• ۱۴۰۳ شنبه ۱ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 21 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۳ مرداد

بدون حكومت فراگير افغانستان روي آرامش نمي‌بيند

محسن روحی صفت، معتقد است که ایران باید همزمان با طالبان با دیگر گروه‌های سیاسی افغان هم ارتباط داشته‌باشد

مه‌رو ساعي

خبرنگار

اسفندماه سال ۱۴۰۱ سومين سالگرد امضای توافقنامه ايالات متحده امريكا و گروه شبه‌نظامي طالبان بود كه نهايتا تابستان سال ۱۴۰۰ به خروج كامل نظاميان امريكايي و ناتو از افغانستان منجر شد و حكومت افغانستان يكجا به طالبان واگذار شد. اسفند ماه سال ۱۴۰۱، يك سال و نيم بعد از سلطه طالبان بر افغانستان، سفارت افغانستان در تهران نيز كاملا به طالبان واگذار شد. براي بررسي وضعيت افغانستان پس از سلطه طالبان بر اين كشور، روابط جمهوري اسلامي ايران و طالبان و وضعيت امنيتي منطقه پس از قدرت گرفتن طالبان، با محسن روحي‌صفت، كارشناس مسائل افغانستان گفت‌وگو كرديم. روحي‌صفت معتقد است مادامي كه يك حكومت فراگير به نمايندگي از تمام اقوام، مذاهب و گروه‌هاي افغاني در اين كشور حاكم نشود، وضعيت افغانستان به ثبات نمي‌رسد. وي معتقد است كه تهران با واگذاري سفارت افغانستان به طالبان، روابط خود را از رابطه با يك كشور به رابطه با يك گروه تنزل داد. در ادامه متن كامل گفت‌وگوي «اعتماد» را با محسن روحي‌صفت، كارشناس مسائل افغانستان مطالعه مي‌كنيد.

 

يك سال و هشت ماه بعد از به قدرت رسيدن طالبان، روابط جمهوري اسلامي ايران و اين گروه در چه وضعيتي قرار دارد؟

موضوع طالبان علي‌رغم اينكه بر كشور همسايه ما مسلط است ولي نوع رابطه ما ناگزير در يك زمينه منطقه‌اي و بين‌المللي تعريف مي‌شود. روشن است كه طالبان به عنوان گروهي كه حاكميت را در افغانستان در دست گرفته است، فقط بخشي از جامعه افغانستان را تشكيل مي‌دهد. جامعه افغانستان خيلي بزرگ‌تر از يك گروه است. منافع ملي ما هم در برقراري رابطه با همه احزاب، گروه‌ها، اقوام و مذاهب تامين مي‌شود. ميراث تمدني و زباني مشترك كه ميان ايران و افغانستان وجود دارد، مجموع اينها افغانستان را تشكيل مي‌دهد، حاكميت افغانستان هم بايد برآمده از همين تنوع باشد؛ به همين دليل هم هست كه در دنيا هيچ كشوري، حتي در منطقه پيرامون، حاكميت طالبان را بر افغانستان به رسميت نشناخته است. بايد مساله حاكميت فراگير در افغانستان اصلاح شود تا بتوان روابط رسمي با حاكميت برآمده از جامعه افغانستان برقرار كرد. در نتيجه روابط تهران با طالبان اكنون روابط رسمي نيست، اما تلاش مي‌كند با طالبان تعامل داشته‌باشد تا تنش‌ها كاهش پيدا كند.

اساسا روابطي كه با طالبان وجود دارد بر اساس ديپلماسي است يا بر اساس ضرورت؟

اين عرف، حتي قبل از انقلاب هم در سياست ايران همواره وجود داشت كه هر كس در افغانستان قدرت را در اختيار بگيرد، ايران از اينكه با او ارتباط داشته‌باشد، ابايي نداشت و اجتناب نمي‌كرد. حتي زماني كه افغانستان تحت اشغال اتحاد جماهير شوروي بود، ايران و تركيه جزو تنها كشورهاي اسلامي بودند كه رابطه‌شان را با افغانستان قطع نكردند. در دوران جنگ تحميلي عراق عليه ايران هم سفارت ايران در بغداد هرگز تعطيل نشد و سفارت صدام در تهران هم تعطيل نشد. ما چون همسايه هستيم، ملاحظاتي را در رابطه با اين كشورها داريم. شايد اگر افغانستان دورتر از مرزهاي ما قرار داشت، چنين ملاحظاتي در رابطه با آن وجود نداشت.

از گذشته گفته مي‌شد كه به خاطر نوع نگاه افراط‌گراي مذهبي طالبان، نوعي تعارض ذاتي ميان ايران و طالبان وجود دارد، فكر مي‌كنيد آيا اين تعارض قابل حل و فصل شدن است و چه اثري بر روابط دو طرف خواهد داشت؟

در سياست هيچ چيز ذاتي نيست، در سياست با دشمن هم مي‌توان مذاكره كرد. من فكر نمي‌كنم اساسا تعارض ذاتي وجود داشته‌باشد، بلكه اختلافات در مورد رفتارها و نوع اقداماتي كه از خودشان نشان مي‌دهند، باعث اختلاف يا اشتراك مي‌شود. در نتيجه من اعتقاد دارم كه در گروه طالبان هم عناصري وجود دارند كه ممكن است نسبت به ايران نيت‌هاي مثبتي داشته‌ باشند و ممكن است اعتقادات‌شان خلاف عملكرد كنوني طالبان در افغانستان باشد. ما بايد روابط‌مان را با افغانستان بر اساس اشتراك‌هايي كه از نظر فرهنگي، قومي، مذهبي، اقتصادي و حتي امنيتي است تنظيم ‌كنيم. ولي اعتقاد نداريم كه فقط با يكي از گروه‌ها در افغانستان مي‌توانيم ارتباط داشته‌باشيم. مثلا در مورد پاكستان ما همزمان با اينكه با دولت حاكم در اسلام‌آباد رابطه داريم به صورت طبيعي با اپوزيسيون پاكستان هم ارتباط داريم و از نظر دولت پاكستان هم اين موضوع پذيرفته است، چرا كه در اين كشور اپوزيسيون بخشي از حاكميت محسوب مي‌شود. در مورد افغانستان هم چون همسايه هستيم، ارتباط ما با طالبان نبايد به اين معني باشد كه ارتباطي با ديگر گروه‌هاي افغانستان نداشته‌باشيم.

زماني كه طالبان روي كار آمد ديدگاه‌هاي مختلفي در ايران مطرح شد، از جمله اينكه برخي ادعا مي‌كردند طالبان امروز با طالبان دهه ۱۹۹۰ متفاوت است و ما با نوطالبان مواجه هستيم و اين گروه عقايد تندروانه‌اش را كنار گذاشته است. عده‌اي ديگر هم مي‌گفتند همين كه نظاميان امريكايي از كنار مرزهاي ما رفته‌اند يك دستاورد براي ايران است. فكر مي‌كنيد كه جمهوري اسلامي ايران تا چه اندازه روي كار آمدن و رفتار طالبان را درست تحليل كرد؟

از همان ابتداي روي كار آمدن طالبان و حتي قبل از آن، درون حاكميت جمهوري اسلامي ايران تفاوت عميقي در نظرات در مورد طالبان وجود داشت. الان تصميم‌گيري در مورد افغانستان عملا به يك نهاد مشخص واگذار شده است و دستگاه‌هاي مختلف به ويژه وزارت خارجه چندان در تصميم‌گيري‌ها دخيل نيست و تصميم‌گيري در مورد افغانستان يكپارچه شده است، عده‌اي هم هستند كه يكپارچگي در مواجهه با طالبان را به فال نيك مي‌گيرند. در همان زمان كه طالبان قدرت را در افغانستان در اختيار گرفت، تحليلگراني در حاكميت حضور داشتند كه معتقد بودند طالبان تغيير نكرده است. عناصر و نشانه‌هاي عدم تغيير طالبان بسيار روشن و واضح است. از روزي كه طالبان قدرت را در اختيار گرفته است سخت‌تر، اقتدارگراتر و جزمي‌تر از گذشته‌شده است. در دوره اول طالب‌ها در دهه ۱۹۹۰ تصميم‌گيري در ميان آنها در يك شوراي مركزي گرفته ‌مي‌شد و هر تصميمي بعد از تصويب در شوراي مركزي توسط رهبر گروه ابلاغ مي‌شد. اما دستورات در اين دوره شخصي‌تر شده است، چرا كه رهبران اجرايي در كابل هستند و رهبر مذهبي گروه در قندهار است و طالبان از يكپارچگي و جامعيت گذشته برخوردار نيست. نمونه بارز اين چنددستگي در طالبان، موضوع آموزش دختران يا بازگشايي دانشگاه‌ها براي دختران است. در طالبان كنوني برخي از وزرا معتقدند كه بايد اين محدوديت‌ها برداشته‌شود، اما رهبر گروه اعتقاد ديگري دارد و به محدوديت تحصيل براي دختران بعد از سن دبستان اعتقاد دارد. مساله ديگر اينكه تماميت‌خواهي عنصري است كه در قبل در ميان طالبان وجود داشت، اما در دوره اخير با شدت بيشتري اجرايي شده است. در حال حاضر ۸۶ درصد از كساني كه در حكومت حضور دارند از ميان پشتون‌ها هستند و ۹۷ درصد از ميان طالب‌ها، يعني اكثريت قاطع حاكميت طالبان به طالبان و پشتون‌ها منحصر شده است. اقليت‌ها كه در حاكميت پذيرفته نيستند و بازيگر سياسي محسوب نمي‌شوند و حقي جز حق زندگي عادي ندارند و اجازه پويش در سياست‌گذاري كشور پيدا نمي‌كنند. در حكومت طالبان خبري از انتخابات و تفكيك قوا نيست و به شكل اميري حكومت مي‌كنند، قوانين و مقررات رايج، قانون اساسي، مجلس موسسان و امثال اينها از سوي طالبان به رسميت شناخته نمي‌شود. اين نمونه‌ها همه نشان مي‌دهد كه برخلاف ادعاي برخي افراد، طالبان تغيير نكرده است و اگر هم تغييري كرده است به سمت بهبود نبوده است.

فكر مي‌كنيد تا چه اندازه موجوديت و حاكميت طالبان در افغانستان براي ايران تهديدزا باشد؟

يكي از پويايي‌هاي افغانستان كه در سال آينده هم به نظر من شاهد تحولاتي در اين زمينه هستيم، موضوع تحولات امنيتي و داعش خراسان و گروه‌هاي تروريستي است. در مذاكراتي كه بين امريكا و طالبان در دوحه انجام شد و به يك قرارداد منجر شد، طالبان در يكي از مواد اين توافق وعده داده‌بود كه از گروه‌هايي مانند داعش و القاعده دور شود و سرزمين افغانستان به عنوان محلي براي فعاليت‌هاي اين گروه‌هاي تروريستي قرار نگيرد. اين نگراني‌هاي امنيتي فقط مربوط به ايران نيست و مربوط به همه كشورهاي همسايه است. چيني‌ها، ازبك‌ها، پاكستاني‌ها، هندي‌ها و ايران و حتي دورتر از اين هم كشورهايي هستند كه نگران فعاليت‌هاي گروه‌هاي تروريستي از خاك افغانستان عليه كشورشان هستند. اين موضوع هم براي ما مساله مهمي محسوب مي‌شد و هم براي امريكايي‌ها. اما در يك سال و نيم گذشته نمي‌توانيم ارزيابي مثبتي از وضعيت امنيتي افغانستان در قبال ديگر كشورها داشته ‌باشيم. اينكه آيا طالبان مي‌خواهند بين خودشان و گروه‌هاي تروريستي و افراطي ديگر تفكيكي قائل شوند يا نه، يك مساله است. مساله ديگر اين است كه اگر بخواهند آيا اين توانايي را دارند و آيا ظرفيت ذهني و عملي چنين كاري را ندارند؟ بايد به اين نكته اشاره كرد كه وقتي پاكستان قصد داشت طالبان را به عنوان يك گروه قابل قبول براي تعامل‌هاي سياسي در سطح جهاني و منطقه‌اي نشان دهد، سعي كرد حضور داعش را در افغانستان برجسته كند و برخي عناصر اطلاعاتي و نظامي پاكستان در اين زمينه تلاش‌هايي كردند و امريكا را قانع كردند كه افراطي‌تر از گروه طالبان در افغانستان وجود دارد و داعش را مثال مي‌زدند. اسلام‌آباد به اين روش امريكا را آماده كرد كه با طالبان مذاكره كند كه نهايتا مذاكرات دوحه شكل گرفت. داعش از اين فرصت استفاده كرد و خودش را در سطح افغانستان پراكنده كرد و فعاليت‌هايش را گسترده‌تر كرد. از نظر اعتقادي و سياسي هم بين داعش، القاعده و طالبان، اختلاف‌هايي وجود دارد و هم تشابه‌ها و درهم‌تنيدگي‌هايي وجود دارد. به نظر نمي‌آيد كه حتي از نظر فكري هم طالبان بتوانند عليه داعش يا القاعده اقدامي بكنند. در گذشته، زماني كه حادثه ۱۱ سپتامبر پيش آمد، اگر طالب‌ها حاضر به تحويل رهبران القاعده مي‌شدند، ممكن بود كه موضوع حمله به افغانستان منتفي شود و سرنگوني طالبان اتفاق نيفتد؛ اما بين طالبان و القاعده روابط تنگاتنگ و خويشاوندي برقرار شده‌بود و طالبان زير بار تحويل رهبران القاعده به غرب نرفت. در بين تحليلگران در مورد توانايي طالبان در مبارزه با اين گروه‌ها، شك و ترديد وجود دارد.

ايده ديگري هم وجود دارد كه مي‌گويد يكپارچگي سرزميني و اقتدار مركزي كه طالبان ايجاد كرده است نسبت به هرج و مرج در افغانستان بهتر است و امنيت بيشتري را براي همسايگان تامين مي‌كند. نظر شما در مورد اين ايده چيست؟

شكي نيست كه اين يكپارچگي وجود دارد. چيزي كه طالبان ادعا مي‌كند و مي‌گويد كه امنيت ايجاد كرده است، اما چرا اين وضعيت باعث مهاجرت ميليون‌ها نفر از افغانستان به كشورهاي همسايه از جمله ايران شده است؟ اين نشان مي‌دهد كه هنوز امنيت ذهني وجود ندارد، مردم افغانستان هنوز احساس نمي‌كنند كه كساني كه در قدرت هستند از مردم نمايندگي مي‌كنند. اين باعث تعارض شده است. طالبان بايد به سمتي برود كه همه اقوام و گروه‌ها را در حاكميت آن سرزمين شريك بكند كه چنين امنيتي ايجاد شود.

هفته دوم اسفند ماه سال ۱۴۰۱، دولت جمهوري اسلامي ايران سفارت افغانستان را به طالبان واگذار كرد و ديپلمات‌هاي دولت پيشين كاملا سفارت را ترك كردند. با اين حال سياست اعلاني دولت جمهوري اسلامي ايران اين است كه مادامي كه دولت فراگير در افغانستان تشكيل نشود، حكومت را به رسميت نمي‌شناسد. فكر مي‌كنيد تناقضي در سياست اعلاني و اعمالي ايران در قبال طالبان وجود دارد؟

نه تنها ايران، بلكه هيچ كشوري در دنيا دولت طالبان را به رسميت نشناخته است، چون طالبان در حد يك گروه شبه‌نظامي است و از ديد جهانيان فراتر از اين نرفته است. اتفاقي كه در سفارت افغانستان در تهران افتاد، نيازمند تحليل و موشكافي است. نخست اينكه تدبير قبلي ايران كه در مذاكرات دو طرف را قانع كرده‌ بود كه كسي مسووليت سفارت را بر عهده داشته‌باشد كه هم مورد تاييد طالبان باشد و هم مورد تاييد بقيه گروه‌ها و احزاب و اقوام باشد. اين تدبير بسيار خوب بود كه تا پايان سال گذشته جواب داده‌بود. ولي تغيير اين سياست يا تنزل سرپرست سفارت به نماينده گروه طالبان به اعتقاد من مدبرانه نبود و توازن را در سفارت افغانستان به هم زده است. طالبان در واكنش به اقدام ما در تغيير سرپرست سفارت‌مان در كابل اين اقدام را انجام داده است. قبل از طالبان ما فردي را به عنوان سرپرست سفارت به جاي بهادر امينيان، سفير پيشين‌مان در افغانستان معرفي كرديم. شايد اگر ما دست به اين تغيير نمي‌زديم و نفر جديدي را به عنوان سرپرست معرفي نمي‌كرديم، آنها هم قادر نبودند فرد جديدي را براي سرپرستي سفارت معرفي كنند كه تنزل سرپرستي سفارت از يك كشور به يك گروه رخ بدهد.

يك سال و نيم بعد از توافق دوحه بين امريكا و طالبان، امريكايي‌ها و نيروهاي خارجي از افغانستان خارج شدند و حكومت افغانستان را به طالبان واگذار كردند. فكر مي‌كنيد كه الان نوع رابطه امريكا و طالبان چگونه است؟

قرارداد دوحه مبناي تفاهم ميان امريكا و طالبان بود. خيلي از مواد اين تفاهم عملي نشده است. يكي از مواد اين توافقنامه موضوع گروه‌هاي افراطي و تروريستي مانند داعش و القاعده بود. حضور فردي مانند ايمن الظواهري در كابل، مخالف آن توافقنامه بود. تشكيل حكومتي از همه اقوام تحقق پيدا نكرد. مسائل ديگري كه در آن توافقنامه بود تا حدود زيادي اجرا نشد. اما فكر مي‌كنم سياست امريكا به اين صورت است كه تا حدي به طالبان فشار وارد كند كه آن توافق را تا حدي اجرا كند. علي‌رغم اين موضوع ما شاهد هستيم كه از شهريور ماه گذشته تاكنون حدود ۲ ميليارد دلار از سوي امريكا به طالبان تزريق شده است و طالبان تلاش‌هاي زيادي مي‌كنند كه روابطي با امريكا برقرار بكنند. به نظر مي‌رسد كه نوع رابطه‌اي كه طالبان با ايران دارند، متاثر از نوع رابطه‌اي خواهد بود كه با امريكا برقرار خواهد كرد. طالبان سعي مي‌كنند كه از روابط با ايران به عنوان يك اهرم فشار در رابطه با امريكا استفاده بكنند كه امتيازهاي بيشتري از امريكا بگيرند.

تحريك طالبان پاكستان در ماه‌هاي گذشته عمليات تروريستي خود را در سراسر پاكستان افزايش داده است و حتي اقدام به تعيين دولت در مناطق شمال پاكستان كرده است. رابطه طالبان افغانستان با تحريك طالبان پاكستان چگونه است؟

طالبان افغانستان و تحريك طالبان پاكستان از يك ريشه و از يك منطقه هستند. تا حد ۸۰ درصد از نظر قومي، عقيدتي و مذهبي بين اين دو گروه همبستگي، شباهت و درهم‌تنيدگي وجود دارد، در حالي كه اختلاف ممكن است حدود 20-10 درصد باشد. اصلا جدا كردن اين گروه امكان‌پذير نيست. بسياري از تحليلگران پاكستاني و خارجي پيش‌بيني كرده‌بودند كه به قدرت رسيدن طالبان در افغانستان مي‌تواند به تهديدي براي پاكستان تبديل شود و در مطبوعات پاكستان هشدارها در اين مورد منتشر مي‌شد. تصميم‌گيري در پاكستان بر عهده مراجع امنيتي و نظامي بود كه توجهي به اين هشدارها و به پيامدهاي درازمدت اين موضوع نكردند و بر اساس منافع مقطعي و زودگذر تصميم‌گيري كردند. كمك به قدرت گرفتن طالبان در افغانستان، اشتباه بزرگي بود كه توسط پاكستان رخ داد و پيامدهاي اين اشتباه در پاكستان مشكل ايجاد كرده است. الان موضوع تحريك طالبان پاكستان براي دولت اسلام‌آباد اهميت دارد كه به بزرگ‌ترين تهديد منطقه‌اي براي پاكستان تبديل شده است، يعني حتي بزرگ‌تر از تهديد هند. در آينده و با استمرار اين وضعيت شاهد بي‌ثباتي بيشتري در افغانستان و پاكستان خواهيم بود كه ضررهاي هنگفتي متوجه منطقه خواهد كرد.

متحد اصلي طالبان همواره پاكستان بوده و در سال‌هاي اخير هم متحد اصلي پاكستان چين است. چين به تبع پاكستان روابط بسيار خوبي با طالبان داشت و در حال تعميق روابط خودش با افغانستان تحت حاكميت طالبان است. فكر مي‌كنيد كه افزايش روابط چين با طالبان چه تاثيري بر افغانستان و منطقه خواهد گذاشت؟

چين دو مساله مهم در افغانستان دارد؛ نخست مساله امنيتي و گروه‌هاي افراطي است كه در افغانستان حضور دارند كه يك تهديد امنيتي براي چين محسوب مي‌شوند و تلاش مي‌كند كه اين تهديد را كنترل و برطرف كند، در نتيجه نوع رابطه‌اش با طالبان از اين زاويه است. دوم اينكه چين تصور مي‌كند كه از طريق همكاري‌هاي اقتصادي مي‌تواند به ثبات در افغانستان كمك كند. در يك سال و نيم گذشته به نظر مي‌آيد كه چيني‌ها در رسيدن به هر دو هدف مذكور ناكام مانده‌اند و هيچ ارتقا، توسعه و گسترشي در ارتباط با اين دو موضوع در افغانستان پيدا نكرده‌اند. چيني‌ها هم مانند همه كشورهاي همسايه ديگر با نگراني شرايط را رصد مي‌كنند تا ببينند كه وضعيت آينده افغانستان به كدام سمت پيش مي‌رود.

فكر مي‌كنيد كه جامعه جهاني چه راهكاري براي مواجهه با طالبان پيش رو دارد؟

به نظر مي‌رسد تحولات جهاني به خصوص موضوع اوكراين توجه را به افغانستان افزايش داده است. چرا اين را مي‌گويم؟ در هر دو جبهه، چه اوكراين و چه روسيه، مي‌بينيم كه از افغانستان سربازگيري شده و در اين جنگ نبرد مي‌كنند. در واقع سرزمين افغانستان منبعي براي جذب نيروهاي نيابتي در جنگ اوكراين شده است. به همين جهت توجه دنيا به موضوع افغانستان بيشتر شده است. به اين ترتيب تصور مي‌شود كه اگر وضعيت افغانستان به همين شكل باقي بماند، مي‌تواند به يك منبع براي تامين نيروهاي نيابتي براي جنگ‌ها و درگيري‌هاي بين‌المللي تبديل شود. وقتي امريكايي‌ها از افغانستان بيرون رفتند، به همين موضوع فكر مي‌كردند كه شايد بتوانند از افغانستان در مناطق ديگري كه دچار آشوب و بي‌نظمي مي‌شوند، بهره‌برداري بكنند. مساله ديگر اين است با توجه به افزايش هزينه‌هاي جنگ اوكراين، كشورهاي خارجي ديگر آمادگي پرداخت هزينه بيشتر براي افغانستان را ندارند، نه در موضوع مهاجران، نه در موضوع كمك‌هاي حقوق بشري و نه در زمينه كمك‌هاي بشردوستانه. در نتيجه توجه‌ها به افغانستان از بعد سياسي كه بتوانند اقدامي براي بهبود وضع اين كشور انجام دهند، بسيار كمتر شده است. بخش اعظم بار موضوع افغانستان اكنون بر دوش كشورهاي منطقه است و كشورهاي منطقه بايد بتوانند ابتكاري نشان بدهند و در اين زمينه كاري انجام دهند.

فكر مي‌كنيد تا چه حد امكان دارد درون افغانستان مقاومت عليه طالبان شكل بگيرد؟

باور من اين است كه ثبات در افغانستان با توجه به زيرساخت‌هاي آن كه يك كشور چند قومي، چند فرهنگي و چندنژادي است، مستقيم به نسبت مشاركت اين گروه‌ها در حكومت مركزي و خودداري از انحصارگري بر مي‌گردد. اگر چنين مشاركتي در قدرت رخ ندهد، افغانستان سرزميني است كه مستعد درگيري و آشوب است. از يك طرف مزيتي وجود دارد كه كشورهاي خارجي كمتر در موضوع افغانستان دخالت مي‌كنند. در طول تاريخ افغانستان همواره به پشتوانه كشورهاي خارجي درگيري‌ها در افغانستان رخ مي‌داد. الان دخالت خارجي وجود ندارد. اما معلوم نيست كه اين وضعيت تا چه زماني ادامه پيدا كند. اگر تنش با تحريك‌طالبان پاكستان (TTP) در پاكستان شعله‌ورتر بشود و زد و خوردهاي مرزي بين پاكستان و افغانستان افزايش پيدا كند، مي‌توان احتمال داد كه تحركاتي از پاكستان به سمت افغانستان رخ دهد. اما اگر در افغانستان يك حكومت فراگير و باثبات بر سر كار بيايد، مي‌تواند اين نوع مشكلات را مديريت بكند و امنيت كشور را اداره كند و مانع از هرگونه دخالت خارج شد. اين مساله بستگي به اين دارد كه آيا طالبان ظرفيت و آمادگي اين را دارد كه يك حكومت فراگير را در افغانستان ايجاد كنند يا نه.


   منافع ملي ما هم در برقراري رابطه با همه احزاب، گروه‌ها، اقوام و مذاهب تامين مي‌شود.
  حتي قبل از انقلاب هم در سياست ايران همواره وجود داشت كه هر كس در افغانستان قدرت را در اختيار بگيرد، ايران از اينكه با او ارتباط داشته‌باشد؛ حتي زماني كه افغانستان تحت اشغال اتحاد جماهير شوروي بود، ايران و تركيه جزو تنها كشورهاي اسلامي بودند كه رابطه‌شان را با افغانستان قطع نكردند.
  ارتباط ما با طالبان نبايد به اين معني باشد كه ارتباطي با ديگر گروه‌هاي افغانستان نداشته‌باشيم.

  رهبران اجرايي در كابل هستند و رهبر مذهبي گروه در قندهار است و طالبان از يكپارچگي و جامعيت گذشته برخوردار نيست.
  وقتي پاكستان قصد داشت طالبان را به عنوان يك گروه قابل قبول براي تعامل‌هاي سياسي در سطح جهاني و منطقه‌اي نشان دهد، سعي كرد حضور داعش را در افغانستان برجسته كند.اسلام‌آباد به اين روش امريكا را آماده كرد كه با طالبان مذاكره كند كه نهايتا مذاكرات دوحه شكل گرفت.
  طالبان سعي مي‌كنند كه از روابط با ايران به عنوان يك اهرم فشار در رابطه با امريكا استفاده بكنند كه امتيازهاي بيشتري از امريكا بگيرند.
  كمك به قدرت گرفتن طالبان در افغانستان، اشتباه بزرگي بود كه توسط پاكستان رخ داد و پيامدهاي اين اشتباه در پاكستان مشكل ايجاد كرده است. الان موضوع تحريك طالبان پاكستان براي دولت اسلام‌آباد اهميت دارد كه به بزرگ‌ترين تهديد منطقه‌اي براي پاكستان تبديل شده است، يعني حتي بزرگ‌تر از تهديد هند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری