در پاسداشت دكتر غلامعباس توسلي
كدام انسان، كدام علم انساني؟
محمود اسماعيلنيا
مايلم به عنوان دانشآموخته جامعهشناسي به جاي خاطرهگويي از استاد فقيدم دكتر غلامعباس توسلي يا تمجيد از مراتب علمي ايشان، به جنبهاي از كنشگريشان در حفظ «علوم انساني دانشگاهي» در دوران پر تب و تاب انقلاب فرهنگي اشاره كنم، چراكه علوم انساني امروز نيز نيازمند تلاشهايي مشابه است.
يك - بدشانسي علوم انساني تنها اين نيست كه اكثر مردم خود را صاحبنظر در مسائل آن ميدانند، بلكه اين هم هست كه بسياري از دانشآموختگان قديم و جديد تصوير و تصور درستي از آن ندارند. برخي دانشگاهيان هنوز در علم بودن رشتههاي علوم انساني به ديده ترديد مينگرند و بعضي از روحانيون نيز كماكان گمان ميكنند كه نسخه كاملتر مباحث علوم انساني را بايد از دين طلب كرد. هر چه رفع «ناداني» افراد عادي دشوار باشد، تصحيح «توهم دانايي» تحصيلكردگان به مراتب دشوارتر است.
دو - از زمان تاسيس دانشگاه تهران (1313) تا پيروزي انقلاب اسلامي (1357) حدود نيم قرن طول كشيد تا دانش جامعهشناسي به تدريج از يك عنوان درسي به يك رشته دانشگاهي ارتقا يافته و صاحب موسسه پژوهشي (1337) و دانشكده ويژه (1351) شود. اگر معاون وزير معارف در سال 1307 در مجلس شوراي ملي و به هنگام دفاع از لايحه استخدام معلمان فرانسوي ناچار بود، تاكيد كند كه «علمالاجتماع يك رشته است»، پنجاه سال بعد و در بحبوحه انقلاب، جامعهشناسي از چنان اعتبار و محبوبيتي در دانشگاه و جامعه برخوردار شده بود كه كمتر كسي در علمي بودنش ترديد ميكرد.
با اين حال، در جريان انقلاب فرهنگي (1359) بنا به علل گوناگون فلسفه وجودي برخي از رشتههاي مهم علوم انساني مثل جامعهشناسي در آكادمي ايراني مورد ترديد قرار گرفت. در ابتدا سخن از حذف و سپس اصلاح اين علوم به ميان آمد. «اصلاح علوم انساني» به اقتضاي فضاي حاكم بر جامعه در آن سالها، به «اسلامي كردن علوم انساني» تعبير شد كه معناي دقيقش براي مدافعانش هم روشن نبود. كمكم ماجرا بالا گرفت و دعوي توليد دانشي بديل يعني «علوم انساني اسلامي» به عنوان جايگزين علوم انساني غربي هم مطرح شد. منابع مادي و انساني زيادي هم مصروف تحقق اين ايدهها شده و ميشود.
چنين استدلال ميشد كه اگر علوم انساني مدرن به دنبال شناخت انسان و شوون فردي و اجتماعي اوست، نسخه كاملتر اين شناخت را بايد در علوم اسلامي جستوجو كرد، زيرا علوم انساني غربي متكي بر مباني مادي و روشهاي بشري است ولي علوم اسلامي مبتني بر وحي الهي است و چه كسي بهتر از خالق انسان ميتواند در موردش نظر دهد؟ اينچنين بود كه «علوم انساني» به عنوان دشمن يا رقيب «علوم اسلامي» تصوير شد.
اما اين داوري به ظاهر معقول مبتني بر غفلت از يك نكته ساده بود كه عبارت است از تفاوت ميان مراد از «انسان» در علوم انساني و علوم اسلامي. اشتراك لفظ انسان در اين دو گونه معرفت، به تعبير مولوي، رهزن انديشهها شد. بر اهل فن پوشيده نيست كه مراد از انسان در علوم انساني همين «انسان موجود» و عادي است آن چنانكه هست با همه ضعفها و كاستيهايش؛ در حالي كه مقصود از انسان در متون قدسي و علوم اسلامي غالبا «انسان موعود» و آرماني است آنچنانكه بايد باشد و پديد آيد. در واقع، علوم انساني و علوم اسلامي دو معرفت ناهمتراز و متعلق به دو نظام دانش با دو هدف متفاوتند كه در يكي فرآيند شناخت از زمين (تجربه) آغاز ميشود و در ديگري از آسمان (وحي). در نتيجه، فرض رقابت يا خصومت ميان اين دو گونه معرفت بنيادا متفاوت، از اساس منتفي است. اما تصحيح همين فرض نادرست در غوغاي انقلاب فرهنگي كاري بود به غايت دشوار و پرهزينه.
دقيقا از همين منظر است كه اهتمام دكتر توسلي در آن دوران پرالتهاب براي رفع ابهامات مربوط به علوم انساني و حفظ آن در آكادمي ايراني ستودني است. محصول تلاشهاي دكتر توسلي، چه به عنوان مسوول كميته علوم انساني ستاد انقلاب فرهنگي و چه عضو فعال نشستهاي دفتر همكاري حوزه و دانشگاه؛ در كنار روشنگري كساني همچون دكتر عبدالكريم سروش (در مقالات منتشر شده درباره علوم انساني مدرن در هفتهنامه سروش كه اينك در كتاب تفرج صنع در دسترس است)، سبب شد كه علوم انساني دانشگاهي از بحران بلاتكليفي خارج شده و به حيات دانشگاهياش، هر چند ترسان و لرزان ادامه دهد.
بدين ترتيب به نظر ميرسد كه دغدغه آن روزهاي دكتر توسلي كماكان برقرار است، دغدغهاي كه رفع آن نيازمند تلاش مستمر اصحاب علوم انساني براي دفاع متين و مستدل از كيان اين معرفت است. كتمان نميتوان كرد كه علوم انساني دانشگاهي در ايران دچار كاستيهاي فراواني است، اما پرسش اين است كه آيا بدون سپردن بازي علم به دانشگاهيان و كمك به تثبيت موقعيت رشتههاي علوم انساني در آكادمي ايراني، ميتوان انتظار داشت كه دانشوران اين رشتهها، بهويژه جامعهشناسان، با اعتماد به نفس به تبيين مسائل اجتماعي پرداخته و در تدبير شايسته امور ياريگر جامعه و دولت باشند؟
دانشجوي دكتراي جامعهشناسي فرهنگي