• 1404 سه‌شنبه 9 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4320 -
  • 1397 يکشنبه 12 اسفند

ملاصدرا، زمانه و نياز ما به تاريخ انديشي

مجيد احسن*

روشن است كه فلسفه يونان آغازين زمين بازي فلسفه نزد متفكران عالم اسلام و مسيحيت است. ميراث‌داري فلسفه يونان در كنار فرهنگ ابراهيمي و علايق يكسان در بحث از موضوعاتي همچون خدا و خلقت و نيز برخي مباني فلسفي و معرفتي مشترك مي‌تواند زمينه‌ساز اين سوالات باشد كه جايگاه فلسفه در تلقي اين دو زيست‌جهان فكري چه بوده است و اينكه فلسفه يونان با ورود به آنها چه سرنوشتي يافته است؟ مي‌توان مدعي شد كه بدون فهم اين تحولات، ادعاي فهم دگرديسي‌هاي بعدي كه در دو جريان موثر بر زيست امروزين ما اثر گذاشته‌اند، گزاف خواهد بود. به‌راستي قابل تامل است كه چگونه آن جريان واحد فلسفي، در اين دو مسير متفاوت و در زمان‌هاي واحد از سويي به حكمت متعاليه منجر شده و از سوي ديگر، فلسفه مدرن را رقم زده است. بدون بررسي چنين موضوعي، هر سخني درباب ره‌آوردهاي فلسفه اسلامي براي انسان مدرن ناقص بوده و احتمالا به تحليل‌هاي نادرست منجر خواهد شد.

مسلم است كه فلسفه در بنيان خود، تجربه اصيل انديشمنداني است كه از مواجهه با هستي دچار حيرت شده و كوشيده‌اند در گفت‌وگو با متفكران گذشته از سرمايه غني ايشان بهره ببرند و فهمِ عقلاني‌اي متناسب با انكشاف هستي براي خودشان ارايه نمايند. اين امر نه تنها كليد فهم چرايي مسير متفاوت فلسفه يوناني در دو سنت اسلامي و مسيحي، بلكه شاه‌كليد فهم تفاوت‌هاي فلسفه ارسطو، ابن سينا، ملاصدرا، كانت، هگل، هايدگر و ديگر فيلسوفان نيز هست. فلسفه، ترجمان نسبت نو‌شونده حكيمان با هستي است و درست به همين دليل، با مقوله «اينجا» و «اكنون» ربط وثيق دارد؛ در اين صورت، روايتگران حكمت پيشينيان، گزارشگران «اكنونِ» فلاسفه‌اي هستند كه اينك براي ما گذشته محسوب مي‌شوند. غالب چنين گزارش‌هايي در نهاد خود تحولات فلسفي را ناديده گرفته و غفلت از زمانه‌اي را رقم مي‌زنند كه منطق حاكم بر هر نظام فلسفي بوده است. بااين‌حال، فلاسفه اصيل، همواره فراتر از گذشته، از طريق درك اكنون، راهي به سوي آينده گشوده‌اند؛ چنان‌كه ملاصدرا، فيلسوف بزرگ ايراني نيز در گفت‌وگوي با ديگر بزرگان انديشه، بدون توقف در گذشته، با حيرتي برآمده از انكشاف هستي براي جان خود، با ارايه يك دستگاه سازوار و منسجم طرحي نو درانداخته است. بااين‌حال، اكنون، زمانه صدرالمتالهين نيست.

فلسفه روايتگر جهان مدرن

اكنون، زمانه‌اي است كه فلسفه با گذر از دوره كلاسيك، روايتگر جهان مدرن شده است. مدرنيته كم و بيش تمام جغرافياي زيست بشري را در بر گرفته است؛ و به گفته برخي متفكران، «اكنون» ساحت غربي وجود است كه در تكنيك و ديگر مظاهر تمدني آن جلوه كرده است. اكنون، در احاطه دستاوردهاي علمي جهان مدرن است كه مناسبات زندگاني بشري را در بر گرفته است و به آن سمت و سو مي‌دهد. گستره و عمق سيطره آن تا جايي بوده است كه دستگاه مفاهيمي دلدادگان سنت را چنان دستكاري كرده تا ايشان در كنار دغدغه سعادت و كمال از پيشرفت و توسعه مظاهر زميني نيز سخن بگويند.

صاحبان سنت فلسفه اسلامي، «اكنون» چهارصد سال است كه به شرح و بسط حكمت صدرايي مي‌پردازند و تمام مواجهه ايشان با هستي، از منظر صدرايي رخ داده و مي‌دهد. اما زمان آن است كه با برقراري نسبت ميان تفكر صدرايي و تفكر مدرن، جايگاه اين انديشه در دوران مدرن درك شود. ضرورت چنين دركي را بايد در همان انگيزه‌اي جست‌وجو كرد كه ملاصدرا را به انديشه و پي‌ريزي نظام فلسفي نويني تشويق كرد. ضرورتي كه نه برآمده از ذوق تنوع طلبي اين حكيم مسلمان، بلكه ناشي از جبر زمانه وي بوده است تا دست‌به‌كارِ تدوين حكمتي متفاوت شود. لختي انديشه به تحولات فكري از سهروردي تا ملاصدرا و مقايسه آنها با تحولات فكري از زمانه ملاصدرا تا دوران معاصر مي‌تواند لزوم چنين امري را دو چندان كند.

 

الگوي خرد جاودان

حكيمان مسلمان، فلسفه را الگوي خرد جاودان قلمداد مي‌كردند كه با اتصال به عالم اعلي در جان فيلسوف نقش مي‌بندد. ثمره چنين نگاهي، قول به وحدت فلسفه و كثرت فلاسفه است. امري كه سخن از تاريخ فلسفه را ناممكن كرده و آن را بدل به تاريخ فيلسوفان مي‌كند. فارابي با استناد به همين وحدت فلسفه است كه در كتاب «الجمع بين رأيي الحكيمين» تلاش مي‌كند تا در موارد زيادي با تحميل آراي خود، سازگاري آراي افلاطون و ارسطو را نشان دهد. رويكرد تجميعي سهروردي و ملاصدرا در جمع و بازسازي همدلانه مكاتب و حكمت‌هاي پيشين نيز محصول همين نگاه است. با اين حال، بايد توجه داشت كه حتي باور ايشان به خميره ازلي حكمت و جاودانگي واقعيت، مانع از نقد و گفت‌وگو نشده است. سهروردي خودش را به عنوان كسي ارزيابي مي‌كرد كه بسياري از انديشه‌هاي مشايي را از ميان برده است؛ و صدرالمتالهين نيز به انديشه‌هاي ماهوي سهروردي و استادش ميرداماد، تاخته است. نگاه غيرتاريخي و فرا زمان/مكاني فيلسوفان مسلمان، محملي براي ايستايي و توقف در گذشته نبوده است. «ما» بايد دريابيم كه درك «اينجا» و «اكنون» حتي در نگاه جاودان‌انديش ايشان نيز مورد توجه بوده است. تنها با درك «اينجا» و «اكنون» است كه «ما» معناي روشني مي‌يابد؛ و اين امر جز از طريق مواجهه سنت و مدرنيته كه در زيست امروزين ما موثر و زنده‌اند ممكن نخواهد بود. اين خودآگاهي، چراغ راهي است تا دريابيم كه ظرفيت‌هاي ميراث سترگ حكمت صدرايي براي ما چيست؟ راه‌هاي طي شده كدامند؟ و چه راه‌هاي نرفته‌اي وجود دارد و چگونه بايد آنها را طي كرد؟ بنابراين، حتي اگر عقل و انديشه تاريخي در فلسفه اسلامي جايي نداشته و ندارد، آيا نبايد با انديشه به تاريخ فلاسفه بزرگ مسلمان، پژواك انديشه و عمل ايشان در تنظيم نسبتي نو با هستي را شنوا بود؟

*استاد مدعو گروه فلسفه دانشگاه تهران

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون