بر هم زدن معادله سوريه
اينكه باراك اوباما تهديد كرد كه در صورت استفاده از سلاحهاي شيميايي اقدام به تهاجم نظامي به خاك سوريه خواهد كرد، اما از چنين اقدامي خودداري كرد و باعث شد هم در سطح داخلي و هم در سطح بينالمللي اعتبار تهديدات امريكا و به عبارت ديگر ترس از تهديد امريكا فرو بريزد. نومحافظهكاران احساس ميكنند كه فروريختن اعتبار تهديدات امريكا، باعث خواهد شد كه در نظام بينالملل، قدرت امريكا كاهش يابد و توان نظامي امريكا، بازدارندگي گذشتهاش را از دست بدهد. اين نومحافظهكاران تصور ميكنند كه اگر بتوانند ضرباتي را به دولت بشار اسد بزنند و پايگاههايي را در خاك سوريه بمباران كنند، ميتوانند در آينده ادعا كنند كه تهديدات امريكا توخالي نيست و عملي شدن آنها قطعي است. اين دو انگيزه باعث ميشود كه امريكا تصميم هجوم نظامي به سوريه را بگيرد، اما نحوه عملي كردن اين تصميم به شكلي است كه باعث رويارويي گسترده و فراگير با روسيه به عنوان يك قدرت جهاني رقيب نشود. در شرايط كنوني امريكا به دنبال بر هم زدن بازي روسيه و دست بالاي روسيه در سوريه است. امريكا در شرايط كنوني آلترناتيو يا جايگزيني براي حل بحران سوريه در اختيار ندارد و قصد هم ندارد در شرايط كنوني اين بحران حل شود. هدف اوليه واشنگتن اين است كه نقش بنيادين و استراتژيك روسيه در سوريه از بين برود و به دنبال آن تلاش ميكند كه ايران و تركيه را از روسيه جدا كند و اتحاد سهجانبه اين سه قدرت منطقهاي و بينالمللي را به هم بزند. امريكا پيش از طي كردن اين مسير، انگيزهاي براي كمك به حل بحران سوريه ندارد، در واقع تلاش خواهد كرد كه در شرايطي كه رقبايش در سوريه دست بالا را از دست دادهاند با همكاري متحدان خودش يعني اروپا، اسراييل، عربستان و متحدانش و تا حد كمتري تركيه، نظم جديدي در سوريه برپاكند. مادامي كه اتحاد سهجانبه يا محور آستانه در سوريه دست بالا دارد، امريكا نميتواند به صورت يكجانبه راهكاري براي حل بحران ارايه دهد. در شرايط كنوني هرگونه راهكاري براي پايان بحران در سوريه كه امريكا در آن نقش داشتهباشد، مستلزم توافق بزرگ با روسيه يا حذف كامل محور آستانه است. هدف كنوني امريكا در شرايط كنوني به هيچ عنوان ايجابي نيست، بلكه هدف امريكا سلبي است و علاقهمند است تا نهايتا بتواند اتحاد سهجانبه ايران، روسيه و تركيه را به هم بزند و از معادلات سوريه حذف كند. در مسير رويارويي نظامي، امريكا در شرايط كنوني متحدان بالفعل زيادي ندارد. اگر اروپا را به عنوان متحد سنتي امريكا در نظر بگيريم، در شرايط كنوني در قالب اتحاديه اروپا، شرايط لازم براي ورود به يك درگيري سياسي وجود ندارد. اتحاديه اروپا در شرايط كنوني دچار بحرانهاي دروني است؛ بحران مهاجرت، بحران بركزيت، بحران ظهور راستافراطي و بحرانهاي مالي باعث ميشود كه توان و انگيزه مجموعه اروپا براي مداخله فرامرزي و همراهي با امريكا بسيار كم باشد. اما در ميان كشورهاي اروپايي، فرانسه به دلايل تاريخي بيشترين انگيزه را براي همراهي با امريكا براي دخالت در شرايط سوريه دارد. فرانسه از گذشته در سوريه نفوذ و جاي پا دارد و در نيمه قرن بيستم زماني كه نظام قيموميت جامعه ملل ايجاد شد، قيموميت سوريه در اختيار فرانسه بود و در عين حال مرز زميني سوريه با لبنان، به عنوان يكي از مراكز نفوذ اصلي فرانسه در خاورميانه، باعث ميشود كه اين كشور نسبت به تحولات در سوريه حساسيت بسيار زيادي داشتهباشد. در عين حال اظهارات و وعدههاي رييسجمهور پيشين و رييسجمهور كنوني فرانسه در مورد واكنش به استفاده از سلاحهاي شيميايي در سوريه نيز، به نوعي براي دولت اين كشور ايجاد تعهد ميكند. در برابر ديگر قدرت اروپايي، يعني آلمان، نسبت به مداخله در سوريه كمتر علاقه نشان ميدهد. دليل اصلي بيانگيزگي آلمان براي مداخله در سوريه، فشار افكار عمومي در اين كشور است كه اجازه نميدهد دولت وارد مناقشه سوريه شود، هرچند آلمان به دليل روابط و حساسيتهايي كه نسبت به موضوع كردهاي سوريه دارد، تا اندازهاي علاقهمند به ايفاي نقش در حل بحران سوريه و جلوگيري از استمرار بحران است. در شرايط كنوني با توجه به فشارهاي اجتماعي و مشكلات داخلي كه امانوئل ماكرون به دليل اصلاحات اقتصادياش با آن مواجه شده است، با وجود انگيزههايي كه براي دخالت در شرايط سوريه دارد، نميتوان پيشبيني كرد كه توان كافي براي مداخله و مشاركت موثر در كنار امريكا داشته باشد.