نگاهي به برنامه بهارنارنج
نارنجي كه طعم پياز داشت!
سيد رضا صائمي
برخي از برنامههاي تلويزيون بزنگاهايي مخاطبپذيري آن هستند و در اين ميان برنامه يا بهتر است بگويم ويژهبرنامههاي سالتحويل از جايگاه و موقعيت حساستري برخوردار هستند. حتي كساني كه در طول سال هم تلويزيون تماشا نميكنند يا كمتر به سراغ آن ميروند برنامه تحويل سال را حتي بهمثابه بخشي از سنت نوروزي تماشا ميكنند يا دستكم لحظات نزديك به سالتحويل را پاي تلويزيون مينشينند. بر همين اساس ويژهبرنامههاي تحويل سال از مهمترين برنامههاي تركيبي تلويزيون محسوب ميشود كه ظرفيت مخاطبپذيري بالايي دارد و غالبا نيز تلويزيون از اين فرصت براي تبيين و تبليغ پيامها يا سياستهاي خود بهره ميبرد.
در ميان ويژهبرنامههاي نوروزي در سالهاي اخير بيش از همه برنامه شبكه سه موردتوجه قرار ميگيرد و بالاترين درصد مخاطب را به خود اختصاص ميدهد. دليل اين استقبال بيشك حضور احسان عليخاني به عنوان مجري اين برنامه است. او بهواسطه محبوبيتي كه در برنامه «ماهعسل» پيداكرده اجراي هر برنامهاي را كه به عهده بگيرد موردتوجه قرار ميگيرد و درواقع بايد او را يك مجري سلبريتي دانست كه هويت برنامه با برند او گره ميخورد. ازآنجاكه غالبا تهيهكنندگي برنامه را نيز خودش به عهده ميگيرد تعلق هويتي برنامه شخصيت يا شخص محور شده و امضاي او را به عنوان تهيهكننده- مجري پايكار ثبت ميكند. واقعيت اين است كه اغلب برنامههاي تركيبي مجري محور است و اين اعتبار يا محبوبيت مجري است كه بر اعتبار و مخاطب پذير بودن برنامه ميافزايد يا ميكاهد. بديهي است خيليها هم هستند كه اجراي عليخاني يا حتي خود او را نميپسندند و بالطبع پاي برنامههايش هم نمينشينند. فارغ از طيف مخالفان و مخاطبان بايد برنامههاي تركيبي را برنامههاي مجريمحور دانست كه اين مساله البته گاهي دامنه نقد و تحليل را محدود ميكند و بهجاي نقد ساختاري برنامه، جاذبه يا دافعه مجري را معيار و ملاك تحليل قرار ميدهد. اگرچه عليخاني موفق شده در سالهاي اخير به يك ستاره تلويزيوني بدل شود و خيليها را پاي تلويزيون بنشاند اما بايد در نقد برنامه «بهارنارنج» با ارجاع به نظريه مرگ مولف، او را از ساختار برنامه جدا كرد تا محبوبيت يا حتي توانايي او در اجرا تنها ملاك ارزيابي قرار نگيرد. بااينحال ازآنجاكه او تهيهكننده برنامه هم هست هر نوع نقد ساختاري و محتوايي نيز درنهايت متوجه شخص عليخاني خواهد بود و به قول تكيهكلام خودش زلف برنامه با زلف او گرهخورده است؛ لذا بايد بپذيرد كه محبوبيت يكروي سكه ديگر هم دارد و اگر نقدي به برنامهاش وارد ميشود خود را مسوول پاسخگويي آن بداند. واقعيت اين است كه برنامه «بهارنارنج» امسال بر دايره تكرار چرخيد و بوي تازه و تازگي نداشت. اين ضعف هم صرفا مربوط به همزمان شدن لحظات نزديك به تحويل سال با وفات امام هادي (ع) نبود. اگرچه مناسبتهاي مذهبي ميتواند دست تهيهكننده و مجري را در توليد محتوي بينند اما اگر اين بخش را كنار بگذاريم كه به بهانه وفات، لحظات تلخ و اشكآور آن توجيه ميشود كليت برنامه فاقد خلاقيت و نوآوري بود. چقدر مخاطب بايد چهرههاي آشنا و تكراري را به عنوان مهمان برنامه ببينيد. بهنوش بختياري چقدر بايد در برنامههاي عليخاني حضورداشته باشد و آزاد كردن زنداني و حضور ناگهاني او در برنامه و در نزد خانوادهاش قرار است تا كجا تكرار شود. بحث بر سر اين نيست كه عليخاني امسال در گزينش و دعوت مهمانان گزينههاي تازهاي را خلق كرده يا بهجاي چهرهها و ستارهها به سراغ مردم عادي رفته است بحث بر سر اين است كه اين الگو و تكرار آن تا يكجايي ممكن است جواب بدهد اما از يكجايي به بعد ديگر در دايره تكرار ميافتد و خنثي و بياثر ميشود. مساله، مساله فرم است نه لزوما محتوا و مضمون. مثلا در قسمت اول از رضا رشيد پور به عنوان مهمان برنامه دعوتشده بود تا به عنوان مجري ديگر و همكار و همقطار عليخاني در برنامه حضور پيدا كند. اين در حالي است كه امسال مردم بيشازاندازه چهره رشيد پور را در تلويزيون ديدهاند و حرف او چقدر ميتواند براي مخاطب تازگي و جذابيت داشته باشد. اين حجم از حرف و گفتوگو كه گاه گپ و گفتهاي دوستانه و يك دورهمي كوتاه ميشود چقدر ميتواند باحال و هواي عيد و مناسبات آن نسبت منطقي و مفهومي داشته باشد. اين فرم ديگر دفرمه شده و هرسال در حال تكرار شدن است. يك مجري، مهمان، گپ و گفت و شوخيهاي مهمان با مجري، پخش چند كليپ موسيقي و يكي دوتا گزارش كه غالبا هم يا از خانه سالمندان است يا مراكز و نهادهايي كه فاقد پيامهاي شاديبخش هستند. درست است كه لحظه تحويل سال لحظه معنوي و مقدس است اما لحظات سوگواري و اشك ريختن نيست. حال مردم ما چندان خوب نيست، شادي از نگاه و صداي مردم برچيده شده و حتي عيد هم چندان در كم كردن كولهبار اين غم نميتواند موثر باشد پس ديگر چرا بايد بر طبل غم كوبيد و اين حال خراب را خرابتر كرد؟ دعاي تحويل سال تبديل حال ما به بهترين حال است و بالطبع برنامهاي كه براي سالتحويل ساختهشده بايد اين حال خوب، اين احسن الحال را به مخاطب خود منتقل كند. بااينحال من معتقدم مشكل اصلي برنامه «بهارنارنج» و برنامههاي ديگر از اين جنس صرفا در اين نيست كه رنگ شادي ندارد يا حتي بهجاي خنده، اشك مخاطب را درميآورد. مساله، تكراري شدن اين فرم و الگوي برنامهسازي است. اينكه مثلا هم در ويژهبرنامه عيد فطر ماهعسل و هم در ويژهبرنامه عيد نوروز شاهد عقد و عروسي روي آنتن باشيم. درست است كه در ذات اين مراسم شادي وجود دارد اما اين يك شادي خصوصي است نه عمومي و مهمتر اينكه اين آيتم و تمهيداتي ازايندست تا كي قرار است تكرار شود؟ محدوديتها، ملاحظات و خط قرمزهاي صداوسيما را همه ميشناسيم و نميتوان همه كاستيها و ضعفها را به اين دلايل محدود كرد. خلاقيت آنجاست كه در بستر همين محدوديتها بتوان حرف تازهاي زد و برگههاي تازهتري را عرضه كرد. برنامه «بهارنارنج» امسال بيشتر طعم و بوي پياز ميداد كه بهجاي لبخند، اشك را از گونههاي مخاطب سرازير ميكرد. ملتي كه سال تلخ و پرملالي را پشت سر گذاشته حالا قرار است اين سال را با همه درد و زخمهايش تحويل سال نو دهد. سال نو بدون حال نو ممكن نيست و حال نو مخاطب به برنامهاي نو و تازه نياز دارد. مثلا به برنامهاي غيراستوديويي يا برنامهاي با آيتمهاي نمايشي و بصري. ويژهبرنامه سالتحويل يك برنامه گفتوگو محور نيست. حرف زدن و زيادهگويي مشكل اصلي اين جنس برنامههاست و «بهارنارنج» نيز حجم زيادي از حرفهاست. تجميع حرفهاي مهمانان و مجري. آنچه بايد تغيير كند اين فرم است تا از پس آن مضامين و محتواي تازه نيز برويد و متولد شود.