هاشمي به روايت هاشمي (45)
اگر از خوانندگان ثابت روزنامه باشيد مي دانيد كه از ماههاي پاياني سال گذشته بهصورت دنبالهدار، خاطرات آيتالله هاشمي را در اين ستون چاپ كردهايم و چاپ و انتشار قسمتهاي بعدياش ادامه دارد. آيتالله هاشميرفسنجاني در شماره قبلي، از خاطرات خود در مردادماه 42 تا فروردين 43 ميگويد كه امام در قيطريه بودند. درشماره امروز ادامه اين خاطره را ميخوانيم.
مردادماه 42 تا فروردين 43 ايشان در قيطريه بودند.
اقداماتي هم ميكرديم براي كارهاي مثلا نشريه مخفي، داشتن نشريه مرتب، كه در اعلاميه نميشد مسائلي بياوريم يا ارتباط با شهرستانها برقرار كردن، رابط داشتن با همه جا، شبكه درست كردن يا حزب درست كردن. آن موقع اوايل تنها تشكيلاتي كه ما روي آن حساب ميكرديم باز هياتهاي موتلفه بود وقتي ضرب خورد دوباره تجديد حيات شد. من خودم داخل متن هياتهاي موتلفه هيچوقت به عنوان عضو نبودم. يعني هيچ مسووليتي در هياتهاي موتلفه نداشتم؛ من رابط بودم بين آنها؛ سران آنها را ميشناختيم. آنها كارهايشان را با ما مطرح ميكردند. اعلاميهاي مثلا بدهيم آنها منتشر كنند يا پولي از آنها بگيريم براي كساني كه در كار اعلاميه هستند. منبر درست كنيم، جلسه درست كنيم از اين كارها بكنيم. در قم هم يك گروه بوديم كه خب جلسات محدود با اينها داشتيم. ولي وسيعتر هم با همه آنهايي كه مورد اعتماد بودند با آنها كار ميكرديم. امام كه آزاد شدند تشريف آوردند قم يكي از كارهاي مهمي كه انجام شد همان جشني بود كه ما قم گرفتيم. ما بايد يك طوري حماسه مردم را حفظ بكنيم. آن حالت حماسي را، حضور مردم را بگوييم. بعد از پانزده خرداد ما چنين فرصتي پيدا نكرده بوديم و لذا سرمايه زيادي را روي جشن در قم گذاشتيم. تهران كمك تداركاتي كرد به ما ولي برنامههاي فرهنگي جشن را ما همين گروهي كه با هم كار ميكرديم ما تنظيم ميكرديم. شعارهايي كه بايد نوشته بشود، قطعنامهاي كه بايد تهيه بشود، سخنرانيهايي كه بايد بشود. اين كارهايش را همان جرياني كه شكل گرفته بود در قم انجام ميداد. خب، بعد هم آن جشن خيلي چيزها را روح داد دوباره. به نظرم شما همان موقعها قم بوديد ديگر، خيلي آن دو سه روز قم واقعا غلغله بود. مردم هم از سراسر ايران ميآمدند آنجا. من يادم است كه همان جلسه ما -ما جلسه داشتيم- آن جلسه يك شب در خانه ما بود ما در كوچه صفاييه آن بالا نزديكهاي آبانبار، آنجا يك كوچهاي بود.
كوچه كاظمي بالاتر.
آره. آنجا بوديم. خب، اتاق بزرگي هم داشتيم. جلسه در خانه ما بود. سر شام بوديم كه آقاي مرواريد تلفن كردند- از خانه پدرزنشان، ايشان مقابل خانه امام بود منزلشان- گفتند امام آمدند. اصلا هيچ بنايي نبود. ما هيچ خبري نداشتيم. حتي انتظار آمدن امام به قم را نداشتيم ما. قاعدتا اگر بنا بود كسي مطلع بشود ما بايد مطلع ميشديم كه ما باور نكرديم. ايشان گفت امام آمدند و در خانه هستند؛ ما شام را ناتمام گذاشتيم. سفره همين طور ماند. همه بلند شديم آمديم، وقتي كه رسيديم ديگر كوچه هم پر شده بود. يعني امام رسيده بودند و كوچه پر شده بود. ما بهزحمت خودمان را به امام رسانديم آن شب. رفتيم خدمت امام؛ يك مقدار آنجا بوديم تا اواخر شب. ما آن محوري كه داشتيم براي حركت، آن جمعيتي كه يادم است در آن جلسات ما بودند در برنامههاي ما، آقاي خامنهاي[مقام معظم رهبري]، آقاي منتظري، آقاي رباني شيرازي، آقاي قدوسي، آقاي مصباح، سيد محمد خامنهاي، آقاي حائري تهراني، آقاي آذري، آقاي مشكيني، كه يكي دو نفر ديگر هم بودند اينها، كه جلسه دايم داشتيم با هم -اينها بوديم- كه بعدا همينها حزب تشكيل داديم كه اين هم بماند جاي ديگر ميگوييم. فكر ميكنم حزب را بعد از رفتن امام، بعد از تبعيد امام، به صورت حزب درست كرديم كه اساسنامه هم داشت ولي پايهاش همينها بود. من الان نهتا را گفتم با من شديم ده نفر. يك نفر ديگر هم بود كه يازده نفر بوديم.
(ايشان هم دستگير شدند...)؟
يك عده دستگير شدند. يك عده هم آمدند تهران بعدا دستگير شدند. حالا او را جداگانه ميگويم كه به هر حال اين جمع بود. همان فكري كه ما تشكيلات ميگفتيم براي اينكه بايد داشته باشيم ما هم به فكر تشكيلات افتاديم كه مخفي باشد. يازده نفر كه بوديم اساسنامهاي نوشتيم كه جلسات مرتب و همه شرايط يك حزب مخفي را درست كرديم. بعضي از آقايان در رابطه با مسائل ديگر بعدا بازداشت شدند كه اساسنامه هم گمان ميكنم در كتابخانه آقاي آذري، لو رفته بود. لاي كتابها يك جايي بود كه افراد هم لو رفته بودند. به هر حال كار ما هم در اين مجموعه بود. يعني تدارك مالي مبارزه بود كه بنا به نوع حركت اگر ميتوانستيم چيزي تهيه ميكرديم.
نشريات مرتب بود كه دو تا نشريه درست كرده بوديم. بعثت و انتقام [البته] يك قدري ديرتر از اين تاريخ اين نشريات درست ميشود. اول بعثت بود بعد انتقام بود. بعثت اول درست شد بعد چون در هر شماره مطالب، مبارزي زياد ميشد، بحثهاي ايدئولوژيكي كم ميشد فكر شد يك نشريه ايدئولوژيكي لازم است كه براي تربيت كادرها، انتقام را به آن هدف درست كرديم. مديريتش را هم جدا كرده بوديم. انتقام را فكر ميكنم آقاي مصباح بيشتر اداره ميكرد. بعثت را من بيشتر اداره ميكردم. همكاراني كه با من بودند آقاي علي حجتي با من كار ميكرد.