• ۱۴۰۳ جمعه ۱۱ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4061 -
  • ۱۳۹۷ سه شنبه ۲۱ فروردين

هاشمي به روايت هاشمي (47)

اگر از خوانندگان ثابت روزنامه باشيد مي دانيد كه از ماه‌هاي پاياني سال گذشته به‌صورت دنباله‌دار، خاطرات ‌آيت‌الله هاشمي را در اين ستون چاپ كرده‌ايم و چاپ و انتشار قسمت‌هاي بعدي‌اش ادامه دارد. ‌آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني در شماره قبلي، از خاطرات خود در مردادماه 42 تا فروردين 43 و فعاليت‌هاي تشكيلاتي و مخفي عليه رژيم شاه مي‌گويد. درشماره امروز ادامه اين بحث را مي‌خوانيم.

 

رابطان هيات موتلفه با حضرت امام كه گروهي پنج نفره بودند، چه كساني بودند؟

آقاي مطهري بود حتما، آقاي انواري بود، آقاي بهشتي بود، مولايي شايد بود و يك نفر ديگر. آنها خودشان مي‌دانند. افرادي را تعيين كرده بودند. آن دوره اول بود. دوره دوم كه ما آشنا شده بوديم ديگر، اين‌طور نبود كه ما را امام تعيين كرده باشند. خود به خود يك مقدار از كار روحاني را سوالات را از ما مي‌گرفتند. اين كتاب آقاي مطهري كتاب سرنوشت، درس‌هايي است كه ايشان براي همين‌ها داده. يعني، آنچه در جلسات اينها، بحث مي‌كرده جمع شد كتاب سرنوشت شد. آقاي مطهري بيشتر از همه در ارتباط با اينها بود. از لحاظ سياسي شايد آقاي مولايي يا آقاي انواري بيشتر چيز بودند. آن موقع من در تكوّن هيات‌هاي موتلفه حضور عيني نداشتم، در حاشيه مي‌فهميدم. - بعد از تبعيد امام- تا وقتي كه امام هم قيطريه بودند باز من خودم وضع درست چيزي نداشتم. بعد از تبعيد امام كه ما ديگر آمديم تهران يا با اينها چيز داشتيم ديگر، در رابطه با تشكيلات‌شان هم حضور داشتيم در همين قضايايي كه منجر به اين مسائل ترور منصور شد، ديگر كم‌كم آمده بودند با ما مسائل سري و خيلي داغ‌شان را با ما مطرح مي‌كردند. بعدا اين تجديد حياتي كه كرد من در جريان بودم البته باز هم مسووليت نداشتم داخل آنها. مشاور بودم براي‌شان. بهتر است از خودشان بپرسيد كه حضور داشتند. بيشتر با اينها با اجزاي‌شان در زندان آشنا شديم. يك وقتي كه بازداشت شدند در رابطه با قضيه منصور. زندان كه رفتيم يك عده از اينها را آوردند پهلوي من، آن موقع رو شد يك چيزهايي. من تا آن موقع هم نمي‌دانستم، اينها جزييات‌شان را به من گفتند؛ كه ديگر بيشتر كار مي‌كردم.

نقش شما در جريان اعدام انقلابي منصور از كجا شروع شد و چرا اصولا دستگيرتان كردند؟

آن مساله مهم بود، يك مقطعي بود. من تا آن تاريخ بازداشت نشده بودم. البته اولين بازداشتي كه من شدم، شايد قبلا گفتم، در همدان بود كه آن ربطي به اين مبارزه نداشت. من يك سخنراني كردم قبلا بازداشت شدم يكي دو روز. در اين مبارزه بازداشت نشده بودم. از سربازي هم برگشته بودم تا امام كه از قيطريه برگشتند قم و قضيه كاپيتولاسيون و بعد تبعيد امام. خب، باز هم قم بوديم. اولين ماه رمضان بعد از تبعيد امام، همين جلسه ما برنامه‌ريزي كرد، قرار شد ما بياييم تهران و تهران را داغ كنيم. آمديم تهران با همين آقاي مهدي عراقي، هيات موتلفه همه اينها، آقاي بهادر. من با شهيد عراقي بيشتر كار مي‌كردم. اين طوري برنامه‌ريزي شد كه ماه رمضان را بايد مثلا سي نفر را ما آماده كنيم كه آماده بازداشت باشند كه جلسه مسجد جامع را حداقل تا آخر بتوانيم ادامه بدهيم. ممكن است سي نفر به كار نروند ولي سي نفر لازم داريم. خب، دوستان مبارز شناخته‌شده بودند. افرادي معين شدند، داوطلب شدند براي اينكه هر وقت آنجا لازم بود بيايند منبر بروند و آماده بازداشت باشند. يك جلسه هم در آن خيابان آيزنهاور بود، پپسي كولا، در مسجد صاحب زمان(عج)، چون آنجا هم يكي از پايگاه‌ها بود كه آنجا هم شب‌ها برنامه داشتند. يك جلسه هم در يكي از هيات‌ها داشت كه جلسه خيلي خصوصي مهمي بود كه من مي‌رفتم. من چون وضعم به خاطر سرباز بودن و اينها قرار نبود كه من بيايم جزو كساني كه ظاهر مي‌شوند، بازداشت بشوم يا فلان. لذا ما تهران مانديم. منبر مي‌رفتيم در مساجد پرت اما در آن جلسه پپسي‌كولا جلسه‌اي بود در يكي از مدارس اسلامي در آن طرف كوكاكولا مدرسه‌اي بود من مي‌رفتم آنجا براي آنها صحبت مي‌كردم .

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون