز هستهاي ايران منجر به برنامه جامع اقدام مشترك را تقويت ميكند. به زبان ساده مذاكرات آتي ميان كره شمالي و ايالات متحده امريكا يك طرف ثالث هم دارد كه جمهوري اسلامي ايران است، واقعيتي كه ميتوان از مجموع شرايطي كه تشريح شد، استنتاج كرد. اين حقيقت اين الزام را ايجاب ميكند كه ايران فقط نظارهگر اين واقعه سياسي- ديپلماتيك نباشد؛ ايجابي كه وجوب برنامهاي مدون، سياستي هوشمند و جامع را نمايان ميكند. ضروري است كه طرحي نو درانداخت و سياستي مشخص را براي مواجهه با اين حادثه و عواقب ناشي از آن تمهيد كرد.
اعتماد متقابل دولت و مردم
بايستي مردم و ساكنان بافتهاي فرسوده را به اين باور برسانيم كه تصميمات دولتمردان و متوليان امر تصميمي اجرايي است تا بتوان اعتماد مردم را جلب كرد.
مردم و صاحبان املاكي هم كه در اين بافتها قرار گرفتهاند نبايد اين تصور را داشته باشند كه دولت استفادههايي غير از نوسازي را در نظر گرفته است. اگر در اين موضوع اعتمادسازي لازم بين مردم و دولت ايجاد شود ميتوانيم شاهد پيشرفت برنامههاي نوسازي باشيم.