ماهي يا ماهيگيري
نسبت خيريهها با توسعه
ساجده (هاله) عربسرخي
فعال سیاسی اصلاح طلب
وقتي بحران در نقطهاي از كشور ايجاد ميشود يا شرايط نامطلوبي به وجود ميآيد حس همدلي در مردم بالا رفته و احساس مسووليت در قبال آناني كه آسيبديده و آسيبپذير هستند، جدي ميشود. اين «حس» در كشور ما در بخش زيادي از مردم، خيلي زود تبديل به «عمل» ميشود و به ياري هموطنان خود ميروند. اما شيوه عمل متفاوت است. برخي به فعاليتهاي خيريهاي روي ميآورند و بعضي ديگر مسووليت اجتماعي خود را درازمدت تعريف كرده و در جهت توسعه آن منطقه حركت ميكنند.
هرچند اوضاع اقتصادي كشور، افراد و گروههاي دغدغهمند نسبت به مناطق كمبرخوردار را كه حس مسووليت براي كمك دارند به سمت حمايتهاي كوتاهمدت برده است، نميتوان از اين موضوع غافل ماند كه هر چه به سمت كمكهاي حاضر و آماده، مثل بستههاي معيشتي و توزيع كمكهاي مالي و... برويم به چند علت از حمايتهاي پايدار و ريشهايتر فاصله خواهيم گرفت.
اول اينكه پتانسيل كمككنندگان در نهايت محدود است و امكان اينكه حمايتها دائمي باشد، وجود ندارد و سيكل معيوبي ساخته ميشود. توان افراد و گروهها براي كمك طبعا ثابت است و هرچه از اين توان صرف حمايتهاي روزمره شود، ميزان حمايتهايي كه ميتواند براي كارآفريني، توانمندسازي و حركت در مسير توسعه صرف كند، كمتر خواهد شد.
دوم اينكه وقتي كمكگيرنده به دريافت كمك عادت كرد، به راحتي نميتواند به زندگي پيشين خود بازگردد. در واقع دستي كه بر كمر بوده وقتي دراز شد، ديگر به اين سادگيها به كمر برنميگردد.
سوم اينكه كمككنندگان، فرهنگ مصرفي خود را چه به لحاظ خوراكي و چه به لحاظ پوشاكي به مصرفكنندگان تحميل ميكنند. اين تغيير فرهنگ آن چنان آرام صورت ميگيرد كه ممكن است در نگاه اول به چشم نيايد اما پس از مدتي به راحتي شما در مناطق كمبرخوردار ميتوانيد نشانههاي آن را به صورت عريان ببينيد.
البته نميتوان اين نكته مهم را ناديده گرفت كه شكم گرسنه نه آموزش ميبيند نه ميتواند كار كند. گاهي فقر چنان در مناطقي از كشور خانه كرده كه امكان هرگونه حركتي را در جهت توانمندسازي و فعاليتهاي زيربنايي از افراد سلب ميكند. در چنان شرايطي ناگزيريم از تلفيق كمكهاي كوتاهمدت و بلندمدت. وگرنه توسعه؛ رويايي دست نيافتني خواهد بود.
زندگي در كنار خانوادهها در روستاها و مناطق كمبرخوردار در استان سيستان و بلوچستان و خوزستان تجربهاي در اختيارم نهاده كه به راحتي ميتوانم تفاوت حضور افراد و موسساتي را كه در قالب خيريهها نقشآفريني ميكنند، با افراد و نهادهاي مدني كه براي توانمندسازي، كارآفريني و... تلاش ميكنند، ببينم.
آنچه در رويكرد اول ديده نميشود اما در در رويكرد دوم به چشم ميآيد توجه به بحث توسعه است؛ فرايندي كه احتياجات نسل حاضر را بدون لطمه زدن به تواناييهاي نسلهاي آتي در تامين نيازهاي خود، برآورده كند.
در تمام نظريهها «توسعه» را روند تغيير از وضعيت موجود به وضعيت مطلوب تعريف ميكنند با دو معيار «انساني» و «پايداري». كه پارامتر «تعادل» براي پايداري بسيار مهم است.
از طرف ديگر ميدانيم كه «مردم»، «سرزمين» و «منابع»، ابزارهاي لازم براي رسيدن به توسعه هستند. همچنين براي رسيدن به توسعه مطلوب؛ استفاده صحيح از منابع، فرصتها، توزيع عادلانه و مشاركت مردم به عنوان عامل اصلي و محوري بسيار مهم است.
خيريهها، گروهها و افراد و نهادهايي هستند كه به صورت مستمر يا موردي، كمكهاي مشخص يا نامشخص، مطالعه شده يا غيرمطالعه شده، متمركز يا پراكنده خود را در بحرانها يا شرايط عادي توزيع ميكنند. كمكهاي خيرين اعم از كمكهاي مالي، خوراكي، پوشاكي و نيروي انساني (جهادي) هستند.
حال اگر اين تعريف را در كنار تعريف توسعه بگذاريم نتيجه ميگيريم كه در كمكهاي خيريهاي منابع و پتانسيلهاي محلي به جاي آنكه شكوفا شود مهجور واقع ميشوند و پول و مواد مصرفي از خارج از استان وارد ميشود. همگني روستاها را از بين ميبرد و در حالي كه هيچ رونق اقتصادياي ايجاد نميكند، در كوتاهمدت فرهنگ مصرف را تغيير ميدهد.
در تعريف توسعه گفتيم استفاده بهينه از مردم منابع و سرزمين، اما وقتي خيريهها بدون مديريت واحدي كه برنامهريز توسعه يك منطقه است ورود ميكنند و منابع و نيروي انساني كه همان مردم است را از خارج منطقه ميآورند تعادل سيستم كاملا به هم خورده و همين نقطه آغاز شكست فرآيند توسعهيافتگي ميشود.
از طرفي مردم محلي توان همكاري با نيروهاي وارد شده به منطقه را به لحاظ توانايي، تجربه، دانش نداشته و عملا مشاركت در كار شكل نميگيرد. آنچه اتفاق ميافتد يك فرآيند از بالا به پايين است.
يكي ديگر از پارامترهاي توسعه اين است كه بايد از بطن جامعه برانگيخته شود و از بالا به پايين نباشد، همچنين توسط گروهي براي گروه ديگر انجام نشود. دقيقا مشابه اتفاقي كه در سيستان و بلوچستان توسط خيريهها براي مردم استان ميافتد و در بهترين حالت و بالاترين حد مشاركت، از افراد محلي به عنوان كارگران پروژهها استفاده ميشود كه البته متاسفانه در خيلي از پروژهها اين اتفاق هم نميافتد و نيروي كار هم از استانهاي ديگر ميآيد.
در نتيجه به طور مشخص بايد گفت منابع منطقه نه تنها مصرف نميشوند كه كمكم از بين ميروند و مردم هم از بين ميروند. يعني چه؟ يعني شخصيت و اعتماد به نفس و تواناييها و آموزشها و... را از دست ميدهند تا بتوانند با آنهايي كه وارد شدهاند، كنار بيايند.
از سوي ديگر تازهواردان به لحاظ اقتصادي برتري دارند و همين موضوع، خصوصا روي كودكان و جوانترها اين تاثير را دارد كه براي موفقيت بايد به لحاظ ظاهري هم شبيه آنان شود و همين نقطه آغاز مشكلات فرهنگي و هويتي اين مناطق است و گام ديگر ضدتوسعهاي بودن.
خيريهها با تامين نيازهاي مقطعي مانند خوراك و پوشاك براي مدتي كوتاه كيفيت زندگي لحظهاي خانوادهها را بالا برده و حس مطلوبيت كاذب ايجاد ميكنند. اين حس كاذب براي سرپرست خانواده نقشگيرندهاي را ايفا ميكند كه به كم راضي شده و براي تامين نيازهاي ديگر نيز دست از تلاش برداشته و به سراغ خيرين ديگر ميرود. او راهكار حل مساله خود را كمك از ديگران ميبيند. خود را فردي فرودست يافته كه توان تامين خود را ندارد. عزت نفسش از بين رفته و توقعش افزايش يافته است. دقيقا خلاف آموزشهايي كه در روند توسعهيافتگي پيدا ميكند.
مردم تحت لواي فعاليتهاي خيريه حق انتخاب خود را از دست ميدهند، فرصت دريافت كمكها به هيچ وجه برابر نيست، مصرفگرايي افزايش پيدا ميكند، تطابق فرهنگي در خوراك و پوشاك وجود ندارد و آسيب فراوان خصوصا در روستاها جدي است، حضور افراد متفاوت خير كه تحت تاثير بحران يا تبليغات به صورت موردي به منطقه آمدهاند تاثيرات رواني منفي در دو بعد روي افراد دارد. يكي حس تحقير وقتي با ترحم آنان مواجه ميشوند و ديگري تمايل به شبيهسازي در مقايسه با آنان و از بين رفتن انگيزه براي ساختن آينده خصوصا در بين جوانان و زنان.
و اين نيز نوعي تهاجم است و مانعي جدي براي توسعهاي كه از بطن جامعه و به مرور و با برنامه و منطبق بر فرهنگ و شرايط منطقه برانگيخته ميشود.
در اين بين به نظر ميرسد آنان كه در حوزه آموزش و كارآفريني و توانمندسازي و زيرساختها فعاليت كردهاند، موفقتر بودهاند هر چند كه به دليل توسعهنيافتگي منطقه و مديريتهاي ناكارآمد و ضعيف استاني بهرهوري مطلوب نداشتهاند اما خود، گامي در جهت توسعه برداشتهاند.