تبعات منزوی کردن ایران
چارهای جز تعامل با منظومه جهانی نداریم
كوروش احمدي
دیپلمات سابق
طي 44 سال گذشته، هيچگاه سياست خارجي ج.ا.ا تا به اين حد با مشكل مواجه نبوده است. ويژگي دوره شش ماهه اخير اين است كه طي آن سياست خارجي بهطور همزمان در چند حوزه با مشكلات حادي مواجه شده است. اين مشكلات كه بر هم تاثير تصاعدي داشتهاند عبارتند از: 1- بينتيجه ماندن مذاكرات 9 ماهه براي احياي برجام در اواسط شهريور، 2- واكنش غرب به جان باختن مهسا اميني در اواخر شهريور، 3- ادعاي غرب مبني بر استفاده روسيه از پهپادهاي ايراني عليه زيرساختها و مناطق غيرنظامي اوكراين در اواسط مهر، 4- تحركات بيسابقه ايرانيان در خارج از كشور و 5- مساله زندانيان دو تابعيتي در ايران. مشكلات دوم و سوم و چهارم به توجه به نقش زنان در آن وجهي دراماتيك نيز يافت و به سرعت مورد توجه رسانهها، مجالس قانونگذاري و افكار عمومي نيز قرار گرفت و به اين ترتيب سوختي تهيه شد كه ميتواند براي مدتي طولاني آتش را شعلهور نگه دارد و از قدرت مانور دولتها بكاهد و تخريب وجهه نظام سياسي، شايد اثرگذارترين خروجي اين روند باشد.
عوامل مذكور و تاثير تصاعدي آنها بر هم منجر به نوعي پردهدري بيسابقه بين روابط ايران و غرب شده است. در اين رابطه، ادبيات رهبران غربي در مورد مقامات ايراني، ملاقات مقامات برخي كشورهاي مهم غربي با برخي چهرههاي اپوزيسيون ايراني و تحريمهاي مكرر (هر چند اغلب نمادين) قابل توجه است. سردي روابط با كشورهاي كمپ غرب به گونهاي است كه كليت سياست خارجي ايران را تحت تاثير قرار داده است. همين امر يكي از دلايل كيفيت نامطلوب روابط ايران و چين است. سفر اخير رييسجمهور چين به عربستان، حجم 230 ميليارد دلاري روابط چين با كشورهاي عربي خليج فارس در 2021 (در قياس با مبادلات 15 ميلياردي چين و ايران) و مفاد دو بيانيه مشترك چين با عربستان و شوراي همكاري از يكسو و بيميلي چين به سرمايهگذاري در ايران از سوي ديگر گوياي امر است. نشانهاي حاكي از آنكه در جريان سفر اخير آقاي رييسي به چين تحول معنيداري در روابط دو كشور صورت گرفته باشد، نيز وجود ندارد. روابط ايران با كشورهاي همسايه نيز سخت تحت تاثير تحريم است. رابطه ايران و روسيه نيز چندان از محدوده همكاريهاي امنيتي فراتر نرفته است. در چنين شرايطي، ضمن اينكه نه امريكا و نه سه كشور اروپايي علائمي حاكي از بازگشت به مذاكرات برجام در آينده نزديك نشان ندادهاند، اما توجه دارند كه راه احياي برجام را نبايد ببندند. اينكه چه زماني بازگشت به مذاكره ممكن خواهد بود، ظاهرا بستگي به سه عامل دارد: 1- وضعيت اعتراضات در داخل ايران (كه فروكش كرده است)، 2- تكليف همكاري نظامي بين ايران و روسيه كه غرب مدعي ادامه آن است. 3- فشار ايرانيان مقيم خارج به شمول چهرههاي مشهور ايراني در احزاب و مجالس و شوراهاي شهري در اروپا و امريكا كه ادامه دارد. همزمان ظاهرا تصور غرب اين است كه از نظر زماني به 3 دليل در مضيقه نيست. 1- به قول رييس سيا ايران تصميمي براي ساخت بمب ندارد، 2- ايران به 2 سال زمان براي نظاميسازي اورانيوم 90 درصد نياز دارد و 3- شرايط اجتماعي و اقتصادي ايران شكننده و آسيبپذير است و نظر به شرايط عمومي و توان اجرايي مسوولان تثبيت اوضاع آسان نخواهد بود. در چنين شرايطي، اقدام نظامي نيز حداقل در كوتاهمدت غيرمحتمل است. چرا كه اولا جنگي ديگر به سود روسيه در اوكراين تمام خواهد شد، ثانيا شرايط اقتصادي غرب بعد از بحران كرونا تحمل جنگي ديگر را ندارد. شايد به همين دليل امريكا تاكنون رغبت چنداني به خواست تندروهاي اسراييلي براي ايجاد يك «گزينه معتبر نظامي» عليه ايران نشان نداده است. لذا محتمل است كه غرب با اين تصور كه ايران به قدر كافي تحت فشار است، در پي جنگ نباشد؛ هر چند با توجه به شرايط متغير، اين احتمال را هم نميتوان كاملا منتفي دانست.
روند منزوي شدن ايران از دو جهت مشكلزا است: مشكل اول اينكه اين روند در كوتاهمدت ميتواند تلاش تندروها در امريكا و اسراييل و كشورهاي عربي براي امنيتيسازي ايران را تسهيل كند. اين جريانهاي تندرو همواره پيگير امنيتيسازي ايران بودهاند. اما جريان غالب در امريكا بعد از برجام، از جمله دولت بايدن، تاكنون چنين سياستي نداشته است. حتي ترامپ نيز با توجه به ويژگيهاي روانياش و به عكس كساني مانند پمپئو و بولتون، عمدتا در پي آن بود كه دستاوردهاي پيشينيانش را به ظاهر باطل و همانها را با بستهبندي جديدي به نام خود عرضه كند و به همين دليل اصرار زيادي براي مذاكره مجدد با ايران راجع به برجام داشت. نخستين تاريخ مهم در ارتباط با روند امنيتيسازي ايران، نشست شوراي حكام آژانس در 6 مارس است. توافقي بين ايران و آژانس در مورد مسائل پادماني ميتواند احتمال ارجاع موضوع به شوراي امنيت و مكانيسم ماشه در مقطع كنوني را منتفي كند. مشكل دوم راهبردي است و آن اينكه در دوران كنوني، برعكس دنياي قديم، سياست خارجي به عاملي بسيار مهم و گاه مهمترين عامل براي توسعه اقتصادي كشورها تبديل شده است. در پرتو روند جهاني شدن، كشورها چارهاي جز تكيه بر مزيتهاي نسبي خود، تلاش براي بهرهبرداري از مزيتهاي نسبي ديگران و تبادل حاصل اين مزيتها از طريق تجارت و سرمايهگذاري خارجي ندارند. تجربه اقتصادهاي نوظهور جلوی چشم ما است. اين اقتصادها بدون دسترسي به بازارهاي مصرف خارجي، بدون جذب سرمايه خارجي و بدون درگير شدن در زنجيره عرصه و تقاضاي جهاني هرگز نميتوانستند موقعيت كنوني را بيابند. تجربه كشورهايي نيز كه مسير متفاوتي را طي كردند، روشن است. براي جلوگيري از فقر و فلاكت مردم و كسب سهمي درخور از قدرت در سطح بينالمللي چارهاي جز تعامل با منظومه جهاني از طريق پايان دادن به بحران در سياست خارجي وجود ندارد.