• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 21 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۳ مرداد

ميانجي‌ها در جامعه ميان تهي

در ميانه ايستادن نه از عاقبت‌انديشي است نه از عافيت‌طلبي

علي ربيعي

فعال سیاسی

 

طرح مساله

پيش از اين حدود يك سال پيش و در يادداشتي نوشتم «نگرانِ جامعه ميان‌تهي هستم». در آن يادداشت بيان كردم كه «اين روزها يك نگراني جدي دارم؛ نگراني كه برآمده از تجربه زيستي در جامعه، همچنين مطالعات جامعه‌شناسي سياسي و مطالعات امنيتي من طي اين سال‌ها است. جامعه ميان‌تهي شده است! شواهد نگران‌كننده‌اي مبني بر تهي شدن جامعه در حوزه عمومي و فقدان ميانجي‌گري موثر نمايان است. درست مانند توپي كه در بالاي آن دولت (به مفهوم اعم آن، حاكميت)، در پايين آن آحاد جامعه حضور دارند و در ميانه اين توپ، بخش تهي وسيعي شكل گرفته كه از حقيقتي عريان پرده‌برداري مي‌كند. اين وضع، اساسا قابل دوام و بقا براي هيچ جامعه‌اي نيست؛ مجموعه ميانجي‌هاي اجتماعي، اعم از فردي، گروهي، نهادي و ميانجي‌هاي موجود در قالب گروه‌هاي مرجع، نهادها، سازمان‌ها و تشكل‌هاي مدني، همگي الزاماتي ضروري براي زيستي باثبات در يك جامعه پويا و باثبات هستند.»

اين وضعيت براي يك جامعه كه تغييرات كيفي وسيع جمعيتي را تجربه مي‌كند، در مسير گذار باثبات و موفق جامعه ضروري است. در صورتي كه ايران همراه با تغيير جمعيتي؛ چندين دهه (حداقل دو نسل آن) مواجه با فشارهاي بين‌المللي و ناامني‌هاي رواني داخلي بوده است. گذار نسلي، فشار اقتصادي و تحريم، وضعيتي منحصر به فرد براي ايران به وجود آورده كه بيش از هر جامعه ديگري، ضرورت پر شدن فضاي تهي ميانه توپ به كمك مفاهمه همه‌جانبه را اجتناب‌ناپذير مي‌كند. گروه‌هاي مرجع در همه جوامع و در هر مرحله تاريخي، نقش‌آفريني قابل توجهي در انسجام اجتماعي ايفا كرده‌اند. در ملت-دولت‌هاي جديد نه تنها از نقش آنها كاسته نشده، بلكه اين گروه‌ها در اشكال جديد، نقش‌آفريني زيادي در سامان سياسي و اجتماعي جوامع بر عهده گرفته‌اند.

به‌طور كلي و در شرايطي كه جامعه بايد از گذارهاي سخت عبور كند، گفت‌وگوهاي ميان جامعه و دولت‌ها به سختي صورت خواهد گرفت. تلاش براي كوچك كردن و اضمحلال ميانجي‌ها و گروه‌هاي ميانه‌اي كه بتوانند منطق گفت‌وگو را دنبال كنند و در مسير منطقي كردن مطالبات جامعه حركت كنند، نتيجه‌اي جز عميق‌تر شدن تضادهاي سياسي و اجتماعي، رودررويي‌هاي بي‌ثمر و فرسايش ذهني عمومي برجاي نخواهد گذاشت.

اخيرا در حال مطالعه گزارشي معتبر در خصوص وضعيت گروه‌هاي مرجع در ايران هستم كه حاكي از آن است به دلايل مختلف -كه در مجالي ديگر بايد بحث شود- از قدرت تأثيرگذاري روشنفكران، روحانيون و دانشگاهيان و نخبگان سياسي در جامعه كاسته شده و در نتيجه آنها از قدرت بسيج سياسي و اجتماعي به ميزان قبل برخوردار نيستند. حتي گروه‌هاي شغلي كه از اعتبار بالايي برخوردار بودند كم‌اعتبار شده‌اند.

 

كاركرد ميانجي‌گري

ما نيازمند نهادهاي ميانجي هستيم كه صرفا در سطح سياسي و نخبگان محدود نشود بلكه در قالب شوراها، سنديكاها، انجمن‌ها، اتحاديه‌ها و... فعاليت كند. ميانجي‌ها زبان تلخ و مطالبه‌گري دارند، دولت‌ها را بازخواست مي‌كنند اما وجودشان به جامعه ثبات مي‌بخشد. جامعه‌اي كه ميانجي ندارد، هرازگاهي بايد منتظر ظهور شبه‌قهرماناني باشد كه يك شبه ظهور مي‌كنند تا نظم و ثبات موجود را به نفع طبقه‌اي يا عده‌اي تغيير دهند. به واقع در نبود ميانجي، منجي ظهور مي‌كند كه با رفتارهاي توده‌ستايانه به جاي مردم مي‌نشيند. اين محصول عادت و سنت ديرين رابطه نهاد قدرت و مردم و فقدان گفت‌وگوي اجتماعي است؛ روابطي توده‌وار و بدون ميانجي كه از انتخابات تا فجايع طبيعي و ملي خود را نشان مي‌دهد. اين است كه مدام غافلگير مي‌شويم چون هر آن امكان دارد اين گفت‌وگوي بي‌واسطه ثبات موجود را برهم بزند و نتيجه‌‌اي غير قابل انتظار و پيش‌بيني و برخي مواقع رو به عقب رخ دهد.

آنها برخي مواقع موتور حركت دولت و نهادهاي اجرايي نيز مي‌شوند در كنار اينكه خود نيز كارساز و كار راه اندازند. نگاه‌شان صرفا به نهاد قدرت نيست كه كاري كند بلكه خودشان هم دست به كار مي‌شوند.

همه‌چيز را از حاكميت نمي‌خواهند بلكه سهم و نقش خود را هم ايفا كرده و توان عمومي را براي اجراي پروژه‌ها و اهداف ملي بسيج مي‌كنند. يكي از اين ميانجي‌هاي بزرگ و مهم رسانه‌ها هستند؛ رسانه‌ها هم ابداع‌كننده‌‌اند هم منتقل‌كننده. هم پيام دارند هم پيام‌بر. نقش آنها فقط در رساندن خبر نيست كه در ساخت افكار هم هست. از جهت اينكه باني حركت‌هاي اجتماعي در نقش ميانجي‌هاي بزرگ باشند، يكي از كاركردهاي ذاتي آنهاست. به واقع نهاد رسانه به مثابه ميانجي اجتماعي خود نيز در كنار سياست‌گذار، مي‌تواند وظيفه جهت‌دهي به افكار عمومي و تقويت سرخوردگي حركت‌هاي اجتماعي را برعهده بگيرد.

 

ميانجي‌گري، به مثابه پلي براي گفت‌وگو و مفاهمه

امروز ميانجي‌ها مي‌توانند در برابر خواسته‌هاي نامعلوم متعدد، منطقي در جهت تعامل براي خواسته‌ها و گفت‌وگو و مفاهمه فراهم كنند. متاسفانه در حال حاضر، نسبت به سخنان ميانه، از سوي تصميم‌گيران داراي مسووليت بي‌اعتنايي شده و ظرفيتي براي آنان قائل نمي‌شوند و از سوي ديگر براي آنهايي كه منافع خود را در جامعه‌اي ضعيف، انسجامي گسسته و قلب‌هاي پر از كينه و تلخي مي‌بينند، ميانه‌ها، دشمن اصلي محسوب مي‌شوند.

كاركرد ميانه‌ها در همين است كه معترضين بي‌نام و نشان را دعوت به گفت‌وگو كنند تا بدين‌سان مرزهايشان با اهداف بدخواهان تفكيك شود. بايد فضايي امن و فراخ به روي جوانان گشوده شود تا حرف خود را بزنند و به اين شيوه دموكراتيك، از مصادره اعتراض‌هاي آنها به سود لابي‌هاي شكل گرفته عليه ايران جلوگيري شود. از سوي ديگر، در ساخت قدرت گويا از سياست‌هاي اقناعي و ترغيبي خبري نيست، تنها سياست امنيتي انفعالي در مقابل اعتراضات و افتادن در دام جريان‌هاي خشونت‌افزا-كه اين روزها به صورت سازمان يافته براي تداوم خشونت و كشاندن جوانان معترض به آن‌سو كاملا مشهود است- مشاهده مي‌شود. ما نيازمند سياست‌هاي اجتماعي موثر مبتني بر گفت‌وگو و ارسال نشانه‌هاي اميدبخش هستيم. ماندن در چنبره مقابله امنيتي، قرار گرفتن در تله دشمنان ايران است. نيازمند يك حركت بزرگ مصلحانه و تاثيرگذار هستيم كه ميانه‌ها مي‌توانند تسهيل‌گر و پيش برنده سياست‌هاي اجتماعي آرام‌بخش باشند. هراس از ايفاي نقش ميانه‌ها، يك زيان بزرگ ملي براي اين روزهاي جامعه ماست.

 

چالش‌ها

در ميانه ايستادن نه از عاقبت‌انديشي است نه از عافيت‌طلبي. آنها كه دلسوزانه در ميانه ايستاده‌اند؛ نه براي آن است كه صداي خودشان را در اين هياهو بلندتر كنند، بلكه مي‌خواهند دو طرف را به شنيدن دعوت كنند و قصد رساندن صداها بدون پارازيت و ايجاد امكان گفت‌وگو را دارند. گفت‌وگو، راه بي‌بديلي است كه سال‌هاست پيرامون آن سخن گفته شده و شنيده نشده است.

آنهايي كه در ميانه ايستاده‌اند نه براي نشاندن حرف خود به كرسي و صيد ماهي قدرت از آب گل‌آلود؛ بلكه براي دعوت همگان به گفت‌وگو و تمرين شنيدن تلاش مي‌كنند. در ميانه‌ ايستاده‌ها، جنسي سواي از هر دو طرف ندارند، بلكه از سنخ هر دو هستند (همان‌گونه كه ايران مجموعه‌اي از همه افراد و نگرش‌هاست) با اين باور كه هيچ يك از دو سو قابل طرد و حذف نيستند. چه دشوار است در ميانه ايستادن؛ ولي ميانه‌ها مي‌توانند از تكرار تاريخ جلوگيري كنند. آنان كه امروز در ميانه ايستاده‌اند، از دو سو در معرض تير طعنه هستند؛ يكي آنها را «وسط‌باز» مي‌خواند و ديگري «موج‌سوار» و هزاران انگ ديگر هم نثارشان مي‌شود. من اصحاب ميانه را تحسين مي‌كنم كه فداكارانه همچنان در كنار مردمي كه گوشي شنوا مي‌خواهند و بايد جعل‌سازي‌ها و صداگذاري‌ها را بشناسند، فداكارانه ايستاده‌اند. ميانه‌ها با نوشتن علل شكل‌گيري نارضايتي‌ها و با نگاه انتقادي به نارسايي‌ها، سعي در ايجاد فهمي مشترك و دست يافتن به راهكارهايي مصلحانه دارند. ميانه‌ها خوب مي‌دانند و مي‌نويسند و تاكيد مي‌كنند كه هر دو سو در تقابلي بنيادين با توطئه‌اي هستند كه فاصله‌هاي خونين بيشتري مي‌خواهند.

كساني كه گوش شنوا و چشم ‌بينا براي شنيدن و ديدن واقعيت ندارند و همچنين آنان كه واقعيت جعلي برساخته مي‌كنند، هر دو ميانه را بر نمي‌تابند. جريان ميانه نه نظام جمهوري اسلامي را يك نظام پوشالي مي‌داند و نه معترضين را وابسته به خارجيان، بلكه براي هر دو قائل به اصالت است.

از يك‌سو برخي مسوولان به‌طور عجيبي هيچ تحولي را نمي‌بينند، اساسا واقعيت‌ها رابه درستي نمي‌بينند، صداها را نمي‌شنوند و به جز راه امنيتي مسيري ديگر را پيشنهاد نمي‌كنند.

ميانه در زندگي سياسي ايراني، زيستي همراه با نگراني است. از مزاياي «يك‌سويي» بودن بي‌بهره شده و در مقام ضربه‌خور هر دو سو قرار مي‌گيرند. ميانه‌ها، ناخودآگاه به لحاظ برخورداري از ديدگاه‌هاي مختلف، همبستگي نظري با بخشي از گروه‌هاي اجتماعي را دارند و به نوعي نقش ميانجي‌گري را نيز مي‌توانند ايفا كنند. ميانه، نه به معناي «نه اين و نه آن»، بلكه وضعيتي است كه معيارها و اصولي كه فرد بدان معتقد است در عقايد هيچ كدام از طرفين نمي‌گنجد اما اين اصول و ارزش‌ها ممكن است در جايي بر اين سو يا آن سو منطبق شده و گاهي هم در تعارض قرار گيرد.

 

ميانجي‌ها در ميان فشارهاي حداكثري

نوعي فشار حداكثري از هر سو در كار است تا نقش‌آفريني گروه‌هاي ميانجي مختل شود. مرور كنيم كه چگونه براساس يك همسويي نظري با پس‌زمينه نگاه امنيتي در دو دهه اخير، سياست‌هايي دنبال شده‌ كه گروه‌هاي مرجع و نهادهاي مدني ميانجي و حتي افرادي كه با دارا بودن منزلت و نفوذ اجتماعي، قادر به تاثيرگذاري هستند به‌طور سيستماتيك با محدويت‌هاي اعمال شده ضعيف شوند، به گونه‌اي كه از كاركرد آنها به‌شدت كاسته شده است. در كنار اجبار به افراد ميانه با شانتاژ جهت ساكت‌سازي يا همسو نمودن با خود، در روزهاي اخير با به‌كار بردن واژه‌هايي از قبيل «وسط‌باز»، «ماله‌كش» و… و همچنين توليد واژگاني پر از خشونت و زشتي، سعي در از كار انداختن كنش سياسي اين افراد يا وادار كردن آنها به همراهي با خود دارند.

 

ميانجي‌ها، ضرورت ايران امروز و فردا

من هر روز به ضرورت قوي‌تر شدن ميانه‌ها تاكيد مي‌كنم. امروز ايستادن در ميانه، پر از مصائب و بدون هيچ منفعت و مزايا براي اينگونه آدم‌هاست‌‌. جامعه ميان‌تهي كه در آن از ميانه‌ها و ميانجي‌ها خالي باشد، هيچگاه روي خوش نخواهد ديد‌. ميانه ايستادن و ميانجي‌گرايانه عمل كردن وظيفه ملي، اخلاقي و انساني همه ماست. امروز سخن گفتن و نقد كردن پيرامون افراط، خشونت و نفرت‌پراكني ضرورت تاريخي براي هركدام از ايرانيان فرهيخته است. من معتقدم با گذار از حركات تند و افراط‌گرايانه بالاخره ميانجي‌ها جاي خود را در ميان جامعه باز خواهند نمود و جامعه‌اي پر از ميانه‌ها و قدرت گرفتن گفت‌وگوخواهان حتما تضمين‌كننده ايراني بهتر خواهد بود. ايراني‌هاي ميانه، متحد شويد تا صداهاي بلند كركننده تنش‌آفرينان و نفرت‌پراكنان كوتاه شود.

 

ايران فردا

ميانجي‌گري يعني فراهم آوردن فضايي كه اعتراض‌ها، در فراسوي صداگذاري‌هاي كاذب و برون جنبشي، خواسته‌هاي واقعي خود را آشكار كنند. ميانجي‌گري يعني اينكه فضايي فراهم شود كه فريادهاي اعتراضي در قالب مطالبات آشكار و قانوني درآيد و شنيده شود. ميانجي‌ها و به‌طور كلي خط ميانه، مي‌توانند هم از اصولگرايان و هم از اصلاح‌طلبان و مستقلين باشند و نه صرفا محصور در صفت حزبي.

آنها مي‌توانند در مفهوم گسترده‌تر ميانجي بودگي، مجموعه‌اي از نهادها، تشكل‌ها، اتحاديه‌ها، صنوف، انجمن‌هاي علمي دانشگاهي، رسانه‌ها، شخصيت‌هاي موثر اجتماعي و فرهنگي، حتي سلبريتي‌ها و به خصوص سازمان‌هاي مردم‌نهاد و مواردي از اين قبيل باشند كه هر يك امكان گفت‌وگو با مخاطبان خود را فراهم ساخته و تك‌تك آنها به عنوان ميانه‌هاي گفت‌وگويي و انتقال مفاهيم آشتي‌ساز عمل كنند. خط ميانه به عنوان يك مشي و منش و رفتار فراگير اجتماعي است كه مي‌تواند نقطه تلاقي و اتصال اين مجموعه‌ها باشد.

من معتقدم با توجه به تغييرات كمي و كيفي جمعيت در ايران و شرايط سياسي، اجتماعي و فرهنگي آن تشكل‌خواهي در جامعه وجود دارد و در صورت عدم وجود زيرساخت‌هاي مناسب حقوقي و حمايتي، كاركردهاي مناسب براي اجتماع توسط اين نوع جمعيت‌ها، از دست خواهد رفت.

من شواهد زيادي از تنگ‌تر شدن ديد امنيتي و ملاحظات كنترلي نسبت به نهادهاي مدني را مشاهده مي‌كنم. از انجمن‌هاي علمي دانشگاهي گرفته تا خيريه‌ها، تشكل‌هاي مختلف و حتي اخيرا اتاق بازرگاني به عنوان بزرگ‌ترين نهاد مدني خصوصي كشور دستخوش اين نوع نگاه شده‌اند؛نگاهي كه نه‌تنها امنيت‌ساز نخواهد شد، بلكه جامعه را از ظرفيت امنيت‌سازي اين نهادها هم محروم خواهد ساخت. متاسفانه شواهد قابل مشاهده از آيين‌نامه‌نويسي‌ها، طرح‌هاي مطرح شده در مجلس و تصميماتي كه در اين زمينه اتخاذ مي‌شود نيز در اين مسير افق‌گشايي نمي‌كند. اميدوارم حركت به سمت تقويت نهادهاي مدني به عنوان مهم‌ترين ميانه‌ها در جامعه آغاز گردد.

علوم اجتماعي يادآور مي‌شود كه سياست‌هاي توده‌ستايانه و رابطه بي‌واسطه قدرت و توده‌ها، همچون تيغ دو دم عمل كرده و در بزنگاه‌هاي تاريخي لذت كوتاه‌مدت نبودن ميانه‌هاي به ظاهر مزاحم به تلخي رويارويي مستقيم تبديل مي‌شود. اين روزها، در پي ناآرامي‌هاي اخير، كاملا جاي خالي افراد، نهادها و مراجع ميانجي احساس مي‌شود. اين مسير به مواجهه نظام سياسي با توده‌هاي جوان پراكنده منجر مي‌شود كه سازمان‌دهي‌هاي موقت خياباني پيدا مي‌كنند و بدون ميانجي راهي نيز براي گفت‌وگو و يك مفاهمه حداقلي فراهم نيست.


 من شواهد زيادي از تنگ‌تر شدن ديد امنيتي و ملاحظات كنترلي نسبت به نهادهاي مدني را مشاهده مي‌كنم. از انجمن‌هاي علمي دانشگاهي گرفته تا خيريه‌ها، تشكل‌هاي مختلف و حتي اخيرا اتاق بازرگاني به عنوان بزرگ‌ترين نهاد مدني خصوصي كشور دستخوش اين نوع نگاه شده‌اند؛نگاهي كه نه‌تنها امنيت‌ساز نخواهد شد، بلكه جامعه را از ظرفيت امنيت‌سازي اين نهادها هم محروم خواهد ساخت

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری