سيمين سليماني
اولينبار، سالها پيش وقتي با يكي از دوستان نوازنده ملاقات داشتم، نام «آي محمد» به گوشم خورد؛ روايت حس و حالي داشت چنانكه تمام ذرات وجودم ميخواستند به شاليزارهاي تگن بروند و با موزوني نتهاي دوتار آي محمد، همساز شوند. سازي كه تارش ابريشم بود؛ سيمي نبود، ابريشمي بود.ديري نپاييد كه به قوچان رفتم و در منزل فرزند يكي از اساتيد بزرگ خراسان، آي محمد يوسفي را هم ملاقات كردم. چند نفر بيشتر نبوديم. آنها شروع كردند به حرف زدن به تركي و ساز زدند. مفهوم حرفها سنگين بود؛ ساز اما از در ديگري درميآمد. حرفش جور ديگري بود. زبان ديگري داشت. حالا يكسال است، جايش خالي است. سكوتش سنگينتر از هر چيز سايه انداخته بر تگن و درونگر و درگز و خراسان و ايران. بيهياهو بود و همچون صداي سازش، عاري از ريا و تبختر. با اين حال وقتي رفت، تو گويي هر چه تار ابريشم را كه در قاليهاي ابريشمين موسيقي نواحي بود، بيرون كشيدند. همه چيز پود شد.يكسال از خواب ابدي و سكوت ساز و نتهاي آي محمد يوسفي ميگذرد و ابريشمينوازان، آشفته منظومهخواني، شاهدخواني و مقامنوازي او هستند.«منحصربهفرد»؛ اين صفتي است كه خيليها آي محمد را به آن متصف ميكردند. با بسياراني درباره او حرف زدهام. مفصل يا مختصر، به هر اندازه كه از او گفتند، صفت منحصربهفرد هم لابهلاي كلامشان بود. ميگويند ساز تابع او و روحي بود كه انگشتانش در آن ميدميدند. اين همان چيزي بود كه در آن ديدارمان هم آشكار بود. دو تار نازك ابريشمين، تو گويي ساعتها انتظار كشيده بودند كه پيرمرد دهقان بيايد و جمود و خمودي را از كالبدشان بيرون بكشد و به هستي بازشان گرداند و در يك كلام، احيايشان كند. آي محمد اما از كالبد بيجان دوتار ابريشمياش تنها جمود و خمودي بيرون نميكشيد. نتها بودند كه به جنبش به ظاهر مختصر انگشتي، از آن بافت ابريشمين احضار ميشدند و حي و حاضر به جهان ما ميآمدند تا پروانهوار مهياي پرواز شوند. سازي كه آي محمد مينواخت، بوي شالي ميداد. نرم و ملايم همچون نسيمي كه آرام مزرعه را نوازش كند، آي محمد كشاورز نمونه نيز بود، او براي درختها و مزرعهاش نيز ساز ميزد؛ او ساز را از اعماق وجودش و از قلبش مينواخت براي هركس كه دوتار را ميفهمد... . اما اين تارهاي ابريشمين چه هستند كه هر وقت صحبت از آي محمد يوسفي ميآيد حتما به ويژگي ساز او هم اشاره ميشود كه «تارهاي ساز او ابريشمي بود». سعيد طهرانيزاده نوازنده، مدرس و پژوهشگر موسيقي خراسان پيش از اين در يادداشتي نوشته است: «در دوتارنوازي خراسان ما چند مكتب داريم كه يكي از آنها مكتب درگز است. ايشان -آي محمد يوسفي- قديميترين نوازنده و اصيلترين نوازنده بخشي هستند كه اين مكتب را زنده نگه داشتند. آي محمد يوسفي دوتار ابريشم مينوازد. در زمان قديم در خراسان يا حتي ديگر جاهاي ايران تارها يا ابريشم بودند يا روده و تارهاي سيمي قدمتي 50، 60 ساله دارند. تا پيش از آن همه تارها ابريشم بودند. يعني ابريشم را ميتاباندند و به صورت بم و زير آن را روي سازهايشان ميبستند. اين سنت 60 سال پيش از بين رفت. در جنوب خراسان، شمال خراسان در مكتب قوچان، مكتب شيروان و... از بين رفت. اما در مكتب درگز اين سنت باقي ماند. در واقع چون درگز از مراكز صنعتي فاصله داشت، اين سنت تا حدودي به قوت خود باقي ماند و البته دليل ديگري كه باعث شد دوتار ابريشم در اين منطقه باقي ماند، نوازندههاي اين منطقه بودند كه به نواختن دوتار به شكل كهن آن اصرار داشتند. در دوتار ابريشمي شما با صداي كاملا بمي مواجه هستيد. اختلاف رنگي و صوتي دوتار ابريشمي و دوتار سيمي بسيار زياد است.»در اين نوشتار شايد تا حدودي بتوان تفاوت دوتار ابريشمي با دوتار سيمي را درك كرد؛ آي محمد نيز اصرار بر رعايت اصول داشت، يكي از شاخصههاي اصلي ساز زدن او نيز خود سازش بود كه سازش تارهاي ابريشم داشته باشند و بنا به گفتهها به شاگردانش نيز توصيه ميكرد دوتار ابريشمي بنوازند شايد يكي از دلايل او اين بود كه نميخواست آنچه از قديم بوده و سينه به سينه منتقل شده، به فراموشي سپرده شود؛ به همين دليل اين ميراث را تا آنجا كه توانست پاس داشت و به ديگران نيز آموخت.آي محمد يوسفي يكي از هنرمندان و اساتيد پيشكسوت موسيقي تركمنهاي منطقه درگز به شمار ميرفت؛ آي محمد شاگرد اوليا قلي بوده است. او در منظومهخواني، شاهدخواني و مقامنوازي با دوتار ابريشمي تبحر داشت. در سينه آي محمد يوسفي شعر موج ميزد، او حافظه شعري قوي داشت و راوي بزرگي بود كه جاي خالي او را حتي افسانهها و داستانها و منظومهها و مقامها حس ميكنند.نيمه شهريوري كه گذشت، اولين سالگرد درگذشت اين خواننده و نوازنده برجسته موسيقي بود. به اين بهانه با فرزندش مجتبي يوسفي كه او هم نواختن دوتار ابريشم را از پدر آموخته است، گفتوگو كردهام كه در ادامه ميخوانيد.
شاخصه اصلي دوتارنوازي آي محمد نسبت به ديگر نوازندگان چه بود كه شما به عنوان فرزند و شاگرد او از وي آموختيد؟
ما ساز زدن را از ايشان ياد ميگرفتيم تمام اصرار ايشان اين بود كه ساز ابريشم بزنيم و ساز ما، ساز سيمي نباشد.
چرا ايشان اصرار داشتند كه تارهاي ساز بايد از ابريشم باشد؟
نظر ايشان اين بود كه بايد به سبك قديم ساز ميزديم؛ چون صداي آن متفاوت است و اصرار بر اين گزينه داشت كه ساز ابريشمي دست بگيريم؛ ايشان ميگفت از قديم پايه دوتار همين بوده و از سويي معتقد بود، سازهاي سيمي در دنيا زياد است ولي مثل اين ساز با تار ابريشم در دنيا نيست يا بسيار كم است.
نظر خودتان درباره اين ساز چيست؟ چه تفاوتي بين صداي ساز ابريشمي و ساز سيمي وجود دارد؟
ساز ابريشم فركانس ملايمي دارد و اصلا خستهكننده نيست و از سويي صداي منحصربهفردي دارد و پدرم هم در هر محفلي هر قدر ساز ميزد، مخاطبان اصلا خسته نميشدند.
ويژگي آي محمد يوسفي در آموزش ساز دوتار به شاگردانش چه بود؟
ايشان تنها چيزي كه مدنظرش نبود، مباحث مالي و پول بود. به كسي اگر ياد ميداد، دلي ياد ميداد، بيهيچ توقعي و با جان و دل آموزش خود را پيش ميبرد. مثلا بعضي اساتيد ساعت تعيين ميكنند و ميگويند ساعتي فلان قدر؛ آي محمد اصلا اينطور نبود؛ بيشتر خودش را به زحمت ميانداخت تا كسي كه براي آموزش نزد او آمده بود.
ايشان در حين آموزش چه حساسيتهايي داشت و چه توصيههايي ميكرد؟
خوب يكي از روشها اين بود كه بعضي با اين ساز هر نوع آهنگي را مينواختند ولي ايشان ميگفت از حالت مقامي خود، اين ساز را در نياوريد و اصرار داشت كه همان چيزي كه هست و بايد باشد با اين ساز نواخته شود تا ابهت ساز نگه داشته شود، در واقع ايشان بسيار به اصول پايبند بود.
آي محمد عاشق ساز و كارش بود؛ همه به اين درجه نميرسند، افرادي همچون حاج قربان سليماني يا سهراب محمدي و... با ساز عجين ميشوند؛ وقتي كنار اين بزرگان مينشستي جذبه خاصي را احساس ميكردي. چيزي نداشتند و فقط اخلاص در حركت و رفتار آنها ميديديم.
يكي از توصيههايي كه هميشه آي محمد به ما و ديگران داشت، اين بود كه «به كسي بدي نكنيد و به افراد كمك كنيد و تا ميتوانيد خوبي بكاريد.» از نظر او موسيقي، بدون اخلاص كار بيهودهاي بود. به سازش اشاره ميكرد و ميگفت به دل راه دارد. وقتي از قلب نيايد آدم نميتواند بخواند. بايد قلب با اين ساز يكي باشد و اينگونه اخلاص در سازش موج ميزد.
آي محمد بيشتر در كجا ساز ميزد؟ در كدام جمعها؟
راستش در هر محفلي وارد نميشد اگر جايي علاقه و ذوقي ميديد، دوتار ميزد و براي كساني ساز ميزد كه ميدانست آن را ميفهمند اگر متوجه ميشد جمعي درك صداي دوتار را ندارد، براي آنها ساز نميزد. او شاگردان زيادي داشت خود ايشان هم استادشان اوليا قلي يگانه بود و آي محمد شيوه و رفتارش به شدت شبيه اوليا قلي بود.
آيا از آثار پدر گردآوري داشتهايد؟ يا اينكه نهاد يا ارگاني براي گردآوري آثار آي محمد اقدامي كرده است؟
خودمان تا توانستيم ضبط كرديم ولي اينكه به لحاظ رسمي حركتي كرده باشيم خير؛ كساني هم آمدند و ضبط كردند ولي به آن صورت كه مدنظر است، اقدام خاصي نشد. حمايتي خاصي هم اتفاق نيفتاد. همانطور كه در مورد خيلي از بزرگان ديگر حمايتي نشد و حركتي صورت نگرفت.
آي محمد كشاورز نمونه هم بود. ساز و مزرعه... چه حالي داشت؟
بله، چند بار به عنوان كشاورز نمونه انتخاب شد و در كنار مزرعه هم فراوان ساز ميزد، البته ما باغ بزرگي داشتيم كه انواع ميوه در آن بود و هميشه مردم و همچنين دوستان براي شنيدن ساز دوتار آي محمد به باغ ميآمدند كه در ايام تعطيلات گاه ميشد كه ۴۸ ساعت هم در باغ ميماندند و از صداي ساز در باغ و كنار محصولاتش تلمذ ميكرديم.
پدرم در مشاعره هم بسيار قوي بود و اشعار فردوسي و خيام و... را از حفظ داشت و اگر ده نفر تحصيلكرده با او به مشاعره مينشستيم او همه را حريف بود. آي محمد گنجينه شعر بزرگي در سينه و ذهن خود داشت.
چه كساني معمولا در محافلي كه در باغ برگزار ميشد، نزد پدر ميآمدند؟
خيليها... از بزرگان هنر گرفته تا مردم عادي، اگر مخاطبي خواهان آهنگ يا شعري بود حتما براي او اجرا ميكرد و به قول معروف تا در توان داشت به فكر به دست آوردن دل ديگران بود، نه اينكه دلي را بشكند؛ در آن زمان باغي كه داشتيم، پاتوق و اميد دوتار دوستان بود.
متشكرم. اگر صحبتي داريد، در پايان بفرماييد.
اينگونه افراد خيلي كم به دنيا ميآيند و تنها وقتي از دنيا ميروند، متوجه ميشويم كه پيدا كردن آنها چقدر سخت است؛ معدود هستند كساني كه بدون توقع و ادعا ساز را به مردم ارايه بدهند و گمان كنم ديگر امثال چنين افرادي وجود ندارند؛ نميدانم شايد هم باشند اي كاش پيدا شوند اما فكر ميكنم اگر هم در ساز زدن چنين افرادي پيدا شوند، در مرام و رفتار پيدا نخواهند شد... انگار كه روزگار همچون آنها ديگر ندارد.