انحراف از شيوه حكمراني انقلاب
علي رغم فروكش كردن آتش اعتراضات زمينههاي نارضايتي از ميان نرفته است
الياس حضرتي
صاحب امتیاز
«بنشين بر لب جوي و گذر عمر ببين
كاين اشارت ز جهان گذرا ما را بس... » حافظ
سال1401 كه سپري شد و از اين پس در قاب تاريخ جاي ميگيرد، سالي پرحادثه و پرتلاطم بود كه اتفاقاتي مهم و در بطن خود جاي داد. تحولات ناشي از رخدادهاي اعتراضي اخير كه در برخي موارد از آن سوءاستفاده هم شد. قبلا در سالهاي 96، 98 و حتي سال 88 نيز تجربه شده بود. اما تحولات سال 1401 با نوع خاصي از تحولات نگرشي همراه بود و تجلي نوعي نقد از شيوه حكمراني بود. يك تغيير نگرش در اقشار گوناگون رخ داد. بسيار مهم است كه مراكز مطالعاتي و تحقيقاتي نظام، ابعاد مختلف اين تغيير نگرش را بررسي كرده و چرايي و ريشههاي بروز آن را استخراج كنند. اگر امروز اشكال ظاهري درگيريهاي خياباني و نارضايتيهاي ميداني كاهش يافته، لازم است كه نظام حكمراني و مجموعه سياستگذاران به صورت عميق بررسي كنند چرا كشور به اين مرحله رسيده است؟ چه اتفاقاتي دست به دست هم داده تا مردمي كه در سال 57 با وحدت كلمه به خيابانها آمدند، فرياد ضد استبداد، ضد استعمار و ضد استثمار سر دادند، در برابر تروريست كور و تلاشهاي تجزيهطلبانه گروهكها در كردستان، خوزستان، تركمنصحرا و...ايستادند، 8سال از تمام مواهب مادي و طبيعي يك زندگي عادي محروم ماندند، شهيد دادند، مشكلات تحريمها و كاستيهاي بعدي را تحمل كردند و...چطور شد كه ناگهان تا اين اندازه معترض شدند؟
بايد بدانيم، هرچند گروهي از خانوادهها در تابستان و پاييز 1401 به صورت علني اعتراض كردند، اما دامنه وسيعي از مردم اگرچه در اعتراضات خياباني حاضر نشدند اما همچنان ناراضي هستند. چه شد كه اين مردم از نقطه سالهاي ابتدايي انقلاب به مرحله اعتراضات سالهاي اخير به خصوص سال 1401 رسيدند؟
1) اگر بخواهيم به اين پرسش بنيادين پاسخ دهيم كه بايد پاسخ دهيم و اگر قرار باشد جمهوري اسلامي همچنان تداومي پرافتخار در تاريخ اين كشور داشته باشد، نه تنها بايد به اين پرسش پاسخ دهد، بلكه باید راهكارهاي عملياتي براي عبور از بحرانها را نيز ارايه كند. معتقدم پاسخ اين پرسش را بايد در رويههاي سياستگذاري در ايران جستوجو كرد. به عبارت روشنتر، نظام حكمراني ايران از مسير انقلاب و اهداف انقلاب منحرف شده است. چه در حوزه مديريت اجتماعي و حاكميتي و چه در بخش اخلاق فردي. در شيوه زندگي تكتك مديران و حكمرانان كشور تحولاتي رخ داده كه منجر به دوري مردم از نظام شده است. در واقع سيستم نه تنها در نحوه نگرش به مردم از مسير انقلاب خارج شده، بلكه حتي اين اصل بديهي كه اين نظام بر پايه مطالبات مردمي بنا شده است، مورد بياعتنايي قرار گرفته است.
به عنوان نمونه در حوزه سياست خارجي، رويكرد اشتباهي در پيش گرفته شده كه منجر به بروز مشكل در مناسبات ارتباطي ايران با بسياري از كشورها شده است. در مناسبات منطقهاي با همسايگان هم، ايران با كشوري مانند عربستان سعودي كه با ايران عناد، رقابت منطقهاي دارد، قطع رابطه كرده است.( خوشبختانه اخبار از سر گیری روابط در روزهای پایانی سال منتشر شد) اما بايد بدانيم، بسياري از كشورهاي جهان چنين نزاعهايي با همسايگان خود دارند، اما اين موارد اغلب منجر به قطع رابطههاي طولاني نميشود. ضمن اينكه در ارتباط با امريكا هم راهبرد مناسبي در ايران در پيش گرفته نشده است. همه ميدانيم ايران با امريكا دشمني و تخاصم دارد. در واقع امريكا در تمام طول سالهاي پس از انقلاب به دنبال سرنگوني و تضعيف جمهوري اسلامي بوده است. اين عين سادگي است كه كسي تصور كند، امريكا براي مردم و كشور ايران دل ميسوزاند و به دنبال حل مشكلات ايران است. اما امروز منافع ايران ايجاب ميكند كه با امريكا وارد گفتوگو و ديالوگ شود تا منافع ملياش تامين شود. اينكه ايران و امريكا در جريان مذاكرات در 2 اتاق جداگانه مينشينند؛ ايران پيامش را مينويسد و به طرف مقابل ميدهد و طرف مقابل هم پس از مدتي طولاني پاسخ ايران را ارسال ميكند، معقول نيست. هيچ كشوري در دنيا وجود ندارد كه اين راهبرد را تحسين كند. ايران به عنوان يك كشور قوي با مردمي ريشهدار و امكانات قابل توجه كه در طول بيش از 40سال توانسته در برابر همه دشمنيهاي امريكا مقاومت كند بايد از موضعي قدرتمندانه، در گفتگوها حاضر شده، چشم در چشم رقيب بدوزد و سينه در سينه طرف مقابل حرفهايش را بزند و منافعش را استيفا كند. بر اين اساس است كه معتقدم در حوزه سياست خارجي مسير مدبرانهاي طي نشده است. نه در ارتباط با كشورهاي اروپايي، نه در رابطه با كشورهاي اسلامي، مجموع اين راهبردهاي غلط منجر به اعمال يك تحريم وحشتناك كمرشكن و ويرانگر شده است. بنابراين بايد اين روند را تغيير داد.
2) مشكلات راهبردي ايران اما به حوزه روابط بينالملل ختم نميشود؛ آثار اين اشتباهات در حوزه بينالملل، زماني كه با سياستهاي غلط در حوزه سياست داخلي همراه ميشود، فشار بر مردم را بيشتر و نارضايتيها را عميقتر ميكند. در حوزه سياستگذاريهاي داخلي هم در كشور رويكردهاي اشتباهي در پيش گرفته شده است. در واقع انحرافات اساسي از ذات انقلاب در حوزه داخلي رخ داده است. ميپرسيد ذات انقلاب چه بود؟ در يك كلام، «حضور مردم.» قبل از اينكه امام از فرانسه راهي ايران شود، پس از حضور ايشان و در دوران پس از پيروزي انقلاب ملت ايران استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي را فرياد میزد. عليرغم همه اين حمايتها و همراهيهاي عمومي، امام (ره) نگفتند، چون مردم ايران در خفا و آشكار، فرياد جمهوري اسلامي سر دادهاند، پس به صندوقهاي راي و رفراندوم نيازي نيست. امام پاي برگزاری رفراندوم ايستادند تا پيام مهمي به همه نسلهاي كشور، تاريخ و آينده بدهند. امام ميدانستند هر انتخاباتي با مشاركت بالا، مهر تاييدي بر نظام جمهوري اسلامي است.در ساير مراحل هم ديدگاه امام همينگونه بود. اگر جنگي تحميلي توسط صدام آغاز شد و يك دنيا پشت سر صدام ايستادند و از او حمايت كردند، امام (ره) فقط به ارتش و سپاه تكيه نكرد، بلكه از كل ملت سپاه ساخت و پايههاي ارتش 36ميليوني را تدارك ديد. براي مقابله با تحركات مجاهدين خلق كه با ادعاي بهرهمندي از 300هزار نفر ميليشياي مسلح آموزش ديده وارد ميدان جنگ مسلحانه شدند، اتكاي امام تنها به نهاد امنيتي وزارت اطلاعات يا اطلاعات سپاه نبود و براي مقابله با اين جريان تروريستي از همه ملت كمك گرفت. باز هم نقش مردم در گفتمان انقلاب و امام(ره) محوري بود. لذا انتخابات و اساسا هر حركت مهم ديگري در كشور همواره با شعار مشاركت حداكثري دنبال ميشد.
3) اين روند اما تداوم نيافت و نوعي استحاله در مردممحوري رخ داد. به مرور از ابتداي انقلاب، دوران پس از فوت امام(ره) و دهههاي پس از آن مشكلاتي در تكيه به مردم و اهميت افزايش مشاركتها رخ داد. در واقع ابداع نظارت استصوابي، توسط شوراي نگهبان باعث كمرنگ شدن نقش مردم شد. شوراي نگهبان به مردم ميگفت: ما ابتدا افرادي را از طريق بررسي صلاحيتها انتخاب ميكنيم بعد شما ميتوانيد از ميان گزينشهاي ما، افراد مورد نظر را انتخاب كنيد. اينگونه بود كه قيف نظارت استصوابي سال به سال و دوره به دوره تنگتر و سياسيتر و جناحيتر شد. اوج اين رويكرد ضد مشاركتي شوراي نگهبان در دو انتخاب اخير كشور يك انتخابات مجلس يازدهم در سال 98 و انتخابات رياستجمهوري سال 1400 نمايان شد. در اين دو انتخابات اوج بياعتنايي به نقش، نظر و انتخاب مردم مشاهده شد. حتي چهرهاي مانند علي لاريجاني، اسحاق جهانگيري و مسعود پزشكيان هم تحمل نشدند و با تيغ تند شوراي نگهبان حذف شدند. همه مقدمات فراهم شد تا فرد خاصي انتخاب شود. اين روند توهين بزرگ به انقلاب و مهمتر از آن توهين به مردمي است كه حسي ريشهدار به انقلاب داشته و همچنان نيز دارند. در نهايت هم دولتي انتخاب شد كه شعار يكدستي سر داده بود. اين در حالي است كه ويژگيهاي اقليمي، قومي، مذهبي و فرهنگي ايران به گونهاي است كه حكومت يكدست در آن معنا ندارد. متاسفانه به اين حد از محدوديت هم اكتفا نشد و در تمام سطوحي كه كلمه انتخابات و معناي گزينش مطرح بود، دخالتها اعمال شد. تا جايي كه حتي براي انتخابات اتحاديه نانوايان هم شاهد اعمال اين محدوديتها شديم. از سازمان نظام مهندسي، خانه سينما و اتحاديههاي صنفي گرفته تا نظام پزشكي و اتاقهاي بازرگاني و... ردپاي اين محدوديتها هويدا شد. از سوي ديگر گرفتاريهاي فراواني براي نهادهاي مدني هم ايجاد شد. هر زمان كه يك تشكيلات مردمي و نهادي مدني با اقبال عمومي مواجه ميشد و سري در سرها در ميآورد به سرعت برخوردها آغاز ميشد. به عنوان نمونه، در شرايطي كه اصلاحطلبان براي تشكيل جبهه اصلاحطلبي با مشقات فراواني مواجه ميشدند در نقطه مقابل آقاي حداد عادل براي تشكيل جمنا هيچ مشكلي نداشتند. برخوردهاي دوگانه و كجسليقگيهاي فراواني رخ داد كه هيچ كدام ارتباطي با ماهيت انقلاب اسلامي ندارند. اما گفتمان انقلاب چيست؟
4) ماهيت انقلاب اسلامي را ميتوان در كلام معلم شهید مرتضي مطهري مشاهده كرد كه در يك سخنراني عمومي ميگويد: « يگانه دانشكدهاي كه صلاحيت دارد يك كرسي اختصاص به ماركسيسم بدهد اين دانشكده است (دانشكده الهيات دانشگاه تهران) نه اينكه ماركسيسم را يك استاد مسلمان تدريس كند، بلكه برويد استادي كه واقعا ماركسيسم را شناخته باشد و مومن به ماركسيسم باشد، ماترياليسم ديالكتيك را شناخته باشد و... به هر قيمتي شده پيدا كنيد، حقوق گزاف به او بدهيد بيايد در همين دانشكده الهيات اينها را تدريس كند.»اين در حالي است كه امروز اساتيد دانشگاهي و تشكلهاي دانشجويي را به دليل ديدگاهها، تفكرات و اختلافات سياسي كنار ميگذارند و فضا را در اختيار تشكلهاي تند و برخي نهادهاي نظامي ميگذارند. حتي فضاي كار و انديشه براي اصولگرايان ميانهرو هم بسته شد. اگر ميرحسين موسوي و مهدي كروبي امروز در حصر هستند و سيد محمد خاتمي با محدوديتهاي فراواني روبهروست، علياكبر ناطق نوري هم به خاطر محدوديتهاي اعمال شده به حصري خودخواسته رفته است. حتي علي لاريجاني هم كه ظاهر قضيه را حفظ ميكند از دايره اثرگذاري و كنشگري خارج شده است. در واقع ظرفيتهاي مديريتي كشور كه طي بيش از 40سال در فضاي سياسي و راهبردي كشور حضور داشتند، تجربه اندوخته بودند، برايشان سرمايهگذاري صورت گرفته بود و به مناسبات جهاني و پيچ و خمهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و...آشنا بودند، امروز تنها سرگرم نوههايشان هستند و حتي مشورتي با آنها نميشود.
5) نتيجه اينكه در حال حاضر كشور با نوع خاصي از ناكارآمدي در حوزه روابط بينالملل، در بخش داخلي و نهايتا بحراني ويژه در بخش اقتصاد مواجه است. لذا اگر بنا باشد از اتفاقات سال 1401 يك درس كليدي بگيريم آن است كه حاكميت ابتدا بايد اتاق فكري تشكيل دهد و بررسي كند كه كشور به چنين جايگاهي رسيده و چرا يك چنين تغيير نگرشهايي در مردم صورت گرفته است؟
6) تغيير نگرشها در مردم در اثر سوءتدبير كارگزاران نظام و فرصتطلبيهاي برآمده از تهاجم رسانهاي خارجيهاست. اينكه امروز رسانههاي خارجي افكار عمومي را به دست گرفتهاند ناشي از زمينههايي است كه قبلا در داخل براي آنها فراهم شده است. زماني كه رسانههاي داخلي به دليل يك تيتر، يك مصاحبه و يك گزارش با انواع و اقسام مشكلات مواجه ميشوند، طبيعي است كه فرصت برای رسانههاي معاند خارجي ايجاد ميشود تا افكار عمومي را به دست بگيرند. اين روند هم در حوزههاي اقتصادي، هم در حوزههاي اجتماعي و بحث زنان، هم در بخش رسانهاي، آموزشي و فرهنگي بايد در پيش گرفته شود. اگر در حوزه بينالملل زمينه بهبود مناسبات با جهان پيراموني فراهم نشود. در بخش زنان، دانشجويان، دانشآموزان، هنرمندان، اهالي رسانه و...اقدامات اصلاحي صورت نگيرد و... زمينههاي اعتراض همچنان وجود خواهند داشت و در بزنگاه فوران ميكنند. بايد راهبرد درستي در پيش گرفته شود و تغيير رويكرد صورت بگيرد.
7) اقدامات درست از ديد من و بسياري از دلسوزان انقلاب بازگشت به ريشههاي اصيل، بازگشت به اهداف و آرمانها و وعدههايي است كه انقلاب براي آزادي، مردمسالاري، شايستهسالاري، توسعه، رفاه و عزت به مردم داده است. بازگشت به سيره امامي است كه معتقد به مشاركت مردم در حاكميت بود؛ امامي كه به شايستگان و مستضعفان ارج مينهاد و بهبود زندگي آنها برايش مهم بود. بازگشت به مسيري كه افتخار و غرور و مشاركت شكل داد. بازگشت به سيره امام ملتي كه يك روز در خرداد 68 به آسمانها پر كشيد و ميراث انقلاب را براي نسلهاي بعد به يادگار گذاشت و همه ما براي حفاظت از اين ميراث هم در برابر ملت و هم در برابر خداي ملت مسووليم؛ اگر بدانيم...
«بنشين بر لب جوي و گذر عمر ببين
كاين اشارت ز جهان گذرا ما را بس... » حافظ
سال1401 كه سپري شد و از اين پس در قاب تاريخ جاي ميگيرد، سالي پرحادثه و پرتلاطم بود كه اتفاقاتي مهم و در بطن خود جاي داد. تحولات ناشي از رخدادهاي اعتراضي اخير كه در برخي موارد از آن سوءاستفاده هم شد. قبلا در سالهاي 96، 98 و حتي سال 88 نيز تجربه شده بود. اما تحولات سال 1401 با نوع خاصي از تحولات نگرشي همراه بود و تجلي نوعي نقد از شيوه حكمراني بود. يك تغيير نگرش در اقشار گوناگون رخ داد. بسيار مهم است كه مراكز مطالعاتي و تحقيقاتي نظام، ابعاد مختلف اين تغيير نگرش را بررسي كرده و چرايي و ريشههاي بروز آن را استخراج كنند. اگر امروز اشكال ظاهري درگيريهاي خياباني و نارضايتيهاي ميداني كاهش يافته، لازم است كه نظام حكمراني و مجموعه سياستگذاران به صورت عميق بررسي كنند چرا كشور به اين مرحله رسيده است؟ چه اتفاقاتي دست به دست هم داده تا مردمي كه در سال 57 با وحدت كلمه به خيابانها آمدند، فرياد ضد استبداد، ضد استعمار و ضد استثمار سر دادند، در برابر تروريست كور و تلاشهاي تجزيهطلبانه گروهكها در كردستان، خوزستان، تركمنصحرا و...ايستادند، 8سال از تمام مواهب مادي و طبيعي يك زندگي عادي محروم ماندند، شهيد دادند، مشكلات تحريمها و كاستيهاي بعدي را تحمل كردند و...چطور شد كه ناگهان تا اين اندازه معترض شدند؟
بايد بدانيم، هرچند گروهي از خانوادهها در تابستان و پاييز 1401 به صورت علني اعتراض كردند، اما دامنه وسيعي از مردم اگرچه در اعتراضات خياباني حاضر نشدند اما همچنان ناراضي هستند. چه شد كه اين مردم از نقطه سالهاي ابتدايي انقلاب به مرحله اعتراضات سالهاي اخير به خصوص سال 1401 رسيدند؟
1) اگر بخواهيم به اين پرسش بنيادين پاسخ دهيم كه بايد پاسخ دهيم و اگر قرار باشد جمهوري اسلامي همچنان تداومي پرافتخار در تاريخ اين كشور داشته باشد، نه تنها بايد به اين پرسش پاسخ دهد، بلكه باید راهكارهاي عملياتي براي عبور از بحرانها را نيز ارايه كند. معتقدم پاسخ اين پرسش را بايد در رويههاي سياستگذاري در ايران جستوجو كرد. به عبارت روشنتر، نظام حكمراني ايران از مسير انقلاب و اهداف انقلاب منحرف شده است. چه در حوزه مديريت اجتماعي و حاكميتي و چه در بخش اخلاق فردي. در شيوه زندگي تكتك مديران و حكمرانان كشور تحولاتي رخ داده كه منجر به دوري مردم از نظام شده است. در واقع سيستم نه تنها در نحوه نگرش به مردم از مسير انقلاب خارج شده، بلكه حتي اين اصل بديهي كه اين نظام بر پايه مطالبات مردمي بنا شده است، مورد بياعتنايي قرار گرفته است.
به عنوان نمونه در حوزه سياست خارجي، رويكرد اشتباهي در پيش گرفته شده كه منجر به بروز مشكل در مناسبات ارتباطي ايران با بسياري از كشورها شده است. در مناسبات منطقهاي با همسايگان هم، ايران با كشوري مانند عربستان سعودي كه با ايران عناد، رقابت منطقهاي دارد، قطع رابطه كرده است.( خوشبختانه اخبار از سر گیری روابط در روزهای پایانی سال منتشر شد) اما بايد بدانيم، بسياري از كشورهاي جهان چنين نزاعهايي با همسايگان خود دارند، اما اين موارد اغلب منجر به قطع رابطههاي طولاني نميشود. ضمن اينكه در ارتباط با امريكا هم راهبرد مناسبي در ايران در پيش گرفته نشده است. همه ميدانيم ايران با امريكا دشمني و تخاصم دارد. در واقع امريكا در تمام طول سالهاي پس از انقلاب به دنبال سرنگوني و تضعيف جمهوري اسلامي بوده است. اين عين سادگي است كه كسي تصور كند، امريكا براي مردم و كشور ايران دل ميسوزاند و به دنبال حل مشكلات ايران است. اما امروز منافع ايران ايجاب ميكند كه با امريكا وارد گفتوگو و ديالوگ شود تا منافع ملياش تامين شود. اينكه ايران و امريكا در جريان مذاكرات در 2 اتاق جداگانه مينشينند؛ ايران پيامش را مينويسد و به طرف مقابل ميدهد و طرف مقابل هم پس از مدتي طولاني پاسخ ايران را ارسال ميكند، معقول نيست. هيچ كشوري در دنيا وجود ندارد كه اين راهبرد را تحسين كند. ايران به عنوان يك كشور قوي با مردمي ريشهدار و امكانات قابل توجه كه در طول بيش از 40سال توانسته در برابر همه دشمنيهاي امريكا مقاومت كند بايد از موضعي قدرتمندانه، در گفتگوها حاضر شده، چشم در چشم رقيب بدوزد و سينه در سينه طرف مقابل حرفهايش را بزند و منافعش را استيفا كند. بر اين اساس است كه معتقدم در حوزه سياست خارجي مسير مدبرانهاي طي نشده است. نه در ارتباط با كشورهاي اروپايي، نه در رابطه با كشورهاي اسلامي، مجموع اين راهبردهاي غلط منجر به اعمال يك تحريم وحشتناك كمرشكن و ويرانگر شده است. بنابراين بايد اين روند را تغيير داد.
2) مشكلات راهبردي ايران اما به حوزه روابط بينالملل ختم نميشود؛ آثار اين اشتباهات در حوزه بينالملل، زماني كه با سياستهاي غلط در حوزه سياست داخلي همراه ميشود، فشار بر مردم را بيشتر و نارضايتيها را عميقتر ميكند. در حوزه سياستگذاريهاي داخلي هم در كشور رويكردهاي اشتباهي در پيش گرفته شده است. در واقع انحرافات اساسي از ذات انقلاب در حوزه داخلي رخ داده است. ميپرسيد ذات انقلاب چه بود؟ در يك كلام، «حضور مردم.» قبل از اينكه امام از فرانسه راهي ايران شود، پس از حضور ايشان و در دوران پس از پيروزي انقلاب ملت ايران استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي را فرياد میزد. عليرغم همه اين حمايتها و همراهيهاي عمومي، امام (ره) نگفتند، چون مردم ايران در خفا و آشكار، فرياد جمهوري اسلامي سر دادهاند، پس به صندوقهاي راي و رفراندوم نيازي نيست. امام پاي برگزاری رفراندوم ايستادند تا پيام مهمي به همه نسلهاي كشور، تاريخ و آينده بدهند. امام ميدانستند هر انتخاباتي با مشاركت بالا، مهر تاييدي بر نظام جمهوري اسلامي است.در ساير مراحل هم ديدگاه امام همينگونه بود. اگر جنگي تحميلي توسط صدام آغاز شد و يك دنيا پشت سر صدام ايستادند و از او حمايت كردند، امام (ره) فقط به ارتش و سپاه تكيه نكرد، بلكه از كل ملت سپاه ساخت و پايههاي ارتش 36ميليوني را تدارك ديد. براي مقابله با تحركات مجاهدين خلق كه با ادعاي بهرهمندي از 300هزار نفر ميليشياي مسلح آموزش ديده وارد ميدان جنگ مسلحانه شدند، اتكاي امام تنها به نهاد امنيتي وزارت اطلاعات يا اطلاعات سپاه نبود و براي مقابله با اين جريان تروريستي از همه ملت كمك گرفت. باز هم نقش مردم در گفتمان انقلاب و امام(ره) محوري بود. لذا انتخابات و اساسا هر حركت مهم ديگري در كشور همواره با شعار مشاركت حداكثري دنبال ميشد.
3) اين روند اما تداوم نيافت و نوعي استحاله در مردممحوري رخ داد. به مرور از ابتداي انقلاب، دوران پس از فوت امام(ره) و دهههاي پس از آن مشكلاتي در تكيه به مردم و اهميت افزايش مشاركتها رخ داد. در واقع ابداع نظارت استصوابي، توسط شوراي نگهبان باعث كمرنگ شدن نقش مردم شد. شوراي نگهبان به مردم ميگفت: ما ابتدا افرادي را از طريق بررسي صلاحيتها انتخاب ميكنيم بعد شما ميتوانيد از ميان گزينشهاي ما، افراد مورد نظر را انتخاب كنيد. اينگونه بود كه قيف نظارت استصوابي سال به سال و دوره به دوره تنگتر و سياسيتر و جناحيتر شد. اوج اين رويكرد ضد مشاركتي شوراي نگهبان در دو انتخاب اخير كشور يك انتخابات مجلس يازدهم در سال 98 و انتخابات رياستجمهوري سال 1400 نمايان شد. در اين دو انتخابات اوج بياعتنايي به نقش، نظر و انتخاب مردم مشاهده شد. حتي چهرهاي مانند علي لاريجاني، اسحاق جهانگيري و مسعود پزشكيان هم تحمل نشدند و با تيغ تند شوراي نگهبان حذف شدند. همه مقدمات فراهم شد تا فرد خاصي انتخاب شود. اين روند توهين بزرگ به انقلاب و مهمتر از آن توهين به مردمي است كه حسي ريشهدار به انقلاب داشته و همچنان نيز دارند. در نهايت هم دولتي انتخاب شد كه شعار يكدستي سر داده بود. اين در حالي است كه ويژگيهاي اقليمي، قومي، مذهبي و فرهنگي ايران به گونهاي است كه حكومت يكدست در آن معنا ندارد. متاسفانه به اين حد از محدوديت هم اكتفا نشد و در تمام سطوحي كه كلمه انتخابات و معناي گزينش مطرح بود، دخالتها اعمال شد. تا جايي كه حتي براي انتخابات اتحاديه نانوايان هم شاهد اعمال اين محدوديتها شديم. از سازمان نظام مهندسي، خانه سينما و اتحاديههاي صنفي گرفته تا نظام پزشكي و اتاقهاي بازرگاني و... ردپاي اين محدوديتها هويدا شد. از سوي ديگر گرفتاريهاي فراواني براي نهادهاي مدني هم ايجاد شد. هر زمان كه يك تشكيلات مردمي و نهادي مدني با اقبال عمومي مواجه ميشد و سري در سرها در ميآورد به سرعت برخوردها آغاز ميشد. به عنوان نمونه، در شرايطي كه اصلاحطلبان براي تشكيل جبهه اصلاحطلبي با مشقات فراواني مواجه ميشدند در نقطه مقابل آقاي حداد عادل براي تشكيل جمنا هيچ مشكلي نداشتند. برخوردهاي دوگانه و كجسليقگيهاي فراواني رخ داد كه هيچ كدام ارتباطي با ماهيت انقلاب اسلامي ندارند. اما گفتمان انقلاب چيست؟
4) ماهيت انقلاب اسلامي را ميتوان در كلام معلم شهید مرتضي مطهري مشاهده كرد كه در يك سخنراني عمومي ميگويد: « يگانه دانشكدهاي كه صلاحيت دارد يك كرسي اختصاص به ماركسيسم بدهد اين دانشكده است (دانشكده الهيات دانشگاه تهران) نه اينكه ماركسيسم را يك استاد مسلمان تدريس كند، بلكه برويد استادي كه واقعا ماركسيسم را شناخته باشد و مومن به ماركسيسم باشد، ماترياليسم ديالكتيك را شناخته باشد و... به هر قيمتي شده پيدا كنيد، حقوق گزاف به او بدهيد بيايد در همين دانشكده الهيات اينها را تدريس كند.»اين در حالي است كه امروز اساتيد دانشگاهي و تشكلهاي دانشجويي را به دليل ديدگاهها، تفكرات و اختلافات سياسي كنار ميگذارند و فضا را در اختيار تشكلهاي تند و برخي نهادهاي نظامي ميگذارند. حتي فضاي كار و انديشه براي اصولگرايان ميانهرو هم بسته شد. اگر ميرحسين موسوي و مهدي كروبي امروز در حصر هستند و سيد محمد خاتمي با محدوديتهاي فراواني روبهروست، علياكبر ناطق نوري هم به خاطر محدوديتهاي اعمال شده به حصري خودخواسته رفته است. حتي علي لاريجاني هم كه ظاهر قضيه را حفظ ميكند از دايره اثرگذاري و كنشگري خارج شده است. در واقع ظرفيتهاي مديريتي كشور كه طي بيش از 40سال در فضاي سياسي و راهبردي كشور حضور داشتند، تجربه اندوخته بودند، برايشان سرمايهگذاري صورت گرفته بود و به مناسبات جهاني و پيچ و خمهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و...آشنا بودند، امروز تنها سرگرم نوههايشان هستند و حتي مشورتي با آنها نميشود.
5) نتيجه اينكه در حال حاضر كشور با نوع خاصي از ناكارآمدي در حوزه روابط بينالملل، در بخش داخلي و نهايتا بحراني ويژه در بخش اقتصاد مواجه است. لذا اگر بنا باشد از اتفاقات سال 1401 يك درس كليدي بگيريم آن است كه حاكميت ابتدا بايد اتاق فكري تشكيل دهد و بررسي كند كه كشور به چنين جايگاهي رسيده و چرا يك چنين تغيير نگرشهايي در مردم صورت گرفته است؟
6) تغيير نگرشها در مردم در اثر سوءتدبير كارگزاران نظام و فرصتطلبيهاي برآمده از تهاجم رسانهاي خارجيهاست. اينكه امروز رسانههاي خارجي افكار عمومي را به دست گرفتهاند ناشي از زمينههايي است كه قبلا در داخل براي آنها فراهم شده است. زماني كه رسانههاي داخلي به دليل يك تيتر، يك مصاحبه و يك گزارش با انواع و اقسام مشكلات مواجه ميشوند، طبيعي است كه فرصت برای رسانههاي معاند خارجي ايجاد ميشود تا افكار عمومي را به دست بگيرند. اين روند هم در حوزههاي اقتصادي، هم در حوزههاي اجتماعي و بحث زنان، هم در بخش رسانهاي، آموزشي و فرهنگي بايد در پيش گرفته شود. اگر در حوزه بينالملل زمينه بهبود مناسبات با جهان پيراموني فراهم نشود. در بخش زنان، دانشجويان، دانشآموزان، هنرمندان، اهالي رسانه و...اقدامات اصلاحي صورت نگيرد و... زمينههاي اعتراض همچنان وجود خواهند داشت و در بزنگاه فوران ميكنند. بايد راهبرد درستي در پيش گرفته شود و تغيير رويكرد صورت بگيرد.
7) اقدامات درست از ديد من و بسياري از دلسوزان انقلاب بازگشت به ريشههاي اصيل، بازگشت به اهداف و آرمانها و وعدههايي است كه انقلاب براي آزادي، مردمسالاري، شايستهسالاري، توسعه، رفاه و عزت به مردم داده است. بازگشت به سيره امامي است كه معتقد به مشاركت مردم در حاكميت بود؛ امامي كه به شايستگان و مستضعفان ارج مينهاد و بهبود زندگي آنها برايش مهم بود. بازگشت به مسيري كه افتخار و غرور و مشاركت شكل داد. بازگشت به سيره امام ملتي كه يك روز در خرداد 68 به آسمانها پر كشيد و ميراث انقلاب را براي نسلهاي بعد به يادگار گذاشت و همه ما براي حفاظت از اين ميراث هم در برابر ملت و هم در برابر خداي ملت مسووليم؛ اگر بدانيم...