خودسوزي محمد بوعزيزي
مرتضي ميرحسيني
هفدهم دسامبر 2010 محمد بوعزيزي جلوي ساختمان شهرداري شهر سيد بوزيد تونس خودسوزي كرد و آتش به انبار باروتي انداخت كه از مدتها پيش آماده انفجار بود. او جواني از پايينترين طبقات جامعه تونس بود. در سه سالگي پدرش را، كه كارگري ساده بود از دست داد و زندگي سخت او و خانوادهاش سختتر شد. از دستفروشي، فروش ميوه و سبزي روي گاري خرج خود و خانوادهاش را تامين ميكرد. روز حادثه چند مامور پليس كه گويا زير نظر شهرداري موظف به حفظ «نظم» بازار بودند راه ورودش را به آنجا بستند. آنها اعتراضهاي محمد را هم با اهانت و ضرب و شتم پاسخ دادند و غرور جوان دستفروش را، آنهم در جايي كه خيليها او را ميشناختند لگدمال كردند. محمد ابتدا تلاش كرد تا با شكايت و از مسير قانون به ظلمي كه ديده بود واكنش نشان بدهد، ولي كسي به حرفهايش گوش نميكرد. حتي دوستان او در بازار هم سكوت كردند، پاي خود را از ماجرا بيرون كشيدند و مشغول كسب و كار روزانهشان شدند. محمد كه هيچ راه ديگري براي اعتراض و شكايت نداشت، جلوي ساختمان شهرداري ايستاد و همانجا مقابل چشمان صدها نفر خودش را آتش زد. مردم با عجله آتش را خاموش كردند، اما آمبولانس به موقع نيامد و آسيبهاي مهلكي به او وارد شد. سه هفته در بيمارستان بستري بود و سپس در 26 سالگي از دنيا رفت. از مرگش 10 روز هم نگذشته بود كه حكومت زينالعابدين بنعلي رو به فروپاشي رفت و خود ديكتاتور از تونس گريخت. بنعلي در بيمارستان بر بالين محمد بوعزيزي حاضر شده و قول تنبيه خاطيان و برخي اصلاحات و ايجاد هزاران فرصت شغلي مناسب براي جوانان را داده بود، اما صداقت و اراده اين كار را نداشت و حتي اگر هم داشت، ديگر بسيار دير شده بود. بوعزيزي با خودسوزي، الگويي از اعتراض به ظلم و بيعدالتي ارايه كرد كه در همان روزها، چندين و چندبار ديگر، نه فقط در تونس كه در مصر و الجزاير و برخي كشورهاي ديگر هم تكرار شد. موجهاي اعتراض و شورش كه بعد از هر خودسوزي بلندتر ميشد چند كشور عربي را فرا گرفت و در مسير خود برخي حكومتهاي ديكتاتوري را فروشكست و سرنگون كرد. هر چند نتايج اين تغيير و تحولات- كه رسانهها آن را بهار عربي ميخواندند- چندان رضايتبخش نبود و شايد جز در همان تونس به خير و سعادت مردم اين كشورها نينجاميد. اما خود خودسوزي نيز به بحثي جدي تبديل شد، زيرا ميان علماي اسلام در اين باره تفاوت راي وجود داشت. عدهاي معتقد بودند كه اين كار به هر دليلي- حتي درست- حرام است و مسلمان مجاز به خودكشي نيست. اما عده ديگري هم ميگفتند و هنوز هم ميگويند كه اگر گناهي هم در خودسوزي يا هر شكل ديگري از خودكشي اعتراضي باشد، به پاي نظام فاسد و ظالمي نوشته ميشود كه راه و روزنهاي براي شكايت منطقي و اجراي عدالت باقي نميگذارد و ظلم را به رويهاي رايج تبديل ميكند.