• ۱۴۰۳ يکشنبه ۳۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4055 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۱۴ فروردين

واكاوي منظره ذهني جسم

حقه‌اي براي انسان بودن

گروه علم و زندگي

در گزارشي كه به تازگي آلون اندرسون در نشريه «NewScientist» منتشر كرده است ثابت مي‌كند چطور احساسات هسته زندگي، آگاهي و فرهنگ انساني را تشكيل مي‌دهد.

با وجودي كه دنياي علم و فناوري در دهه‌هاي گذشته شاهد پيشرفت‌هاي شگرفي بوده اما هنوز هم دانشمندان و پژوهشگران شبانه‌روز براي رسيدن به پاسخِ پرسشي تحقيق مي‌كنند: چطور مغز ما علاوه بر اينكه مي‌تواند تصاوير، ديده‌ها، صداها و بوهاي اطراف‌مان را توليد كند، مي‌تواند آنها را با احساسات شخصي‌ و حس «حضور در محيط» همراه كند؟

آنتونيو داماسيو، استاد عصب‌شناسي، روانكاوي و فلسفه دانشگاه كاليفرنياي جنوبي پاسخي هوشمندانه براي اين مشكل دشوار «حس آگاهي» دارد. توضيح داماسيو از چگونگي ساختار حس آگاهي، لحظه‌اي تكان‌دهنده در كتاب شگفت‌آور و عميق او رقم زده است. او پيش از اين در كتاب «احساسِ آنچه روي داده» و كتاب‌هاي پرفروش ديگرش اين موضوع را پيش كشيده بود اما هرگز چنين توضيح واضحي را به زبان غيرفني ارايه نكرده بود و آن را در ايده‌اي گسترده‌تر كه در اين كتاب عنوان شده، نگنجانده بود. داماسيو مي‌گويد اين ايده ساده است: «اعتباري كه شايسته احساسات هستند، به آنها نمي‌دهيم.»

داماسيو يك عمر را صرف بررسي «چرا و چگونه ما ابراز احساسات مي‌كنيم، حس مي‌كنيم، و با استفاده از احساسات ضميرهاي خود را مي‌سازيم؛ چگونه احساسات به بهترين نيات ما كمك مي‌كنند يا آنها را تحليل مي‌برند؛ چرا و چگونه مغز ما با جسم‌مان تعامل دارد» كرده است. اين كتاب خلاصه‌اي از تجربه‌هاي اوست و داماسيو در اين كتاب توضيح مي‌دهد چرا احساسات نه تنها به ما كمك مي‌كنند مشكلات دشوار را بشكافيم بلكه روشي را به ما نشان مي‌دهند كه فرهنگ انساني را با زندگي‌اي كه «3 ميليارد و 800 ميليون سال پيش» وجود داشته، مرتبط كنيم.

ديدگاه‌هاي داماسيو هميشه بحث‌برانگيز بوده‌اند چراكه او اصرار مي‌ورزد نمي‌توانيم آگاهي را فقط‌ و فقط از طريق نظارت بر چگونگي تعامل مغز با دنياي بيرون درك كنيم؛ بايد ذهنيتي از اين دنيا در درون ما وجود داشته باشد. او مي‌نويسد: «اين موضوع عموما به دليل مخاطراتي كه براي مفاهيم واقع‌گرايانه‌ فيزيولوژي عمومي و قوه ادراك به بار مي‌آورد، انكار مي‌شود.»

داماسيو مي‌گويد جسم ما براي آگاهي حايز اهميت است چون علاوه بر آنچه از دنياي بيرون درك مي‌كنيم، دو نوع جهان دروني را ترسيم مي‌كنيم. اولي جهان قديمي متابوليسم- قلب، ريه‌ها، امعا و احشا، پوست و رگ‌هاي خوني- است. آنچه را كه از اين جهان باستاني احساس مي‌كنيم در قالب درد، لذت، سلامتي و خستگي توصيف مي‌كنيم. اينها «اجزاي اصلي احساسات» هستند. او از شاعر انگليسي ويليام وردزوورث نقل‌قول مي‌آورد كه مي‌گويد: «احساساتي كه با گوشت و خون حس مي‌شوند، شيرين هستند.»

اين جرياني كه در پس‌زمينه قرار دارد وابستگي بيشتري به واكنش‌هاي احساسي قدرتمند دارد كه با عكس‌العمل‌هاي ما به مسائل اطراف‌مان كه خاطرات، گرسنگي، تشنگي يا هوس را برمي‌انگيزانند و احساساتي مانند خوشي، غم، ترس، خشم و حسادت را بروز مي‌دهيم. كنترل اين واكنش‌ها را كه تغييراتي در بدن ايجاد مي‌كنند، بخش‌هايي از مغز كه در واقع پايين كورتكس قرار دارند در دست دارند؛ آنها در حقيقت واكنش‌هايي هستند كه ناخودآگاهانه فعال مي‌شوند. در اين زمان است كه دومين و تازه‌ترين جهان مهره‌داران كه از اسكلت و ماهيچه تشكيل شده، نقش خود را ايفا مي‌كنند. «تصاويري» از اين دنياي دوم «شبحي جسماني» را براي مجاري احساسي ما- يعني گوش‌ها، بيني، دهان و چشم- فراهم مي‌كند و زمانيكه ماهيچه‌ها ما را به سوي منظره‌اي هدايت مي‌كنند، آنچه را به آن نگاه مي‌كنيم ترسيم مي‌كنند. داماسيو مي‌گويد زماني كه احساساتي كه حالت دروني ما از زندگي را توصيف مي‌كنند در پيش ديدگان جسم قرار مي‌گيرد، بطوري كه خودش به عمل ايجاد تصاوير دنياي بيرون دست مي‌زند، منظره‌اي ذهني پديد مي‌آيد.

بگذاريد كمي اين موضوع را واكاوي كنيم. داماسيو چندين جزء آگاهي را برشمرد اما به ندرت از كورتكس، جايي كه معمولا سرچشمه توضيحات است، اشاره كرد. از نظر او تمركز كامل بر كورتكس و سيستم بينايي از جهت اينكه «عصب‌ها به آگاهي متصل هستند، اشتباه محض است.»

قطعا به كورتكس احتياج داريم. اين بخش از مغز در گرد آوردن نواحي مختلف مغز در آخرين گام تجربه‌ آگاهي كه شبيه به تئاتر مولتي‌مديا است، كمك مي‌كند. در اين مورد داماسيو با محققان ديگري هم‌راي است كه لازم مي‌دانيم توضيح دهيم چگونه كورتكس يكپارچگي عظيم مغز را -كه استانيسلاس ديهائن، دانشمند علوم اعصاب آن را «افروزش جهاني» مي‌نامد- اداره مي‌كند.

داماسيو متفكري برجسته است و در پانوراماي لايه لايه‌اي كه او در آن عملكرد احساسي در مغز را توصيف مي‌كند، حرف‌هاي بيشتري هست. در اينجا ترجيح مي‌دهم شما را تشويق كنم به تجربه‌هاي خودتان نگاهي بيندازيد: ممكن است مشاهده كرده باشيد كه «ذهن آگاه شما يكپارچه و يكدست نيست. مغز مركب است. بخش‌هايي دارد. اين بخش‌ها چنان در يكديگر ادغام شده‌اند كه گاه ورودي و خروجي آنها يكي است، اما با اين حال آنها بخش‌هاي مغز هستند.» داماسيو براي تحقيق درباره ريشه‌هاي احساسات، از واژه هومئوستازي (به معناي هم‌ايستايي) استفاده كرد و معاني مختلف اين كلمه را از تعريف تداوم تعادل اندامگان به معناي «سرزندگي» و انعكاس زندگي در آينده به كار برد.

داماسيو با چنين نگاهي وحدتي در زندگي يافت كه هر چيزي از « هومئوستازي الزام‌آور» تبعيت مي‌كند.

احتمالا هومئوستازي در باكتري شكل مي‌گيرد اما در سيستم‌هاي عصبي مي‌توان روند آن را مشاهده كرد: «احساسات از روند خوبي و بدي زندگي به مغز مي‌گويند، بدون اينكه پاي كلمه‌اي در ميان باشد.» احساسات كار مي‌كنند چون حالت دروني را «مي‌بينند» و آن را براي شخص مهم جلوه مي‌دهند. اين استفاده استعاري از هومئوستازي به داماسيو اين امكان را داد تا نگاهي شفاف به فرهنگ، شرايط انساني و علم داشته باشد.

معمولا فرهنگ را با هوش خلاقه مرتبط مي‌دانيم اما داماسيو از ما مي‌خواهد قصد آن را به عنوان «توليد اصلاحات هومئوستازي» ببينيم. داماسيو مي‌پرسد چطور مي‌توانيم تولد آثار هنري را ببينيم و نتوانيم تصور كنيم «فردي روي راه‌حل مشكلي كه احساسات پيش آورده، كار كرده است؟» اين نظريه بزرگ داماسيو را مي‌پذيرم كه شرايط انساني شامل دو جهان مي‌شود: عقل و احساسات. اين «قوانيني كه طبيعت آنها را مقرر كرده» به جهان هومئوستازي نخستين موجودات بازمي‌گردد، «ريسمان‌هايي كه توسط دستان نامرئي درد ولذت كشيده مي‌شوند»؛ ريسمان‌هايي كه ما نساختيم و به راحتي تغيير نمي‌كنند. خيلي مطمئن نيستم كه شناخت شرايط انسان آن را راحت‌تر كند مگر اينكه در مقام نويسنده يا هنرمند بتوان آن را كشف كرد.

داماسيو در كشف ضمير خود، خودش را انسان‌گرايي معرفي كرد كه چند حقه براي رويارويي با احساساتش به كار ‌برد. او توضيح مي‌دهد كه «براي برخي از ما، بسياري از لحظات خوب گذشته مي‌توانند در خاطرمان «شگفت‌آور باشند... حتي لحظات خارق‌العاده‌اي جلوه كنند... اين تغيير شكل مي‌تواند جادويي و سرگرم‌كننده باشد. » احساس مثبتي كه با نوسازي فرد از گذشته همراه مي‌شود كمك مي‌كند آينده‌اي متمايز را بسازد. او معتقد است همه انسان‌ها اينچنين فكر نمي‌كنند اما يادگيري اين حقه ارزشمند است.

او تحت‌تاثير آينده‌گراها نيست كه تصور مي‌كنند بالاخره روزي بر رنج‌هاي‌مان فائق مي‌آييم يا به كمال مي‌رسيم. اين تمامي گستره احساساتي است كه ما را آنچه كه هست مي‌كند، با دستاوردها و تراژدي‌ها، رنج و خوشي. و او فكر مي‌كند پذيرفتن اين نكته كه زندگي هميشه روي خوبش را نشان نمي‌دهد و بايد بهترين رويارويي ممكن را با آن داشت، موافق است. او مي‌نويسد: «مي‌دانم، بايد قدبلندتر باشم» و اضافه مي‌كند كه پذيرش نقصش به عنوان «سندروم استكهلمي» شناخته مي‌شود؛ سندرومي كه فرد عاشق زندانبانانش است. او در كتاب «نظم عجيب چيزها» ديدگاه‌هايي را ارايه مي‌كند كه خواننده دست از خواندن مي‌كشد و به فكر فرو مي‌رود. او به اين نوع خواندن اشاره كرده بود؛ در واقع قدرت جذب كتاب آنقدر ما را در روياي ديگري غرق مي‌كند كه آگاهي از افكار خود را از دست مي‌دهيم و زمان را فراموش مي‌كنيم. داماسيو مي‌گويد: «اگر واقعا مي‌خواهيد آزاد باشيد به ادبيات روي بياوريد.» اين كتاب، فضايي جالب براي تمرين اين آزادي به شما عرضه مي‌كند. NewScientist

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون