سابقه ادبيات كردي و ادبيات فارسي به لحاظ تعامل تاريخي و رشد و بالندگي يكديگر، سابقهاي ديرپاست؛ سابقهاي كه دامنههايش تا امروز امتداد يافته و هرروز گستردهتر ميشود. تبادل فرهنگي، خارج ازگرايشها و سمت و سوهاي سياسي، موضوعي است كه كمتر مورد توجه قرارگرفته اما هيچگاه متوقف نشده است. بسياري ازمترجمان، ازدوزبان كردي و فارسي تلاش كردهاند كه ذات اين همگرايي فرهنگي را بيش ازپيش يادآوري كنند كه نتيجه اين عمل خودجوش، معرفي چهرههايي موثر از ادبيات هركدام به طرف مقابل است؛ موضوعي كه اين گفتوگو بر اساس آن شكل گرفته است.
با توجه به اينكه ادبيات معاصركردي، اين روزها طرفداران خاص خودش را پيدا كرده و نويسندگان و شاعران كرد درميان علاقهمندان به ادبيات شكل فزايندهاي دارد، لازم است كمي از پيشينه اين پيوند فرهنگي- ادبي بدانيم. ميخواهم كوتاه درباره تاريخچه اين دادو ستد ادبي بگويي و اينكه چرا اين دو زبان، تا ايناندازه به سوي فهم يكديگر گرايش داشته و دارند.
پيوند ذهني مخاطب ايراني و مخاطب كردزبان ريشه تاريخي دارد و به چند قرن پيش بر ميگردد. شاعران كلاسيك كرد از چند قرن پيش در كنار زبان كردي، اشعارشان را به زبان فارسي سرودهاند. از آن زمان تا به امروز ادبيات دو ملت و مخاطبان آن ارتباط تنگاتنگي با هم دارند. در كردستان عراق پيش از دايرشدن مدارس در خانقاهها و مكتبخانههاي قديم، زبان فارسي بهويژه ادبيات كلاسيك فارسي از جمله آثار سعدي، جزيي از درس بود. اين روند تاريخي گرچه هميشه با مشكلات و موانعي رو به رو بوده است اما هميشه ادامه داشته و دارد، چون انسانها به شدت نياز به تعامل با همديگر دارند. اين نياز در جهان امروز بسيار بيشتر از گذشته احساس و هيچ چيزي نميتواند مانع آن شود. نزديكي فرهنگي كرد با ديگر ملتهاي ايراني و منطقه، بسيار بيشتر از نزديكي و ارتباط فرهنگي ديگر ملتهاست. ادبيات فارسي، بهويژه در دوران كلاسيك، نهتنها تاثيرگذارياش در منطقه، بلكه بيرون از مرزهاي خاورزمين رفته است و دنيا را در نورديده است. طبيعياست مخاطبين كردزبان چه در كردستان عراق و چه در هر جاي ديگر دنيا، از علاقهمندان و دوستداران ادبيات فارسي باشند. البته عكس اين قضيه هم ميتواند درست باشد زيرا كه در دوران معاصر، آثار شاعران و نويسندگان كرد بيشتر از هر كشوري و هرجاي ديگري در ايران استقبال ميشود. آثار بختيارعلي و فرهاد پيربال، پيش از آنكه به هر زباني ديگر، مانند زبان عربي كه زبان دوم كردهاي عراق است ترجمه شده باشد به فارسي ترجمه شده است.
تا آنجايي كه من اطلاع دارم، تعداد شاعران و نويسندگان فعال در كردستان عراق كم نيست. چرا خواننده ايراني اطلاع چنداني از اغلب آنها ندارد و به محض شنيدن چيزي به نام ادبيات كردي به ياد چهرههايي خاص ميافتد؟
بله، درست است. ما شاعران و نويسندگان بسيار خوب و بسيار بيشتري از نامهاي اين چند عزيز مورد اشاره داريم كه آثارشان به زبانهاي جهاني ترجمه شده و مورد استقبال قرار گرفته است. از جمله رفيق صابر شاعر و نويسنده جهاني كرد، عبدالله پشيو، محمد اوزون، جان دوست، حليم يوسف، كاروان عمر، دلاور قرهداغي، ماردين ابراهيم، نجيبه احمد، كژال احمد، چومان هردي، هيوا قادر و عطا محمد. ادبيات امروز كردي به دلايل مختلف از جمله نبود سانسور در كردستان در حال پيشرفت است و آيندهاي درخشان برايش متصور هستم. نويسندگان كرد در كشورهاي اروپايي و در كردستان عراق، بدون هيچ مجوزي آثارشان را چاپ و منتشر ميكنند و به هر كشوري كه بخواهند مسافرت ميكنند، در كنفرانسها و كنگرههاي ادبي جهاني بدون هيچ محدوديتي شركت ميكنند. از نويسندگان كشورهاي همسايه و كشورهاي اروپايي دعوت ميكنند به كردستان بيايند و در رابطه با مسائل فرهنگي، اجتماعي و سياسي گفتوگو كنند. آزادي براي اهل قلم بزرگترين نعمت است. در جايي كه آزادي وجود دارد هر مانعي پيشرو باشد، محالاست بتواند جلوي رشد فرهنگي و توسعه ادبيات را بگيرد اما با اين حال بيشتر نويسندگان كرد بهويژه در كردستان عراق و در خارج از كشور، شديدا حكومت و سياستهايش را به باد نقد ميگيرند و مخالف سرسختش هستند. ادبيات ما در رابطه با ادبيات فارسي و ديگر زبانها، رابطه تنگاتنگ و دايمي دارد، از اين روست كه ميتواند بيشتر رشد كند.
درسفري كه به كردستان عراق داشتم، متوجه اين موضوع خوشحالكننده شدم كه ظاهرا سطح شناخت مخاطبان ادبيات آنجا از نويسندگان و شاعران ايراني بسيار خوب است كه البته اين مساله را هم بايد به زحمتهايي كه خودت ميكشي ربط داد.
بله. استقبال خوانندگان كرد از آثار ادبي ايراني و همچنين آثار هنري بسيار زياداست. چه شاعران و نويسندگان ادبيات داستاني كه من و ديگران ترجمه كردهايم و چه آثار موسيقيدانها و خوانندگان و فيلمسازان و نمايشنامهنويسان، با استقبال بسيار زيادي روبرو شده است. بيترديد مهمترين علل اين استقبال موفقيت بسيار زياد آثار ادبي و هنري نويسندگان و هنرمندان ايرانياست. از ديگر دلايل استقبال كمنظير مخاطبان كرد از اين آثار، ريشههاي مشترك تاريخي، اجتماعي و فرهنگي است. ترجمههاي من از آثار نويسندگان و شاعران و نمايشنامهنويسان ايراني، بارها تجديد چاپ شده و مقالات و نقدهاي متعددي در نشريات مختلف كردستان در ستايش آنها چاپ شده است. به جز فستيوال گلاويژ كه 21 سال است برگزار ميشود و تعداد بسيار زيادي از نويسندگان ايراني و كشورهاي همسايه و اروپايي دعوت ميشوند، در طول سال چندين نويسنده، شاعر، داستاننويس و منتقد ايراني به سليمانيه دعوت كردهام و در آنجا برنامه شعرخواني، نقد و بررسي و داستانخواني داشتهايم. اين نوع ديدارها و برنامههاي فردي و گروهي ميتواند بسيار موثر باشد.
يكي از نويسندگاني كه كارهايش درايران مورد توجه قرارگرفته، بختيارعلي با رمانهايي چون «غروب پروانه» و«عمويم، جمشيدخان...» است كه خودت ترجمه كردهاي. از اين نويسنده بگو و از ديگر كارهايي كه نوشته.
بختيار علي متولد 1960 ميلادي در شهر سليمانيه است. اواخر دهه هفتاد ميلادي در رشته زمينشناسي دانشگاه سليمانيه قبول شد، از همان روزهاي اول يكي از فعالان دانشجويي دانشگاه سليمانيه شد و در آن روزگار، دانشجويان، تظاهراتهايي عليه حكومت تازه بر سركار آمده بعث راه ميانداختند. اعتراضهايي كه با شروع جنگ ايران و عراق شدت بيشتري گرفت؛ چه توسط فعالان دانشجويي و چه خارج از دانشگاه. شهرهاي مختلف هم در قالب جنبشهاي اجتماعي و سياسي فعال، اعتراضات گستردهاي عليه خونريزيها و وحشيگري حكومت بعث بهراه انداختند. تا آنجايي كه دولت بعث دانشگاه سليمانيه را تعطيل كرد. بختيارعلي كه ترم آخر دانشجويياش را ميگذراند، ناگزير همراه با دوستانش به دانشگاه اربيل رفته و در آنجا فعاليتهاي خود را مجددا از سرگرفت و چندين تظاهرات به راه انداختند كه در يكي از آنها، بختيارعلي زخمي و دستگير و به زندان كركوك فرستاده شد. بعد از قريب به يك سال زندان، دانشجوي اخراجي از زندان آزاد شد و چون نميخواست به سربازي برود و در جنگ شركت كند، به ايران آمد و در شهركرج پناهنده شد. هفتهاي يكبار از اردوگاه آوارگان كرد عراق در كرج، به ميدان انقلاب تهران ميرفت و تعداد زيادي كتاب ميخريد و كتابخانهاي بسيار بزرگ براي خود و دوستانش در اردوگاه درست كرد و از همانجا با آثار زيادي از نويسندگان ايراني از جمله براهني، شاملو، سهراب، اخوان، فروغ، آلاحمد، گلستان، دولتآبادي و بسياري ديگر آشنا شد. سال 1991 ميلادي، چند روز پس از قيام مردمي كردستان عراق و آزادي اين اقليم و رهايي از نفوذ حكومت بعث، همراه با تعدادي از دوستانش مجله «آزادي» را كه مهمترين مجله آن زمان در زمينه انديشه و ادبيات بود به رشته تحرير درآورد. در آن سالها چندين سمينار در مورد فلسفه و علوم سياسي در شهرهاي مختلف برگزار ميكند و با استقبال زيادي روبرو ميشود. بعد از چاپ چند شماره و شروع درگيريهاي داخلي بين احزاب كرد و فقر و نااميدي زيادي كه جامعه كردستان آن روزگار را دربرگرفت، بختيارعلي همچون بسياري از نويسندگان و همميهنانش نااميد شد، در حالي كه تنها يك مجموعه شعر تحت عنوان «گناه و كارناوال» درسال 1992 چاپ كرده بود، به خارج مهاجرت كرد. ابتدا به دمشق رفت، ٩ ماه در آنجا اقامت داشت. روزهاي دمشقش را بيشتر با شاعر و نويسنده بزرگ «مظفر نواب» سرميكند و او را بسيار انساني والا و متفكر با افكاري آوانگارد خطاب ميكند كه هيچ ايدئولوژي نتوانسته بود نگاه و افكار انساني را از او بگيرد. سال 95 ميلادي به شهر فرانكفورت ميرود و در آنجا پناهنده ميشود و از سال 1999 تا به امروز در شهركلن آلمان زندگي ميكند. او مسلط به زبانهاي آلماني، انگليسي، عربي و فارسياست. تاكنون ٩ رمان، پنج مجموعه شعر و بيش از بيست كتاب در زمينههاي فلسفه، نقد ادبي و سياسي و اجتماعي نوشته است و آثارش به زبانهاي مختلف از جمله زبان آلماني، فرانسه، انگليسي، عربي، تركي و فارسي ترجمه شده و با استقبال خوبي روبرو شده است. اولين رمانش «مرگ دُردانه دوم» كه سال 1986 ميلادي نوشته بود و از زير تيغ سانسور بعث رد نشده بود، سال 1996 دركشور سوئد چاپ شد. سال 1998 رمان دومش «غروب پروانه» همزمان در سوئد و كردستان چاپ شد و شهرت زيادي برايش به ارمغان آورد و پس از آن بود كه لقب پرمخاطبترين و تاثيرگذارترين نويسنده كرد نصيبش شد. غروب پروانه نقطه عطفي در ادبيات كردي محسوب ميشود كه خيلي زود مورد استقبال خوانندگان و منتقدان قرار گرفت و تاكنون چهل هزار نسخه دركردستان عراق كه جمعيتش به چهار ميليونونيم نميرسد فروش رفته است و منتقدان در ستايش اين شاهكار ادبي، پنج كتاب نوشتهاند. سال 2001 رمان «آخرين انار دنيا» چاپ شد و سال 2005 چهارمين رمانش «شهر موسيقيدانهاي سفيد» در تيراژ ده هزار نسخه و به قيمت ده دلار چاپ شد و مورد استقبال منتقدان و مخاطبان قرار گرفت و جايزه رمان سال را از آن خود كرد. سال ٢٠١٧ جايزه نيلي زاكس شهر دورتموند آلمان را گرفت. اين جايزه را تابهحال نويسندگان بزرگي مانند الياس كانتي و ميلان كوندرا گرفتهاند.
معمولا دو مترجم كه اززباني مشترك ترجمه ميكنند، زياد كارهاي يكديگر را قبول ندارند و تو هم بارها از وضعيت بد ترجمه ادبيات كردي گفتهاي. چرا ترجمههاي ديگر را تا اين اندازه بد ميداني؟
متاسفانه بيشتر ترجمههاي آثار ادبيات كردي به زبان فارسي آن كيفيتي كه بايد داشته باشند ندارند و يكي از دلايل اصلي اين است كه مترجمان بهصورت علمي هر دو زبان را نخواندهاند و تسلط كافي ندارند. نويسندگاني مثل بختيار علي و فرهاد پيربال كه خود تسلط بر زبان فارسي دارند و آثار خود را به زبان فارسي خواندهاند، بارها چه از طريق نشريات فارسيزبان پايتخت چه از طريق نشريات كردي از مترجماني كه آثارشان را بسيار بد ترجمه كردهاند انتقاد كردهاند. در مصاحبهاي كه چند سال پيش با بختيار علي داشتم به صراحت گفت: «آثاري كه به عنوان ادبيات كردي به فارسي زبانها تقديم ميكنيم بايد به دور از هر آرايش و اغراقي باشد» نيازي نيست به مخاطب دروغ بگوييم و بگوييم اين كتاب به آلماني و انگليسي و چندين زبان ترجمه شده است تا آن را وادار كنيم كتاب را بخواند. اگر متني يا كتابي دربرگيرنده تواناييها و زيباييهاي ويژه خود نباشد، اين نوع ترويج و پروپاگاندا نميتواند چيزي به آن اضافه كند. ترجمه بد تصوير زشت از ادبيات ما نشان ميدهد. به عنوان مثال شيركو بيكس در زبان كردي شاعري بينهايت عميق و بزرگ و زيباست اما تعدادي از ترجمههاي فارسي به اشعار او آسيب زده است. تفاوت ميان ترجمه خوب و بد مانند تفاوت ميان دكتر خوب و بد است. دكتري كه بيمارش را بهخوبي معالجه ميكند او را به شرايط عادي بر ميگرداند ولي دكتري كه نميتواند معالجه كند، ممكن است بيمار را بكشد. در ترجمه هم مترجماني داريم كه زندگي به متن ميبخشند و مترجماني داريم كه متن را ميكشند. من هميشه پس از چاپ كتابهايم از آن باخبر ميشوم. سيستم چاپ و پخش اين فرصت را به برخي مترجمها داده است كه هركاري دلشان ميخواهد انجام دهند چون مكانيزمي وجود ندارد كه حقوق مولف را رعايت كنند و به همين خاطر خيلي راحت اين كارها را انجام ميدهند.
وقتي كه يك ناشر چندين كتاب از ادبيات كرد چاپ ميكند و به دروغ كتابها را برنده جايزه «گلاويژ» و جايزه «تيشك» معرفي ميكند، در حالي كه هيچكدام از اين كتابها برنده جايزه گلاويژ نيستند و جايزه تيشك هم وجود خارجي ندارد. همين دست از ناشران وقتي ميخواهند ضعف شديد كار مترجمانشان را پنهان كنند، پناه ميبرند به ديويد لينچ (فيلمساز بزرگ) و از زبان ايشان به دروغ مينويسند: «اگر بخواهم 10 كتاب برتري را كه خواندهام نام ببرم، چهارتايش را بختيار علي نوشته است.» وقتي كه رماني به زبان انگليسي يا هيچ زبان ديگري در زمان چاپ كتاب به فارسي ترجمه نشده، چطور ميشود چنين دروغي سرهم كرد؟ اين جز توهين به مخاطب فارسي زبان و لاپوشاني آشفتگي ترجمه خودش نيست.
خودت هم ظاهرا علاقهاي خاص به بختيارعلي داري و حتما كارهاي ديگري هم براي معرفي هرچه بيشترش داري.
بله. همينطور است. فعلا در حال تدوين گفتوگويي هستم كه چند سال پيش با اين نويسنده انجام دادهام و درباره زندگي و آثارش است. ميخواهم اين كتاب هم به زبان كردي و هم به زبان فارسي در سال جديد چاپ شود. همچنين در حال ترجمه رمان بسيار زيباي «گفتا من آن ترنجم» از محمد قاسمزاده به زبان كردي هستم. همچنين ترجمه رماني را از نويسنده بزرگ كرد يعني «جان دوست» در دست دارم و يك آنتولوژي شعر زنان ايران كه از سالها پيش ترجمهاش را آغاز كرده بودم و سال آينده به اتمام ميرسد و آماده چاپ ميشود. رمان ديگري كه بيش از ده سال بود مجوز نميگرفت به احتمال زياد تا اسفندماه امسال چاپ ميشود، اين رمان شاهكار بختيار علي با عنوان «شهر موسيقيدانهاي سفيد» است كه ترجمه ديگري از اين رمان در كتابفروشيهاموجود است كه متاسفانه حدود صد صفحه از اين كتاب را هم ترجمه نكردهاند!
چرا به شاعران و نويسندگان زن كرد نميپردازي؟
اتفاقا به تازگي دو گزيده شعر از شعرزنان معاصر كردستان ترجمه كردهام، گزيدهاي از چومان هردي و گزيدهاي از كژال احمد، هر دو از بهترين شاعران زن كرد هستند. اميدوارم به زودي مجوز بگيرند و چاپ شوند. متاسفانه بين زنان نويسنده كرد، رماننويس چندان خوبي نداريم.
و حرف آخر؟
حرف آخر اينكه اميدوارم روزي همه مردم كتابخوانتر شوند و از اين بحران شديد مخاطب خارج شويم و جوامع گوناگون، نگاه جديتري به سوي كتاب و كتابخواني داشته باشند.
متاسفانه بيشتر ترجمههاي آثار ادبيات كردي به زبان فارسي آن كيفيتي را كه بايد داشته باشند ندارند و يكي از دلايل اصلي اين است كه مترجمان بهصورت علمي هر دو زبان را نخواندهاند و تسلط كافي ندارند.
در ترجمه مترجماني داريم كه زندگي به متن ميبخشند و مترجماني داريم كه متن را ميكشند. من هميشه پس از چاپ كتابهايم از آن باخبر ميشوم. سيستم چاپ و پخش اين فرصت را به برخي مترجمها داده است كه هركاري دلشان ميخواهد انجام دهند چون مكانيزمي وجود ندارد كه حقوق مولف را رعايت كنند و به همين خاطر خيلي راحت اين كارها را انجام ميدهند.