• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4273 -
  • ۱۳۹۷ پنج شنبه ۱۳ دي

ما؛ خود ما

امين بهروزي

يكم:تكرار

در ماه‌هاي اخير به واسطه حضورم در هيات ‌مديره كانون نمايشنامه‌نويسان تعداد جلسات و نشست‌هايي كه شركت مي‌كنم بيش از پيش شده و بارهايي كه اين سوال را از خودم مي‌كنم بالطبع صدچندان، آيا اين جلسات بيش از اين گزاره است؟ همه ما آن‌ چيزهايي كه مي‌دانيم را براي هم تكرار مي‌كنيم. هر سال در همه نشست‌ها همان حرف‌ها پيوسته تكرار مي‌شود. همه هميشه و در همه حال و در هر جايگاهي از شرايط ناراضي هستيم. دلواپسيم و انتقاد مي‌كنيم و نق مي‌زنيم. جشنواره فجر باشد يا مجامع خانه تئاتر يا نقد يك نمايش خاص يا نشست با مسوولان. پيوسته داريم همان حرف‌ها را تكرار مي‌كنيم كه شرايط امروز تئاتر بد است .

دوم: دلواپسانيم

اعتراض، نق، نقد، نگراني، دلواپسي هر چه اسمش را بگذاريم. چكيده حرف‌هاي‌مان همين است. فرقي نمي‌كند موضوع مورد بحث چيست يا مخاطبش كيست يا خواسته ما چيست. به نظر مي‌رسد تنها ماندن در موقعيت معترض براي‌مان في‌النفسه ارزشمند است و در بسياري مواقع خواسته روشن يا منطقي نداريم و اگر داشته باشيم بيش از آنكه بخواهيم خواسته‌مان تحقق يابد مي‌خواهيم موقعيت معترض ماندن را حفظ كنيم. اين شرايط كار را به جايي رسانده است كه نفس نقد و اعتراض را از معنا انداخته و مبتدل كرده است.

سوم: ما؛ خود ما

به اين سوال فكر كرده‌ايم كه چرا در همه دوره‌ها و مديريت‌ها با رويكردها و سياست‌ها و عملكردهاي متفاوت به يك اندازه معترض بوده‌ايم و به يك اندازه فكر كرده‌ايم كه شرايط نامطلوب است. چرا هيچ‌گاه زاويه ديدمان را تغيير نداده‌ايم و پيكان اعتراض را نچرخانده‌ايم به سمت خودمان؟ مگر بسياري از مديران خودمان نبوده‌ايم؟ مگر خودمان داور و بازبين دبير و سخنران و شوراي سياستگذاري فلان و بهمان نيستيم؟ چرا به خودمان معترض نيستيم؟ چرا به اين فكر نمي‌كنيم كه اگر فضاي كارمان ناعادلانه است خودمان بخشي از اين چرخه ناعدالتي هستيم؟ خودمان تا موقعيت پيدا مي‌كنيم سالي چندين نوبت در سالن‌هاي دولتي اجرا مي‌رويم و همين خودمان راه را براي ظهور استعدادهاي نو مي‌بنديم و بعد در موقعيت اپوزيسيون هم قرار مي‌گيريم كه استعدادي پيدا نمي‌شود و شرايط ناعادلانه است. در جلسه ديشب بحث بود كه چرا نمايشنامه‌نويسان جديد ظهور نمي‌كنند؟ خب چگونه بايد ظهور كنند؟ خودمان مي‌گذاريم كه ظهور كنند؟ خودمان مي‌رويم سراغ آثارشان؟ خودمان جسارت اين را داريم كه به آثارشان اجرا بدهيم و آثار افراد سرشناس را در رقابتي عادلانه مبتني بر كيفيت كنار بگذاريم؟ خود ما، ما كه در مقام كارگردان متون‌شان را انتخاب نمي‌كنيم. در مقام بازخوان اولويت را مي‌دهيم به سرشناس‌ها در مقام داور به سرشناس‌ها جايزه مي‌دهيم و مدير سالن كه مي‌شويم اولويت با سرشناس‌هاست پيوسته و براي هميشه. اگر هم اولويت با سرشناس‌ها نباشد با كساني است كه مرتبطند با ما. بعد هم در سخنراني‌هاي‌مان مي‌گوييم كه تئاتر ما مبتذل شده است و نمايشنامه‌هاي‌مان تك‌صدايي است. خب اين تك‌صدايي خود ما هستيم خود شماييد. خود شما كه هم صاحب تئاتريد و هم اپوزيسيونش.

چهارم: گزاره‌هاي نامعلوم؛ فراواقعيت‌ها/ كلان روايت‌ها

به نظر مي‌رسد ما اسير فراواقعيت‌هاي نامعلوم تكرار شونده‌اي هستيم كه تا بي‌نهايت ادامه دارد و ادامه‌شان مي‌دهيم و آنقدر ادامه‌شان داده‌ايم كه حتي ديگر به آنها فكر هم نمي‌كنيم. گزاره‌هايي كه در سخنراني‌هاي‌مان در بيانيه‌هاي‌مان در كلاس‌هاي‌مان و نشست‌هاي‌مان و هر كلمه‌اي كه مي‌خواهيد پيش از «هاي‌مان» بگذاريد تكرار مي‌شود. در جلسه اخير هم كم نبودند اين گزاره‌ها. بعضي از آنها هم عطف به جلسه پيشين بودند. تئاتر ما گرفتار تك‌صدايي و مونولوگ شده است. دقيقا اين جمله به چه معناست؟ چرا بايد اين جمله را پذيرفت؟ بگذريم از اين تناقض كه مي‌گوييم تئاتر بايد فرزند زمانه باشد و بعد اضافه مي‌كنيم كه جامعه ما جامعه تك‌صدايي است و بعد مي‌گوييم چرا تئاتر‌مان تك‌صدايي است. اگر كسي به شما بگويد كه نيست چگونه مي‌توانيد ثابت كنيد كه هست؟ همه آثار را مي‌بينيد و دقيق متوجه شده‌ايد كه همه آنها صدايي واحد دارند؟ خير تك‌صدايي نيست كه اگر باشد هم باز شما يعني ما مقصريم و مقصريد چه در آثارمان و چه در گفته‌هاي‌مان، اما نيست چرا كه همين تئاتر خالقان بسياري دارد با صداها و نگرش‌هاي مختلف و انديشه‌هاي متفاوت شكل گرفته بر زيبايي‌شناسي‌هاي متفاوت. اثباتش نياز به دلايل زيادي ندارد و آثار هنرمندان گوياست. گزاره بعدي كه شنيديم اين بود كه زيبايي‌شناسي تئاتر ما مبتذل شده است. اگر توافق كنيم كه به دلايلي كه مي‌دانيم بخشي از تئاتر ما دچار اين ابتذال شده كه خاصيت زمانه است و شرايط معنايش اين است كه زيبايي‌شناسي تئاتر ما مبتذل شده است؟ در همه جاي دنيا هم اين ابتذال كم و بيش وجود دارد اما آيا صدها يا هزاران نمايشي كه در سال روي صحنه مي‌روند فاقد زيبايي‌شناسي لازم هستند و زيبايي‌شناسي‌شان مبتذل شده است؟ گزاره بعدي كه مطرح شد اين است كه تئاتر مديومي است كه مي‌تواند سازنده‌ترين و موثرترين رابطه اجتماعي را بسازد. بر چه اساسي؟ چگونه؟ با چه مصداقي؟ عطف به چه تاريخي؟ با چه استدلالي تئاتر چنين تواني را دارد؟ اساسا چرا اين وظيفه را به عهده دارد و چگونه با مخاطب اندك و محدودش چنين امكاني را دارد؟

پنجم

اين شوخي كه تئاتر ما مرده است را براي هميشه بايد رها كرد. تئاتر ما به اندازه توانش حيات دارد نشان به آن نشان كه شبي نزديك به صد نمايش در تهران روي صحنه مي‌رود و نشان به آن نشان كه هنوز آدم‌هاي زيادي دور هم جمع مي‌شويم و گفت‌وگو مي‌كنيم درباره آنچه دوست داريم؛ درباره تئاتر.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون