ريشه رخدادهاي اعتراضي پاييز ۱۴۰۱ چه بود؟
اغلب انقلابها در تخريب آنچه «نميخواهند» موفق هستند
اما در ساختن چيزي كه «ميخواهند» ناموفقند
محسن ميردامادي
فعال سیاسی اصلاحطلب
براي بررسي اين ابهام تحليلي كه چرا ايران، دچار بحرانهاي عديده فعلي شده و مهمتر از آن چرا، مردم پس از ماجراي تلخ فوت مهسا اميني تا اين اندازه، اعتراض كرده و فرياد مخالفت سر دادند، بايد در مسير تاريخ كمي به عقب بازگرديم. در واقع بايد ببينيم، نظام حكمراني چه كرده كه با حوادث پاييز ۱۴۰۱ مواجه شده و كشور تا اين اندازه در بحران غوطهور شده است.
بايد بدانيم، بخشي از رخدادهايي كه در كشورمان از سال ۵۷ تا به امروز به وقوع پيوستهاند، مربوط به ذات انقلابها است، اين نظري پذيرفته شده در مورد انقلابهاست؛ اغلب انقلابها در تخريب و سرنگوني آنچه «نميخواهند» موفق هستند اما در ساختن چيزي كه «ميخواهند»، ناموفقند. اساسا در بسياري از موارد انقلابها نميدانند چه ميخواهند ولي ميدانند كه چه نميخواهند. كما اينكه در انقلاب سال ۵۷ ايرانيان هم آنچه مردم ميخواستند چندان روشن نبود. اگر چه آنچه را نميخواستند روشن بود و روي آن توافق وجود داشت.
بهطور كلي در آن زمان، كليتي با عنوان جمهوري اسلامي مطرح شده بود با دامنه وسيعي از ابهامات بدون پاسخ. نهايتا هم بسياري از مواردي كه در باب جمهوري اسلامي مطرح و براي اجراي آن، وعدههاي فراواني داده شده بود، محقق نشدند. بخشي از اين وضعيت، همان طور كه عنوان شد به ذات انقلابها بازميگردد. تجربيات بشري حاكي از آن است كه اساسا انقلاب روش مطلوبي براي تغيير و تحول در جامعه نيست، البته در مواردي اجتنابناپذير است. نسلي كه انقلاب ميكنند، گمان ميكنند پس از كنار زدن ساختار سياسي نامطلوبي كه مقابل آنهاست به آرمان شهري ميرسند كه نه تنها خودشان به همه مطالبات و خواستههايشان ميرسند، بلكه ميتوانند جهان را نيز تغيير داده و ارزشهاي تازهاي را در سطح كره خاكي حاكم كنند. اينها البته تصوراتي است كه سنجيده و عاقلانه نيست، اما در انقلابها به وجود ميآيند و در انقلاب ايران هم تجربه شده است. اما نظامهاي برآمده از انقلابها ميتوانند با گذشت مدتي از پیروزی انقلاب با واقعيتهاي عريان مواجه شوند، خودشان را با واقعيتها وفق بدهند و متوجه شوند كه بسياري از آرمانها و خواستهها، اساسا قابليت تحقق ندارند. در جامعه پس از انقلاب اسلامي ايران هم اين روند با فراز و نشيبهايي كه پيدا كرد در مسير صحيح خود قرار نگرفت. در دهههاي پس از انقلاب دو شيفت (تغيير ساختار) در كشور شكل گرفت كه بر بسياري رخدادهاي آينده اثرگذار شدند. يكي از اين «شيفتها» در حوزه نظري نمايان شد، در واقع تفكري كه اعتقادي به راي مردم نداشت و راي مردم را فاقد اصالت دانسته، نقش تزیيني براي آن قائل بود و در دوران انقلاب كاملا در حاشيه قرار داشت، به تدريج جايگاه رفيعي پيدا كرد، تقويت شد و پس از مدتي به تفكر قالب در نظام جمهوري اسلامي بدل شد. در حال حاضر نيز بخش قابل توجهي از افرادي كه در حاكميت اثرگذار هستند، يك چنين تفكري دارند. سمبل اين تفكر مرحوم آقاي مصباحيزدي بود، اما اين گفتمان منحصر به ايشان نميشد. تفاوت آقاي مصباح با ديگران اين بود كه او صادقانه نظرش را ابراز ميكرد و صريح ميگفت مردم كارهاي نيستند كه بيايند و رييسجمهور را تعيين كنند. رييسجمهور با تنفيذ ولايت فقيه رييسجمهور ميشود و اين تعبير كه «مردم هيچكارهاند» را ايشان مكررا به كار ميبرد اين تفكر دقيقا در مقابل تفكر انقلاب و امام (ره) بود كه ميزان را راي مردم دانسته و معتقد بودند، مردم حتي اگر اشتباه تصميم بگيرند، مسوولي نبايد در برابر آن بايستند. اين تعبير امام(ره) كه به خبرگان توصيه كردند شما «ولي مردم نيستيد، شما وكيل مردم» هستيد، برآمده از يك چنين رويكردي بود. اما از بد حادثه تفكري كه راي مردم را تزیيني دانسته و آن را بياهميت ميدانست به تفكر غالب عرصه مديريتي و سياستگذاري كشور بدل شد. در ادامه اين تغييرات كه در دهه ۷۰ و اوايل دهه ۸۰ رخ داد، شيفت ديگري هم شكل گرفت كه متاثر از ديدگاه نظري تشريح شده هم بود. اين تغيير بزرگ و بنيادين كه بر اساس آن تكيهگاه مردمي نظام به سمت قدرت نظامي و امنيتي شيفت شد. اين در حالي است كه در يك نظام مردمي، همواره تكيهگاه اصلی نظام باید مردم باشند، اما در يك دوره نه چندان كوتاه، تغييراتي معكوس در جامعه ايراني رخ داد و به جای اینکه زمامداران تابع اراده مردم باشند، ماجرا معکوس شد. اين روند تا حد زيادي پس از دوران اصلاحات و دوران رياستجمهوري سيدمحمد خاتمي و مجلس ششم اتفاق افتاد.
در واقع افراد و جرياناتي كه از يك چنين تفكراتي تبعيت ميكردند پس از اينكه متوجه شدند مردم به آنها اقبالي ندارند و قادر به كسب آراي مردمي نيستتد، به سمت فيلتر كردن راي مردم و به حركت کردند كه من اسم آن را ميگذارم شیفت تکیهگاه نظام.
البته اين اظهارات به اين معنا نيست كه تا قبل از دوران اصلاحات از قول و قرارهاي انقلاب عدول نشده بود و همه ميتوانستند در عرصههاي مختلف كنشگري اعم از حوزههاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و... حضور داشته باشند، اما تا آن زمان دامنههاي اين عدول كمتر بود، ضمن اينكه نگاه عموم مردم هم اين بود كه از طريق حضور در پاي صندوقهاي راي و افزايش مشاركتهاي عمومي قادرند بخشي از مطالبات مورد نظر خود را محقق كنند. به همين دليل در انتخابات مجلس پنجم، روند انتخابات به صورتي پيش رفت كه علياكبر ناطقنوري كه در مجلس چهارم رياست مجلس را به عهده داشت در رقابت با فائزه هاشمي كه اولين بار در انتخابات مجلس حضور پيدا كرده بود، رقابت نزديكي را شكل دادند. دو چهرهاي كه رايشان به هم تنه ميزد و با اختلاف بسيار اندكي يكي اول و ديگري دوم شد. نمونه ديگر انتخابات رياستجمهوري سال۷۶ و انتخابات مجلس ششم است كه بهرغم همه مشكلاتي كه وجود داشت حدي از رضايتمندي و امیدواری براي مردم حاصل شد.
با عبور از اين دوران و با تغييراتي كه عرض كردم، مسير، نگاهها و ديدگاهها تغيير كرد و نگاه امنيتي بر همه شؤون ديگر، غلبه پيدا كرد. نه فقط در حوزههاي امنيتي يا سياسي، بلكه در همه حوزههاي فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و... نگاه امنيتي غلبه پيدا كرد. به گونهاي كه دانشجويان حتي براي ادامه تحصيل دیگر فقط نيازمند داشتن صلاحيت علمي و تخصصي نبودند، بلكه اين دستگاههاي امنيتي بودند بايد نظر ميدادند كه آيا اين دانشجو، ميتواند ادامه تحصيل بدهد يا نه؟
واژهاي ذيل عنوان «دانشجويان ستارهدار» در اين فضا شكل و در نهايت اخيرا هم اخباري منتشر شد كه دانشجوياني كه در آزمونهاي علمي دانشگاهها پذيرفته شدهاند و داراي صلاحيتهاي لازم هستند به دلايل امنيتي حق ادامه تحصيل ندارند. يا در مورد اساتيد دانشگاه و به كارگيري اساتيد دانشگاهي، سينماگران، فعالان حوزه تئاتر و از همه مهمتر بحث رسانهها، شاهد غلبه يك چنين نگاه امنيتي هستيم.
کار به آنجا رسید که در خصوص بحث حجاب خانمها هم تفسير امنيتي صورت گرفت. در زمينه اقتصاد، سياست داخلي و خارجي هم شاهد اين نگاه هستيم. يعني به جاي اينكه محور سیاست خارجی ديپلماسي باشد و ساير موضوعات به صورت يك منظومه در کنار آن با هم كار كنند، اين بخش هم تغيير جهت داد تا ديپلماسي هم ذيل تفاسير نظامي معنا پيدا كند.
وقتي همه اين موارد دست به دست هم ميدهند و مجموعههايي را ميسازند كه با اهداف، وعدهها و آرمانهاي ارايه شده و انتظارات مردم متفاوت هستند. شايد به نظر برسد اين اتفاقات از هم منفك و مجزا هستند، اما در رابطه با مردم شرايطي را شكل ميدهند كه خروجي نهايي آن نارضايتي است. مطالبات عمومي برآورده نشده كه جمع شده و بر روي هم تلنبار و انباشته ميشوند در کنار نا امیدی از راهحلهای مدنی در يك شرايط مناسب در قالب تجمعات اعتراضي وسيع فوران ميكنند. ايران حتي در استفاده از نيروي انساني مهاجر خود هم به درستي عمل نميكند؛ در بیشتر كشورها مهاجراني كه راهي ساير كشورها ميشوند به عنوان پتانسيل براي كشور مادر عمل ميكنند، اما در ايران به گونهاي عمل شده كه اتباع ايراني مهاجر به سمت يكپارچه شدن عليه نظام سوق داده ميشوند. به هر حال اين موارد، مسائلي هستند كه بر روي هم جمع شده و تلنبار ميشوند. كاملا واضح است كه جنبش «زن، زندگي، آزادي» كه پس از فوت مهسا اميني ظاهر شد موجد اعتراضات اخير نبود؛ بلكه جرقهاي به انبار باروت مطالبات فروخورده بود كه خود را پيدا و جنبش تازهاي ايجاد كرد. در اين ميان، هيچ اتفاقي رخ نداده كه مبتني بر آن بگوييم نارضايتيها برطرف شده است. فقط بازه زماني خاصي طي شده و اعتراضات به صورت نسبي فروكش كرده است. چنانچه يكبار ديگر، اتفاق مشابه فوت مهسا اميني رخ بدهد، همچنان اين پتانسيل پنهان در جامعه وجود دارد كه دوباره به پا خيزد و منشأ اعتراضات گسترده شود. تجربه هم نشان داده كه هر اندازه زمان بيشتري ميگذرد اعتراضات نسبت به دورههاي قبل قويتر خواهد شد. حل كردن اين بحران و عبور از اين چالش هم به اين سادگي نخواهد داد، به وسيله رفورمهاي سطحي هم اين بحران پشتسر گذاشته نميشود، نياز است، تغييرات جدي رخ بدهد تا به تدريج اميد از دست رفته مردم احيا شود و مردم اميدوار شوند كه امكان حل مشكلاتشان وجود دارد.