برجام و دوشقگي ائتلافهاي دايمي
علي هاديان
آيا سياست تعامل ايران با جهان به بنبست ترامپ رسيده است؟ اين همان فرضيهاي است كه منتقدان سياست تعامل با جهان در داخل با همه توان ميخواهند به ملت ايران تحميل كنند؟ هر چند در نگاه اول نيز اين فرضيه به ظاهر چندان غلط به نظر نميرسد، يعني ايران پس از سالها مذاكره و رسيدن به توافق، از برخي مواهب اقتصادي كه از جمله تعهدات اروپاييها و امريكاييها بوده، محروم شده است. با اين فرض آيا منتخبان سياست تعامل با جهان كه به پشتوانه راي اكثريت مردم در يك انتخابات با مشاركت بالا پشت ميز مذاكره قرار گرفتند، اشتباه محاسبه بزرگي نكردند؟ آيا آنان به دليل عدم پيشبيني ظهور ناسيوناليسم افراطي كه در دالانهاي آينده مترصد آمدن بود، مرتكب گناهي نابخشودني نشدهاند؟ شايد بهتر باشد براي روشنشدن اين مساله غامض، ابتدا به اين پرسش پاسخ دهيم كه در صورت نبود برجام، چه شرايطي پيش ميآمد؟يكي از اهداف برجام شكست اتئلاف جهاني عليه ايران بود. اين اتئلاف مستحكم، ايران را در چنبره حصار در حصار خود محصور كرده بود. وضعيت به اندازهاي پيچيده بود كه حتي كشورهاي همپيمان با ايران مثل چين و روسيه نيز به اتئلاف عليه ايران پيوسته بودند. يكي از فايدههاي برجام، شكستن ائتلاف و اجماع جهاني عليه ايران بود. برخي سياستبازان داخلي در روايتهاي رسانهاي همسو با معارضان، ناآگاهانه با انكار يا حداقل تقليل دستاوردها، استراتژي موثر دستگاه سياست خارجي را دستكم ميگيرند يا عامدانه از روي منافع كوتاهمدت سياسي كماهميت جلوه ميدهند. برجام نه تنها به اهداف استراتژيك خود يعني پايان ائتلاف عليه ايران دست يافته است و توانسته بخش بزرگي از دستاوردهاي هستهاي ايران را با اطمينانسازي حفظ و حتي توسعه دهد، بلكه با فراتر رفتن از آن، اتفاق نادر پايان يك ائتلاف دايمي مستحكم عليه ايران را در سپهر بينالمللي رقم زده است. حتي اگر به زعم منتقدان، برجام علت داير مدار و تعيينكننده در شكاف پديده آمده ميان منافع استراتژيك و ائتلاف دايمي امريكا و اروپاي پيش از برجام نباشد و اين شكاف در يك فرآيند طولاني مدت با پيشزمينههاي مختلف ايجاد شده باشد، اما باز مسلم است كه برجام، بخش مهمي از اين فرآيند محسوب ميشود. شكاف روزافزون اروپا با امريكا امروز يكبهيك در عرصههاي مختلف رونمايي ميشود، برجام نيز تبلور يكي از شكافهاي موجود بين اين دو همپيمان سابق است. بنابراين برجام يك كليد برنده براي ملت ايران است كه همواره، اروپا و امريكا را در مقابل منافع ملي خود ديده بود. با اين وجود در دنياي ذهني منتقدان دستگاه ديپلماسي غرب امروز با همان نمود و تصوير عهد ماضي، رهنمون ميشود.
جهان در مسير پرشتابش به سوي آينده به عقب بازنميگردد، اينبار نيز جهان نو شده با برجام و ظهور ترامپيسم، وارد «كرم چاله» جديد كيهاني شده است. موازنه قدرتها و آرايش مهرهها در شطرنج بينالملل تغيير اساسي پيدا كرده و ائتلافهاي دايمي جاي خود را به ائتلافهاي موضوعي و كوتاهمدت دادهاند. تاريخ امروز عرصه غافلگيريها، پيشامدها، تهديدها و فرصتهاي جديد است. هيچ انسان هوشمندي قادر به پيشبيني آينده نيست. مگر ميتوان جهان را به خاطر ظهور توفان بلاخيز «نازيسم» و «فاشيسم» در گذشته مجازات كرد؟ ترامپ نسخه جديد ناسيوناليسم افراطي است كه نيات جاهطلبانه خود را در پشت شعار «تضمين امنيت جهان با مهار ايران» شروع كردهاست. در اين شرايط خطير «برجام» همان برگ برنده ديپلماسي ايراني براي مهار ترامپ است. منتقدان داخلي برجام و دستگاه ديپلماسي بهتر است به جاي تعجيل در قضاوتها و پيش داوريهاي زودهنگام، به فايدههاي برجام براي ايران امروز بينديشند. مخالفت سرسختانه هيات حاكمه امريكا با برجام، بيانگر اهميت برجام براي ايران امروز است. اين توافق چندجانبه سد مستحكمي در مقابل نيات جاهطلبانه هيات حاكمه كنوني در امريكاست. آنان به شدت از فقدان همراهي و فراتر از آن مخالفت همپيمانان سابق با راهبردهاي سياست خارجي امريكا رنج ميبرند. ايران بدون برجام، ايراني آسيبپذيرتر از هميشه است. رييسجمهور بازرگان امريكا براي فروپاشي برجام، از هيچ كوششي فروگذار نيست. حتي اگر قرار باشد به آزمون تجربههاي تجاري پيشين خود چنگ بزند. او پس از عجز آشكار در همراه كردن دولتهاي غربي، سياست فشار به شركتهاي اروپايي براي قطع همكاري با ايران را دنبال ميكند. در حالي كه نسخههاي تجاري برج منهتن تاجر نيويوركي معلوم نيست، بتواند گره از سياست فروبسته كاخ سفيد باز كند.در عين حال نبايد در برجام متوقف شد و به طور كامل به اقدامات اروپاييها اتكا كرد. بايد سطح ارتباطات و مراودات سياسي و اقتصادي كشور را به پهنه جهان گسترش داد، روابط با همسايگان را تعميق بخشيد و در جهت كاستن از اختلافات با كشورهاي تاثيرگذار منطقه و با در نظرداشت منافع و امنيت ملي كشور گام برداشت.