به بهانه چند انتصاب تازه در اداره كل هنرهاي نمايشي
اسير كهنالگوي بودن يا نبودن
بابك احمدي
صبح روز گذشته خبر رسيد كه شهرام كرمي، مديركل هنرهاي نمايشي طي احكامي جداگانه علياصغر راسخراد را به عنوان مدير «كانون نمايشهاي آييني و سنتي»، محسن اميري را به مديريت «اداره برنامههاي تئاتر» و رقيه وكيليآذر را به عنوان سرپرست «امور بينالملل» منصوب كرده است. قطعا در انتصابهاي صورت گرفته نكات جدي در زمينه توان مديريتي افراد مورد توجه كرمي قرار داشته اما وجود يكي دو نام قبلا آزمون پس داده - رقيه وكيليآذر نام چندان شناختهاي در عرصه مديريتي هنرهاي نمايشي نيست- در اين ميان طرح يك نكته را ضروري ميداند. اينكه اصولا بايد اميدي به تغيير رويكردها و روندهاي مديريتي داشته باشيم؟ همهچيز به استحاله پرسش مشهور «بودن يا نبودن» شباهت دارد. حالا اميد به تغيير در وضعيت چرخه مديريتي تئاتر به مساله و بحران اصلي جامعه تئاتري بدل شده است. گويي همان مساله كهن الگويي در باب هستي و نيستي از اعصار گذشته به امروز رسيده و در قالب احكام انتصابي بين مديران دست به دست ميشود. به قول دوستي «مديران تئاتر از يك صندلي به صندلي ديگر منتقل ميشوند.» گر چه شهرام كرمي هم حق دارد اگر بگويد فقط در اداره كل زيرنظر من اين گونه نيست و چنين وضعيتي در تمام مملكت وجود دارد. حداقل پاسخي كه ميتوان در مقابل چنين نظري مطرح كرد اين است كه جناب مديركل مهربان و همراه، حداقل بياييد ما چراغي به سهم خودمان روشن كنيم. اگر چرخه و سيستم اجازه نميدهد كه قطعا چنين است ما بايد طرحي ديگر دراندازيم. اداره كل هنرهاي نمايشي اين روزها بيش از پيش شبيه بسياري از سازمانها و مراكز فرهنگي هنري شده كه گويي سالها است با معضل قحطالرجال دست و پنجه نرم ميكنند. شبيه «مركز گسترش سينماي مستند و تجربي» و تركيب فرسوده ثابتش كه در طول سال خروجي اثرگذاري در خصوص تهيه و توليد آثار جريانساز مستند مملكت ندارد. مثل «انجمن سينماي جوانان ايران» كه زماني قلب جوشان آموزش و معرفي استعدادهاي عجيب و غريب سينماي ايران بود و امروز در بهترين حالت باشگاه نمايش فيلم كوتاه دارد. از اين مثالها كم نداريم؛ ميتوان همين طور نام مركز، سازمان و فلان و بهمان قطار كرد. حالا جالب اينجا است كه در چنين شرايطي اطرافيان و مشاوران مديركل «شوراي راهبردي تئاتر» راهاندازي ميكنند. يعني ما در زمينه انتخاب مدير و نيرو در منگنه قرار داريم ولي همزمان گروهي ميگويند بياييم فكر فردا كنيم. اصلا گيرم براي فردا بهترين فكرها و بهترين طرحهاي راهبردي كره زمين مطرح شد، وقتي شما در اين حد مدير براي اجراي برنامهها در اختيار نداريد قرار است نقشهها توسط چه افرادي اجرايي شود؟ چطور بپذيريم رييس سابق شوراي ارزشيابي و نظارت كه به دليل ناكارامدي از مسووليت خود كنار گذاشته شد، يك ماه بعد در مقام مدير «اداره برنامههاي تئاتر» از مديركل حكم دريافت ميكند. حالا شما بگو «اداره برنامههاي تئاتر» از قديمالايام لقب تبعيدگاه مديران تئاتري را بر پيشاني داشته و چنان هم جاي مناسبي محسوب نميشود؛ در مقابل ما هم حق داريم سوال كنيم چه زمان قرار است شاهد تغيير در روند انتصاب مديران و اسامي تكراري در تئاتر باشيم؟