بازديدكننده موزه
غريبه ديرآشنا
سارا كريمان
نحوه تعامل موزه با بازديدكنندگان يكي از اساسيترين مناقشات اين حوزه است كه با رويكردهاي گوناگون مورد بررسي قرار ميگيرد، بازديدكننده در فرآيندي از يك بيگانه به خانهزاد تبديل ميشود كه ميتوان براي اين فرآيند سه مرتبه قائل بود:
1- بيگانه 2- مهمان 3 –خانهزاد
در حالت بيگانگي بازديدكننده موزه در واقع مسووليت اصلي خود را حفظ ميكند.
در اين حالت موزهها با اولويت حفاظت و نگهداري به فعاليت ميپردازند. چنين موزههايي بر جنبه اهميت اشيا تاكيد دارند. در اين وضعيت به بازديدكننده و مخاطب به شكل غريبه (در بهترين حالت) و متجاوز (در بدترين حالت) نگاه ميكنند. و چنانچه فردي موفق به كسب اجازه براي تحقيق و پژوهش شود، اين دستاورد براي او به مثابه كسب نوعي امتياز است.
در وضعيت دوم (حالت مهمان) كه شايد معمولترين حالت در موزهها باشد، موزه مسووليت بازديدكنندگان را بر عهده ميگيرد. اين موزه ميخواهد به دليل احساس نوعي ماموريت ذاتي، براي بازديدكنندگان خود «كار خوب» انجام دهد. اين «انجام كار خوب» معمولا به عنوان فعاليتهاي «آموزشي» و با اهداف مشخص و در نظر داشتن پيشفرضي از بازديدكننده طراحي ميشود.
در نگرش سوم (بازديدكننده خانهزاد) موزه معتقد است كه مسووليت اصلي آن پاسخگويي به بازديدكننده است و بازديدكننده ديگر تابع موزه نيست. اين موزه ديگر صرفا به دنبال تحميل تجربه بازديد به عنوان تنها و بهترين گزينه نيست. در عوض، در اين حالت موزه باور دارد كه بازديدكنندگان، مانند مشتريان، نيازها و انتظاراتي دارند كه موزه موظف است آنها را درك و برآورده كند.
بسياري از موزهها در مسير تاريخي خود، نقشهاي علمي يا آموزشي را حفظ ميكردند، اما اين عملكرد تخصصي ميان دانشگاهها و موزهها منجر به تاكيدات خاصي شد. بنابراين تمركز سنتي موزه كه جمعآوري، نگهداري و نمايش اشياست، در بازتعريف جديدي از عملكرد علمي ارايه مسائل علمي مربوط به اشيا، در جهت ارتقاي سطح آموزش عمومي مطرح است.
منطق در دسترس قرار دادن برخي مجموعهها براي بازديد عموم، به ويژه در اواخر قرن هجدهم و اوايل قرن نوزدهم متكي بر ايدههايي مانند اعتلاي اخلاقي، رشد شخصيت، آموزش مهارت، آموزش براي تودهها و فرهنگپذيري شكل گرفت. در همان زمان، با تعيين ساعات بازديد بسيار محدود، انواع قوانين تردد و بازديد عملا جهتگيري به سوي بازديدكننده به عنوان «غريبه» در جريان بود. بيشتر موزهها صرفا براي جمعآوري، حفاظت و مطالعه مجموعههاي آنها وجود داشتهاند خواه اصلا بازديد نشده باشند.
بعضا برخي سياستها نهادهاي فرهنگي را وادار به عقبنشيني از اين موقعيت، حداقل به صورت علني كردهاند، اما هنوز بسياري از موسسات و موزهها بر همين منوال اداره ميشوند. در طول قرن نوزدهم موزهها با حفظ فاصله از مردم خود را در جايگاه تربيتي و آموزشي ميديدند.
اين در حالي است كه در موسسات آموزشي دائما بروندادهاي آموزشي اندازهگيري، گزارش و منعكس ولي در كمتر موزهاي چنين عملكردي انجام ميشود.
در گزارشهاي متاخر موسسات فرهنگي مختلف مانند بِلمونت (Belmont) تعالي موزهها را در ايجاد برابري و آموزش دانستهاند. تاكيد بر اهميت آموزش به معناي شكلگيري نوعي رابطه ميزبان و مهمان ميان موزه و بازديدكننده است. انواع رويدادهاي جانبي و تسهيلات رفاهي به نوعي در راستاي تحقق اين رابطه است. امروزه در بسياري از كشورها از جمله امريكا برآورد و تحليل تاثير اجتماعي عملكرد موزهها به طور جدي پيگيري و اجرا ميشود تا از جايگاه تسلط مطلق بر بازديدكننده، به موقعيت ارايهدهنده خدمات، تبديل شوند و دائما در نظر داشته باشند كه چه كاري را ميتوانند براي چه كسي انجام دهند.
ايده اينكه موزه بايد در برابر مراجع خود پاسخگو باشد شايد از موسسات تجاري در رابطه با مشتريها الهام گرفته شده باشد.
در واقع همانقدر كه گنجينه موزهها اهميت دارد شيوه تعامل و نحوه ارايه خدمات به مردم نيز اهميت دارد.
در دنياي امروز موزهها بدون داشتن تصور آنكه چگونه ميتوانند پاسخگوي چه طيفي از جامعه باشند، قابل ارزيابي نيستند. در واقع بايد گامي فراتر از پركننده اوقات فراغت برداشته و به رابطهاي تنگاتنگ بينديشند. شايد در اين جايگاه ارايه خدمات موزهها بيشتر شبيه به كتابخانهها به نظر برسند تا دانشگاهها.