صعبروزي بوالعجب كاري
سيدعبدالجواد موسوي
چه اتفاقي افتاده كه در آستانه ۴۰ سالگي انقلاب يعني سن بلوغ و كماليافتگي به فكر يك رييسجمهور نظامي افتادهايم و بعضيها صراحتا از لزوم روي كارآمدن يك رضاخان به تعبير شهردار سابق تهران حزباللهي سخن ميگويند؟ قلب ماهيتي اتفاق افتاده يا پس از چهل سال بعضيها به اين نتيجه رسيدهاند كه بهتر است عطف بما سبق كنند و بار ديگر به نقطه آغازين حكومت پهلوي برگردند تا شايد... هرچه هست اين تئوري، مرتجعانهترين تئوري اين چهل سال اخير است. با هر متر و معياري كه بخواهيد آن را اندازه بگيريد. و جالب اينكه اغلب آنها كه در تنور اين نظريه ميدمند خود را از سينهچاكان بنيانگذار انقلاب ميدانند و كافي است فيالمثل كسي به نيكي از اعضاي خوشنام نهضت آزادي ياد كند تا صد بار آن نامه معروف را در چشم و چار طرف مقابل فرو كنند و او را با القابي همچون منافق و ضد انقلاب و معاند و جاسوس بنوازند و آن وقت همين دوستان انقلابي از خاطر ميبرند كه بنيانگذار انقلاب به صراحت از منع ورود نيروهاي نظامي به ساحت سياست سخن گفته و حتي از مردم و دولت و ديگر نهادهاي انقلابي خواسته كه اگر چنين اتفاق نامباركي رخ داد وظيفه شرعي و ملي آنان اين است كه در همان قدم اول با آن مخالفت كنند. حالا اين قدم اول كه نبايد برداشته ميشد برداشته شده و نه تنها كسي با آن مخالفت نكرده بلكه خيلي راحت و بيپروا درباره كابينه دولت احتمالي نظامي سخن ميگوييم و نظرسنجي هم برگزار ميكنيم و در اين ميان نه خبري از مدعيالعموم هست و نه دولت كه حافظ قانون اساسي است تذكري ميدهد و نه رسانههاي انقلابي رگ گردني ميشوند و نه اصلا كسي اين نكته مهم را به دوستان نظامي گوشزد ميكند و خلاصه اينكه: صعب روزي، بوالعجب كاري، پريشانعالمي.