• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4287 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۳۰ دي

شهر دوست‌داشتنی

سيد علي ميرفتاح

چون دلم نمی‌خواهد سهمی در آلوده كردن هوای شهرم داشته باشم، لااقل چون دلم می‌خواهد تا آنجا كه مقدور است سهمم را در تولید دود و بوق و شلوغی به پایین‌ترین حدش برسانم، پیاده طی طریق می‌كنم. بد هم نمی‌گذرد؛ موسیقی، سخنرانی، كتاب صوتی، چیزی توی گوشم می‌گذارم و پارك‌ها و كوچه‌ها و خیابان‌های تهران را با خط یازده گز می‌كنم. سر به هوا دكان‌ها و آدم‌ها و خانه‌ها و ماشین‌ها را می‌بینم و محض سرگرمی توی ذهنم برایشان قصه می‌سازم. گوشی موبایلم هم عین یك رفیق همراه، قدم‌هایم را می‌شمرد و گه‌گدار كفش طلایی جایزه‌ام می‌دهد و تشویقم می‌كند. رفقای دیگری هم هستند كه تحسینم كنند و پیاده‌روی‌ام را به حساب فضیلت بگذارند. در چشم آنها همین‌ كه توانسته‌ام قدری از قطر شكمم بكاهم و عادت به تنبلی و كرختی و افسردگی را كنار بگذارم، كار خوبی كرده‌ام و مستحق تعریف و تمجیدم. اما رفقای دیگری هم هستند كه «نه» توی كارم می‌آورند و به چشم مشنگ نگاهم می‌كنند. می‌گویند مگر توی هلند داری قدم می‌زنی؟ اینجا هوا آلوده است، عن‌قریب ریه‌ات پشت و رو می‌شود و نفست به خس‌خس می‌افتد. می‌گویند پیاده‌روی خوب است اما نه برای تهرانی كه هر لحظه ممكن است دزدی برسد و گوشی و كوله‌ات را بزند. با طعنه و تمسخر می‌گویند شانزه‌لیزه كه قدم نمی‌زنی؛ از این طرف خیابان به آن طرفش نرسیده نیسانی، خاوری، اتوبوسی ناغافل می‌آید و پخش زمینت می‌كند؛ ناگهان بانگی برآمد خواجه را باید با كارتك از كف آسفالت جمع كنی. می‌گویند و معمولا با كمی خودبزرگ‌بینی می‌گویند، پیاده‌روی خوب است اما در پیاده‌روهای مادرید و بارسلون نه اینجا كه موتوری‌ها حریم نمی‌شناسند و از چپ و راستت ویراژ می‌دهند... البته كه من در برابر همه افسرده‌ها و تنبل‌ها و منفی‌باف‌ها و مخالف‌خوان‌ها مقاومت می‌كنم و نمی‌گذارم قول سردشان سردم كند و عادت ماشین‌سواری را دوباره به سرم بیندازد اما خوب كه فكر می‌كنم، تنهایی كه كلاهم را قاضی می‌كنم، می‌بینم كه بی‌ربط هم نمی‌گویند. تهران، خداوكیلی شهر پیاده‌روی نیست. ماشین، لاكردار آنقدر بزرگ و فراگیر شده كه راه را نه بر پیاده‌ها كه بر زندگی و سرخوشی بسته. امكان ندارد در تهران معبری پیدا كنید كه ماشینی به حریمش تجاوز نكرده باشد و راه را بر عابران نبسته باشد. موتوری‌ها كه البته معضل جدی پیاده‌روها هستند اما به قول شاعر اگر دردم یكی بودی چه بود. بدتر از موتوری‌ها رمپ‌هایی كه دایما بالا و پایین‌تان می‌كنند و راهتان را با مانع و رادع همراه می‌سازند. از اینها بدتر جاهایی است كه ساخت و ساز می‌كنند و خودخواهانه و از روی گستاخی پیاده‌رو را بلكه بخشی از شهر را به اشغال خود درمی‌آورند، جرات نداری بگویی بالای چشم معمار و عمله بناهایش ابروست... مدینه گفتی و كردی كبابم. این ساخت و سازها نه فقط حریم راه و روش مردم را محترم نمی‌شمرند شما بگو چه چیزی را جز پول محترم می‌شمارند. من دشمن ساخت و ساز نیستم. شك نكنید كه چرخ اقتصاد مملكت نمی‌چرخد مگر اینكه قبلش ساخت و ساز رونق بگیرد. ان‌شاءالله كه بگیرد اما بقیه هم آدمند و نباید همه مضرات ساخت و ساز را روی سر مردم شهر و همسایه‌ها ریخت و تمام سودش را به مالك و به دست‌اندركاران داد... این قصه سر دراز دارد، بماند برای بعد. عرضم چیز دیگری است. می‌خواهم به عنوان یك پیاده‌رو مجرب بگویم كه تهران شهر پیاده‌روی نیست، ایضا شهر دوچرخه هم نیست. این حرفم به این معنا نیست كه زحمت شهردار و تلاش برای گسترش فرهنگ دوچرخه و اسكوتر را نادیده بگیرم. اتفاقا كاری كه شهرداری در همین چند هفته اخیر كرده و دارد می‌كند بسیار بسیار خوب و حیاتی است از ته دل آرزو می‌كنم كه موفق شود. اما اگر می‌خواهید شهر تهران شهر قشنگی شود، هوایش صاف شود، آسمانش آبی شود و منفی‌باف‌ها و مخالف‌خوان‌ها روز به روز از تعدادشان كاسته شود لازم و ضروری است كه از بالا تا پایین، همه آنها كه در تهران زندگی می‌كنند، شهرشان را دوست داشته باشند. نمی‌شود شهر را دوست نداشته باشید اما با پای پیاده به این طرف و آن طرفش بروید. نمی‌شود از شهر بدتان بیاید اما در عین حال ركاب بزنید و به هن ‌و هن بیفتید. نمی‌شود از صبح تا شب به تهران فحش بدهید اما به شهروندان و قانون شهر احترام بگذارید. مشكل اصلی ما قبل از زشتی ساخت و سازها، قبل از آلودگی هوا، قبل از مختصری ناامنی در معابر و قبل از رعایت نكردن قانون این است كه كسی به شهروندان یاد نداده كه شهرشان را دوست داشته باشند و شكل و اقتضای این دوست داشتن را بفهمند. برای شهرداری از نان شب واجب‌تر این است كه به شهروندان یاد بدهد كه این شهر را دوست داشته باشند بلكه شهر هم متقابلا دوست‌شان داشته باشد. ملاتی كه باعث می‌شود یخ پیاده‌روی و دوچرخه‌سواری بگیرد، دوست داشتن است. دوست داشتن است كه شهروند را به آلوده نكردن زمین و آسمان ترغیب می‌كند. تنها این دوست داشتن است كه زورش به معماری زشت بساز و بندازها می‌رسد و بساط این همه سودجویی آزارنده را جمع می‌كند. تنها چیزی كه در این چند سال نمی‌گذارد مثل بقیه سوار ماشین شخصی شوم و باری به دوش دود و بوق و ترافیك بگذارم، این است كه من تهران را با همه خوبی‌ها و بدی‌هایش دوست دارم و حاضرم بهای این دوست داشتن را بپردازم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون