تا برسد به آنكه من خواسته باشم
سخني در باب ملاحظاتِ شكوفايي دوباره سينماي ايران
حجتالله ايوبي
رییس اسبق سازمان سینمایی
در اين سالها كه گذشت، سخن گفتن درباره سينما را كماثر يا بيفايده ميدانستم. با اين وجود حاصل سالها تجربههاي پر فراز و فرود و تلخ و شيرين در عرصه مديريت فرهنگي و سينمايي كشور؛ مرا دلير بر بيان آفاتي ميسازد كه قامت بلند سينماي ايران را خموده و فرسوده كرده است.
آفتزدايي از درخت تناور سينماي ايران و شكوفا ساختن دوباره آن، مستلزم درنگي خالصانه و متفكرانه به نكاتي است كه بيهيچ روي و ريا پيشكش خانواده گرانارج تئاتر و سينماي كشور ميكنم.
به قول شمس تبريزي: «ميگويم هر آينه تا برسد به آنكه من خواسته باشم حتي اگر هزار سال باشد».
و به قول شيخ اجل سعدي:
گر نيايد به گوش رغبت كس/ بر رسولان پيام باشد و بس
1- نخستين راه برونرفت اين است كه بدانيم و بپذيریم كه سينماي ايران روزگار سخت و پرحادثهاي را ميگذراند. اگر موج نااميدي در اهالي سينما، موج ريزش، خانهنشينيها و دست از كار كشيدنها را پوستاندازي و لازمه رويش بدانيم و بدان بباليم، ديگر اين مثنويها كاغذهاي باطلهاي بيش نخواهد بود. اگر بر اين باور باشيم كه سينماي ايران هماكنون پيشران قطار پيشرفت است و در اوج عزت و شكوه، سخن راندن از راهحل مشت بر سندان كوفتن است و بس. اگر دست كشيدن از كار و بيكاري فراگير سينماگران، پس گرفتن سينما از نامحرمان باشد، سخن گفتن از مشكل براي آنها كه بايد بشنوند بيمعنا خواهد بود و بيهوده!
هنگامي كه بر صندلي سوزان رياست سينمايي بودم در يكي از محكمههاي هفتگي كميسيون فرهنگي مجلس، رييس كميسيون با صدايي بلند و دژم زنهار ميداد كه اين چه سينمايي است كه در تراز انقلاب نيست؟! با همان لحن و كمي محكمتر گفتم سينمايي كه در سال بيش از صد فيلم ميسازد و تنها سه چهار فيلمش آن هم ازديدگاه شما مطلوب نيست چرا در تراز انقلاب نيست؟
كه را زشتخويي بود در سرشت/ نبيند ز طاووس جز پاي زشت!
نيك به ياد داريم كه تودهايها در آغاز انقلاب بسياري از شعارهايشان را به خورد ملت مسلمان داده بودند به گونهاي كه خيليها آنها را از شعائر دين ميپنداشتند. از جامعه بيطبقه توحيدي گرفته، تا زمين از آن كسي است كه روي آن كاركند و تا دهها شعار كمونيستي كه بر سر زبانهاي مردمي دين مدار و خداباور ميچرخيد. و شگفتا كه يكي از اين شعارهاي بسيار عجيب كه مدتهاست بر سر زبانهاست، ريزش براي رويش است. شعار هميشگي نظامهاي تودهاي و كمونيستي اينبار به گونهاي ديگر در دستگاههاي اداري ما سينه به سينه ميچرخد. شعار سرخي كه سرهاي سبز فراوان برباد داد. اين سخن عذر بدتر از گناهي است براي توجيه ناتواني مديران از اجراي فرمان آشكار رهبري نظام براي جذب حداكثري. سخن رهبري معنايش رويش روي رويش است نه رويش بر ويرانهها و خرابههاي ريزش. اگر چنين است براي هر ريزش و رانشي بايد عزادار شد و مجلس تعزيه بر پا كرد. مشكل سينما آنجاست كه ريزش و رانش از سينما را فخر خود بدانيم و به آن بباليم!
بارها در گذشته گفتهام سينماي ايرانزاده نيم قرن گذشته است. سينمايي كه دنيا به احترامش كلاه از سر بر ميدارد. سينمايي كه در سال 1395 گفته ميشود بيش از 500 جايزه جهاني گرفته و هر روز تقريبا دو بار در گوشهاي از جهان به احترام فيلمهاي كوتاه وبلندش مردمان ديگر كشورها برميخاستند و اداي احترام ميكردند. اين سينما ساخته اين نيم قرن است. اين سينما بر ويرانههاي فيلمفارسي و فيلمهاي خارجيزاده شد. اين سينما در كشوري رشد كرد كه نمايش فيلمهاي خارجي ندارد و تنها بخشِ مولد و خودكفا و خوداتكاي واقعي ايران پس از انقلاب اسلامي است.
در كدام بخش ديگر از حوزه كتاب گرفته تا موسيقي تا هنرهاي تجسمي و بخشهاي توليدات صنعتي، درها به كلي بر محصولات خارج بسته است جز سينماي ايران؟!
ما اين سينماي خودمان را از خودمان پس ميگيريم و براي خانهنشيني خودِ خودمان برايمان كف ميزنند و هورا ميكشند. اين است گرفتاري بزرگ ديگر درسينماي ايران!
2- آفت ديگر سينماي ايران به بيانِ ما در علم سياست، گرفتارآمدن اهل نظر و سخن در تنگنا و گرداب «مارپيچ سكوت» است. اين رخداد غمانگيز موجب ميشود كه دربرابر صداهاي بلندِ اقليتي كه زوردر بازو و زر در ترازو دارند، اكثريتي اهل انديشه به پسكوچه سكوتي ناخواسته رانده شوند. اينك چندمين بار است كه سينما در مارپيچي چنين هائل گرفتار آمده .
شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هايل/ كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها
در اين حالت اهالي سخن از ترس انزوا، و رانده شدن دم فرو ميبندند. اين سكوت به آرامي فراگير ميشود. اين سكوت سنگين صداي ژاژگويان را بلند و بلندتر ميكند.
در آن سالها بسيار كوشيدم تا مانع بسته شدن خانه سينما شوم. به ياد دارم يكي از اعضاي شوراي فرهنگ عمومي مردي فرهنگي و فرهيخته و از مقامات دوستداشتني كشوري بود. جمعي از سينماگران به او پناه آورده بودند و او آنها را دلداري ميداد و يكي از تيمارگران مجروحان حوادث آن روزگار بود. او با بسته شدن خانه سينما مخالف بود. اما در جلسه نهايي شوراي فرهنگ عمومي، كه خطبههاي آتشين بر عليه سينما خوانده شد و فرمان بسته شدن قطعي شد، دم برنياورد و سكوت كرد! دليلش را پرسيدم، ميگفت فضاي تند حاكم بر جلسه بر عليه سينما نفسها را درسينه زنداني كرده بود و كسي را ياراي ياري نبود.
باري ! پيامدهاي افتادن سينما در آن مارپيچ هولناك را ديديم. امروز هم اين خطر سينماي ايران و نه تنها سينما كه بسياري از دستاوردهاي انقلاب اسلامي را تهديد ميكند. اين سكوت را مديران ارشد فرهنگي ميتوانند بشكنند چراكه از ديگران كاري برنميآيد!
مديريت فرهنگي امري دشوار، سخت و بسيار حساس است. سياستگذار فرهنگي پيوسته خود را بر سر دوراهيهايي بس مهم مييابد. انتخاب هر يكي از اين دوراهههاي پرشمار، اثرات بسيار مهمِ كوتاه و بلندمدت و جبرانناپذير خواهد داشت. دوراهي گيشه و انديشه، عدالت و كارآيي، تمركزگرايي و تمركز زدايي، تهران و شهرستان، پيشكسوت و مبتدي، رانتير ومستقل، ارزشي و ضد ارزشي و دهها و دهها دوراهي ديگري كه هرآن، پيش پاي مديرفرهنگي سبز ميشود. راههايي كه باريكتر از مو و تيزتر از شمشيرند.
بر خلاف بسياري ديگر از ميدانها، ميدان فرهنگ جاي آگاهي، دانش و تجربه است. اين عرصه ميدان تجربهاندوزي نيست، راهي است كه «چون يك انگشت از راه بگشتي بيابان است، بيابان». و اين مشكلِ ديگر اين عرصه است و راه برون رفتش دانش است و آگاهي و علم.
اين دوراهيها پيش پاي مديران فرهنگي در همه كشورهاي صاحب فرهنگ خودنمايي ميكند. سياستگذاري فرهنگي هر كشوري چيزي جز انتخابهاي حساس مديران در اين بزنگاهها نيست. در كشوري چون ايران، كه دولت همهكاره و فعال مايشاء است تصميم مديران فرهنگي در انتخاب هريك از راهها ميتواند شكوفايي و پيشرفت، يا نابودي و فناي فرهنگ و هنر را در پي داشته باشد. پس هر گفتار و رفتاري در عرصه فرهنگ بايد پشتوانهاي قوي از تدبُر و خردورزي داشته باشد. مديراني كه پيش از نشستن بر اين صندليها بايد با مطالعه، دانش و تجربههاي از پيش اندوخته، تكليف خود را در انتخاب اين راههاي پر حادثه بدانند. اگر چنين پيش دانستههايي نباشد، زودتر از آنكه گمان ميرود دير ميشود و انتخابهاي نابجا، آتش بر خرمن فرهنگ و هنر ميافكند. و هماني ميشود كه عطاملك جويني در تاريخ جهانگشاي به نظم آورده است:
آزاده دلان گوش به مالش دادند/ وز حسرت و غم سينه به نالش دادند
پشت هنر آن روز شكسته است درست/ كاين بيهنران پشت به بالش دادند
3- صندلي مديريت سينماي ايران لغزان است و لرزان. عمر اين مديران كوتاه است و پر حاشيه. هر مديري كه ميآيد مدتي سر در كار گذشتگان دارد و در ستيز است با مديران پيش از خود. رسيدن به اين صندلي بيشتر به فتح برج و باروي دشمن ميماند. فرق نميكند از كدام دسته و جناح باشند. بايد سرزمين فتح شده را از لوث وجود پيشينيان پاك كرد. بايد هر آنچه يادآور نام مدير گذشته است، زدوده شود. مهم نيست همفكر سياسي و فرهنگي مدير بر مسند باشد يا نباشد. راستش را بخواهيد هر چه با اهالي نظر گفتوگو كردم هيچ دليلي جز اين براي بسته شدن مدرسه ملي سينما، تعطيلي جشنواره جهاني فجر، تعطيلي گروه هنر و تجربه، از كار انداختن شبكه بسيار ارزشمند و پر افتخار سينماهاي سيار (سينما سلام)، نديدم و اين است آفت ديگر در مديريتهاي ايران به ويژه در عرصه فرهنگ.
فرجام سخن:
اما مشكل اقتصاد سينماي ايران، يك راهحل دارد، آشتي بين گيشه و انديشه. سينما هم سرگرمي است و هم تفكر است و انديشه. سينما قرار نيست ناكامي اين همه دستگاههاي تبليغي و فرهنگي را جبران كند. سينما هم رسانه است و هم تفريح. هم تجارت است و هم تفكر. راه براي سينماي تجاري بايد گشوده شود و با تمام توان از سينماي فرهنگي، تجربي و ارزشي حمايت شود.
دادن ميدان به جوانها و مراقبت از بزرگان و پيشكسوتان يك درمان است و راهحل. انديشههاي نو سينما را زنده و تازه ميكند و سايه بزرگان و تجربه پيشكسوتان نقشه راه را بر سينماگران تازه نفس مينماياند. حمايت از فيلمهاي انديشهاي، و گشودن راه بر فيلمهاي تجاري و گيشهاي سينما را شاداب و سرزنده ميكند. و اما درمان همه دردها مردمند و ديگر هيچ.
ورود بخش خصوصي به عرصه سينماسازي و فيلمسازي سينما را از بحران ميرهاند. اميد است مولدسازي از سالنهاي دولتي سينما به شرط حفظ كاربري فرهنگي آنها آغاز شود. بازگشت وي .او .دي (سامانه نمايشهاي درخواستي) از سازمان صدا و سيما به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي كمك بزرگي به سينما خواهد بود. تلويزيون خواسته وناخواسته مهمترين هماورد و رقيب سينماست. در همه كشورهاي صاحب سينما دست و پاي اين غول را ميبندند تا سينما از آن آسيب كمتري ببيند.
در هيچ كشوري تلويزيون را مسلح به سينماي خانگي نميكنند. و درنهايت انتخابهاي درست و عالمانه بر سر دوراهيهاي پايانناپذير ميتواند سينما را جاني تازه بخشد.
دامن سخن را با دو بيت جاودان از خردمند توس به فرجام آورم:
جز از نيك نامي و فرهنگ و داد/ ز رفتار گيتي مگيريد ياد
جهان يادگار است و ما رفتني/ به گيتي نماند به جز مردمي