توفيق يا شكستاصلاحات
عباس عبدي
سالگرد دوم خرداد هم آمد و رفت. چند درخواست براي گفتوگو درباره اصلاحات و دوم خرداد را نپذيرفتم. طبيعي است كه بسياري از مردم و حتي اصلاحطلبان منتقد باشيم. حتي اگر خودمان نيز در ايجاد اين وضع نقش داشته باشيم. بهطور قطع انتظارات ما و مردم از آن حركت و جنبش بيش از اين است كه ديدهايم و ميبينيم. قصد داوري كردن نيز ندارم كه بگويم چه كسي يا كساني و به چه ميزاني مسووليت دارند. وظيفه ما داوري و قضاوت به معناي رايج نيست.
ولي اكنون كه از سالگرد دوم خرداد گذشتيم ميخواهم از يك زاويه متفاوت به آن حادثه و جريان نگاه كنم، شايد مفيد واقع شود. به ويژه آنكه حمله به اصلاحطلبان بيشتر شده است و اگر حمله به اصلاحطلبان منجر به رد مفهوم و نفي اصلاحطلبي باشد در اين صورت بايد رفتاري مسوولانهتر داشت و از مضمون اصلاحطلبي فراتر از اصلاحطلبان دفاع كرد. چرا كه به لحاظ تجربه تاريخي نيز قابل دفاعترين رويداد و جريان سياسي است. هدف من از اين يادداشت پرداختن به اين استدلال است.
معيار ارزيابي موفقيت و شكست يك جريان سياسي يا حتي يك دولت چيست؟ چگونه ميتوانيم در اين باره داوري كنيم؟ معيارهاي گوناگون وجود دارد. اول از همه ميزان انطباق واقعيات و دستاوردها با ادعاهاي اوليه آنان است. براي نمونه بهتر است درباره انقلاب مثال بزنيم. شعارهايي كه در جريان انقلاب داده و انتظاراتي كه طرح شده بود تا چه حد به نتيجه رسيده است؟ فقدان فساد، كاهش نابرابري، كاهش فقر، بهبود اقتصاد، آموزش و بهداشت، كسب استقلال، رضايت عمومي، گسترش اخلاق و معنويت و از ميان رفتن رذايل اخلاقي مثل دروغ؛ بسط و توسعه حاكميت قانون، آزاديهاي مدني و رسانهاي و... همه اينها را ميتوان به عنوان سنجهاي براي ارزيابي عملكرد انقلاب در نظر گرفت. در عين حال چند نكته در اين ميان وجود دارد كه بايد مورد توجه قرار دهيم:
الف- برخي شاخصها حتما نسبت به 40 سال گذشته، بهتر شده. ممكن است برخي نيز بدتر شده باشند. معيار اصلي در داوري كدامها هستند.
ب- كدام تحولات پايدار و غير قابل بازگشت بوده و اثرات ماندگاري بر جامعه ميگذارند.
ج - بالاخره، چه هزينههايي براي اين دستاوردها صرف شده است؟ آيا هر دستاوردي بدون موازنه با هزينههايي كه براي دستيابي به آن صرف شده، ارزشمند است؟
شخصا نسبت به ارزيابي اصلاحات تا سال 1388 نمره مثبت ميدهم و آن را موفقترين حركت سياسي مردمي در يك صد سال اخير ارزيابي ميكنم. براي اين ادعايم دلايل گوناگوني دارم. تقريبا و بدون استثنا تمامي شاخصهاي قابل سنجش و مهمي كه هدف اصلاحات بوده است در طول دوره 1376 تا 1384 بهبودي نسبي يافته است. در حوزه اقتصاد؛ سلامت اداري، رشد اشتغال، ثبات سياستهاي اقتصادي. در حوزه فرهنگ؛ در همه شاخصهاي آن شاهد جهشهاي جدي هستيم. در حوزه سياست خارجي؛ يكي از باثباتترين و بهترين دورانهاي سياست خارجي را تجربه كرديم. در حوزه سياست داخلي؛ نيز بهرغم تنشهايي كه مخالفان ايجاد كردند، تجربه به نسبت خوب و موفقي بود. معنا دادن به انتخابات و شكلگيري نيروهاي جديد از اين جملهاند. قصد ورود به جزييات اين ادعاها را ندارم چون بسيار طولاني خواهد شد، ولي براي اثبات هر كدام از آنها آمار و ارقام و شواهد كافي وجود دارد كه اگر كساني منكر آنها شدند ميتوان درباره جزييات آن گفتوگو كرد. در خصوص معيار سوم نيز به نظر بنده هزينههاي پرداختشده براي اين دستاوردها بهطور قطع زياد نبوده است. نه هزينه مبارزاتي آنچناني داشته و نه منابع مادي كشور به نحو نامتعارفي هزينه شده است. البته اين بدان معنا نيست كه همهچيز خوب بوده ولي در مقام مقايسه قطعا از دورههاي پيش و پس از خود مطلوبتر بوده و هزينه كمتري صرف كرده است. ميتوانيم مقايسه كنيم با هزينههاي ۸۸ كه بدون دستاوردي مثبت بود، اگر منفيهاي آن را در نظر نگيريم. فرض كنيم كه همان مسير دوره ۸ساله اصلاحات در 16 سال بعد آن تاكنون ادامه مييافت، قطعا امروز از هر نظر در جايگاه مناسب و آنطور كه در سند چشمانداز آمده است قرار داشتيم، يا حداقل نزديك به آن جايگاه و اين اندازه دور بوديم.
ايراد اصلي به اصلاحات در خصوص معيار دوم است كه پايداري لازم را براي حفظ دستاوردها نداشته است. اين عدم پايداري منجر به وضعيت سال 1384 شد و سپس در سال 1388 به اوج خود رسيد. در حقيقت ميتوان گفت كه اصلاحطلبان در تداوم راه خود شكست خوردند، چرا كه از منطق و راهبرد اصلاحي فاصله گرفتند ولي تا آن زمان كه بهطور نسبي پايبند اصلاحات بودند، بيشترين دستاورد را در يك قرن اخير كشور و با كمترين هزينه داشتهاند. آيا اين بدان معنا است كه اكنون بايد به اصلاحطلبان رجوع كرد؟ به نظرم لزوما نه زيرا آنان بايد ابتدا پايبندي خود را به اصلاحطلبي اثبات كنند و نشان دهند كه به شرايط و رفتار اوليه برگشتهاند. بايد حاملان اصلاحطلبي را يافت.