كوتاه پيرامون وضعيت برگزاري كنگره نيما در ديدار با محمدرضا عبدالملكيان
شاعران نظر خود را اعلام كنند
مهرداد جهانگيري
محمدرضا عبدالملكيان براي مخاطبان ادبيات امروز ايران نامي آشناست؛ شاعري نوپرداز كه بيش از چهار دهه در سطح اول شعر ايران حضورداشته و آثار زيادي از او منتشرشده و در حافظه بسياري از شعر دوستان جاودانه شده است.
براي شاعران جوان اما علاوه بر اين، نام او تداعيكننده دوران رونق دفتر شعر جوان و برگزاري دورهها و كارگاههاي تخصصي و كنگرههاي شعر و انتشار مجموعه اشعار بسياري از آنان است؛ آن هم در دوراني كه انتشار يك مجموعه شعر بسيار سختتر از امروز بود. به همين سبب وقتي مدتي پيش خبر برگزاري اولين كنگره شعر نيما يوشيج تحت مديريت او منتشر شد، اميدهاي بسياري را برانگيخت. به بهانه برگزاري اين كنگره با او به گفتوگو نشستيم. عبدالملكيان درباره چگونگي وضعيت پيشرفت برگزاري اين كنگره گفت: بعدازآن كه در تيرماه سال جاري، مسووليت دبيري اين كنگره به من محول شد، به فاصله حدود يك ماه بعد و پس از شكلگيري و راهاندازي كانال «كنگره شعر نو ايران» در فضاي مجازي، به يك معنا مرحله برگزاري كنگره آغاز شد.
در همان آغاز گفته شد اين كنگره با همه كنگرهها و جشنوارههاي ديگر شعر تفاوتهاي اساسي دارد. يكي از اصليترين اين تفاوتها نيز شكل برگزاري آن است. اگر بخواهم با زبان شعر بگويم، بايد به حافظ اشارهكنم؛ «از خلاف آمد عادت بطلب كام كه من/ كسب جمعيت از آن زلف پريشان كردم» يا سهراب ميگويد: «گل شبدر، چه كم از لاله قرمز دارد؟/چشمها را بايد شست/ جور ديگر بايد ديد»
اين شاعر درباره چگونگي مساله اجرايي «جور ديگر ديدن» گفت: پاسخ اين پرسش را خود نيما داده است! نيما ميگويد كه «آب در خوابگه مورچگان عرصه فرهنگ و شعر بريزيد» و ما هم كار را، يعني برگزاري كنگره را به همين نحو آغاز كرديم! بگذاريد كمي عينيتر بگويم. شعر امروز و شاعر امروز، دچار و گرفتار بحران بوده و هست! و ما در قدم اول، بايد نسبت به بروز و وجود اين واقعيت نگرانكننده، واكنش نشان ميداديم. يك واقعيت تلخ اين است كه مديران و مديريتهاي «ايستا» و «كار نابلد» پاي شاعر و شعر را به ورطه و گرداب هولناك «مسابقه» و «جايزه» كشاندهاند! اين بحران تا آنجا پيش رفته كه تنها در يك سال (سال 95) بيش از 200 مسابقه شعر در سطوح گوناگون و در اقصي نقاط كشور برگزارشده است! به سبب وجود همين مديريتهاي «ناكارآمد» و «كار نابلد» متاسفانه طيف گستردهاي از شاعران كشور، به «شاعران مسابقهاي» يا بهنوعي «جايزهبگير» تبديلشدهاند! پديده نگرانكنندهاي كه به شكلي ويرانگر به «وارستگي» و «آزادمنشي» شاعران، آسيب جدي ميزند. پديدهاي بهشدت زيانبار كه پرداختن به تبعات گوناگون و خسارتهاي چندگانه آن، مجال ديگري را طلب ميكند. سراينده مجموعه«ساده با تو حرف ميزنم» در پاسخ به اين پرسش كه برنامه كنگره شعر نو براي تغيير اين وضعيت چيست توضيح داد: در چنين شرايطي، كنگره بايد نسبت به وجود اين خطر مهم و مهلك، هشدار جدي ميداد و براي درمان اين بيماري، چارهانديشي اساسي ميكرد. علاوه بر اين، يكي ديگر از خطرات و آسيبهاي دامنگير شعر در همين يكي دو دهه اخير، كشاندن شعر از مرتبه پرفروغ و زيباشناسانهاش به پايين و پايينتر و نشاندن آن در كنار ترانههاي كوچهبازاري در محافلي بانام «انجمنهاي شعر و ترانه» بود كه با رشدي قارچگونه و بسيار گسترده در حال افزايش هم هستند. در خصوص اين خطر و آسيبهاي نگرانكننده اينگونه انجمنهاي كاذب، كنگره باصلابت و صراحت، بايد يادآوري و تاكيد ميكرد كه بين «شعر» و «ترانه» هيچگونه قرابتي وجود ندارد و جلسات گوناگون و برنامههاي بسياري كه با عنوان «شعر و ترانه» ساماندهي و راهاندازي ميشود، جز آسيبرساني به قامت برازنده و بالنده شعر، دستاورد ديگري ندارد. اين چند مورد ازجمله موارد و موضوعات مهمي است كه بهصورت جدي و اصولي، طي همين مدت چند ماه در كانال كنگره شعر نو ايران به آنها پرداختهشده است.
اين شاعر در مورد برنامه حضوري كنگره كه قرار بود در استان گيلان برگزار شود و حتي زمان برگزاري آن هم اعلام شد اما به مرحله اجرا درنيامد هم گفت: واقعيت اين است كه من و همكارانم، مسووليت بخش علمي و محتوايي كانال كنگره را بر عهده داشته و داريم و با صراحت ميگويم؛ تمام برنامههاي پيشبينيشده را با موفقيت تمام پيش بردهايم اما بخش تداركاتي و اجرايي كنگره نياز به امكاناتي مناسب و درخور نام اين كنگره دارد كه براي تحقق اين مهم به همدلي و همراهي چندين دستگاه فرهنگي نياز است كه در اين بخش هنوز كاستيهايي به چشم ميخورد كه من به عنوان طراح و دبير كنگره، انتظار دارم نتيجه نهايي در شأن نام بزرگ اين كنگره و نام گرانقدر نيماي ارجمند باشد. به همين سبب تا امكان بهرهمندي از شرايط مطلوب ميسر نشود، چندان شتاب و عجلهاي براي برگزاري رخداد حضوري كنگره وجود ندارد. بگذاريد صريح بگويم كه حاضر به برگزاري اين كنگره تحت هر شرايطي نيستم.
دبير كنگره نيما پيرامون پيگيري موضوع «سي هزار شاعر بيخانه» نيز گفت: تصور ميكنم اصل موضوع و اهميت آن خيلي نياز به توضيح ندارد اما شايد لازم باشد چند نكته تكميلي را در كنار اين اصل مطرح كنم. در اين موضوع مهم ترديدي نيست كه در بين انواع شاخههاي هنري، شعر، شاخصترين ركن در ميراث فرهنگي كشور ايران محسوب ميشود و در همه ادوار، يعني از ديرباز تا امروز، پرچم فرهنگ مردم ايرانزمين بر دوش شعر بوده اما جالب است بدانيم درحالي كه همه هنرهاي گوناگون در اصليترين دستگاه فرهنگي كشور، يعني وزارت فرهنگ و ارشاد، هركدام داراي يك دفتر مسوول هستند و حتي هنري مثل سينما، يك معاونت براي پيگيري امور خود دارد؛ شعر، متاسفانه فاقد هرگونه جايگاه در تشكيلات ساختاري اين وزارتخانه است. در كنار اين واقعيت بايد اضافه كرد كه هر يك از هنرها، امروز داراي يك تشكل صنفي سراسري با عضويت صدها عضو از هنرمندان آن رشته هستند. شعر متاسفانه تنها هنري است كه هنوز هم فاقد هرگونه تشكل سراسري صنفي است. در بررسي مباحث آسيبشناسي شعر امروز اگر دقت كنيم، ملاحظه ميكنيم كه علت اصلي بسياري از اين آسيبها، همين فقدان يك تشكل صنفي است. اگر شاعر با ناشرش مشكل دارد، اگر كتاب شعر شاعر، روي دستش ميماند و خوب توزيع نميشود، اگر حقالتاليف شاعر، طبق ضوابط قانوني پرداخت نميشود. اگر بسياري از شاعران از حقوق صنفي حداقلي از قبيل بيمه و امثالهم، مانند ساير هنرها بهرهمند نيستند و اگر حمايت و كمك برخي از دستگاههاي فرهنگي، بهجاي جريان عمومي شعر به شكلي ناصواب، نصيب بعضي از افراد يا بعضي از موسسات خصوصي چند نفره ميشود، اگر برخي از جريانها، گروهها و احزاب سياسي، فرصت مداخله و برخورداريهاي خاص از عرصه شعر را پيداكردهاند و بسياري از اگرهاي ديگر، همه و همه به دليل آن است كه شاعران تا امروز نتوانستهاند در زير يك تشكل صنفي مستقل، در كنار هم قرار بگيرند.
به همين دليل، هنگامي كه موضوع سي هزار شاعر بيخانه، مطرح ميشود، با استقبال چشمگير شاعران ايران، از پيشنهاد شكلگيري يك تشكل صنفي سراسري مواجه ميشويم و همين استقبال فوقالعاده، اين رغبت و اشتياق را در من ايجاد ميكند تا به نحوي بسيار جدي و استوار، پيگير تحقق اين هدف باشم.
اگر از دوره مشروطه تا اكنون، نگاهي محققانه به تاريخ ادبيات ايران داشته باشيم، ملاحظه ميشود كه متاسفانه تعداد چهرهها، استعدادهاي ادبي و شاعران خوشطبعي كه قرباني پيوستگي و چسبندگي به گروهها، جريانها و احزاب سياسي شدهاند، كم نبوده و هنوز هم كم نيستند. لذا در جريان شكلگيري خانه يا انجمن صنفي شاعران، بايد به اصل استقلال و مستقل ماندن اين مجموعه، توجه كافي مبذول تا راه اثرگذاري گرايشهاي سياسي و هرگونه نفوذ و بهرهبرداري ابزاري از شاعران بسته شود.
اين شاعر ضمن اشاره به اين موضوع كه بدون شك راهاندازي چنين تشكلي بسيار دشوار است، درمورد چگونگي عضويت ملاكهاي آن هم گفت: تنها شرط لازم براي عضويت در اين تشكل شاعر بودن است و بس! در اينجا لازم است حتما به اين نكته اشاره كنم كه ما براي ايجاد يك تشكل صنفي، قرار نيست بررسي زيباييشناختي داشته باشيم! بههرحال بايد از جايي شروع كنيم. شاعراني كه لااقل يك كتاب چاپ كرده يا مدت مشخصي عضو يك انجمن ادبي بوده باشند، ميتوانند عضو اين تشكل صنفي شوند اما قبل از رسيدن به مراحل اجرايي، نياز است كه چنين ارادهاي در ميان خود شاعران وجود داشته باشد و اين اراده بهنحوي به گوش عموم برسد.
سراينده مجموعه «مه در مه» در پاسخ به اين پرسش كه: فرض كنيم كه اين اراده لااقل در ميان چندهزار شاعر وجود دارد و چگونه ميتوانند اين اراده را عملي كنند، گفت: به هرحال امروز تجربه تشكيلات صنفي رشتههاي ديگر هنري پيش روي ما است. تدوين اساسنامه و اخذ مجوزهاي قانوني راه مشخصي دارد اما قبل از آن لازم است كه شاعران دستبهكار شوند و از طرق گوناگون آمادگي خود جهت عضويت در اين تشكل سراسري را اعلام كنند. خوشبختانه در اين زمينه هم امروزه شبكههاي اجتماعي كار را بسيار راحت كردهاند؛ بنابراين من نخست از شاعران ميخواهم كه موافقت خود با اين ايده را اعلام كنند. تشكيل اين صنف آرزوي ديرين من است اما همان طور كه گفتم، ديگر در شصتوپنجسالگي، شرايط مديريت اجرايي يك تشكل صنفي را ندارم و تنها ميخواهم چنين درختي بارور شود و من و دوستان همسنوسالم از سايه آن لذت ببريم. به عنوان كسي كه سالها تجربه مديريت اجرايي دارم، آمادهام كه در گام نخست، به سبب لطفي كه شاعران عزيز به من دارند و با من از طرق گوناگون در تماس هستند، صداي آنان را در صورتي كه تمايلشان را اعلام كنند به گوش همه برسانم و در گام بعد، تجربياتم را جهت تدوين اساسنامه و تشكيل اولين مجمع عمومي در اختيارشان قرار دهم.