مرد هزار لبخند
جواد طوسي
هنوز در دل اين جامعه عبوس و دلمرده و پريشانحال ميتوان رنگي از اميد ديد. حضور انبوه جمعيت در حياط ساختمان شماره 2 «خانه سينما» و نگاه پرمهرشان به چهره شاد و خندان خشايار الوند در ديوار پسزمينه تريبون سخنرانان و صاحبان عزا، پاسداشت الگو و شمايل «اميد و نشاط» بود. حرفهاي از دل برآمده بهروز رضوي، اميرمهدي ژوله و اشعاري كه سيروس الوند عزيز در سوگ برادرش با بغض و اندوه ميخواند، همه باعث ميشد كه ناخودآگاه اشك از گونههايمان سرازير شود. اما اين شگرد و معجزه خود خشايار با آن چهره هميشه بشاشش بود كه مجلس تشييع پيكرش را تلطيف ميكرد و نميگذاشت كه غم لشگر انگيزد. انگار كه خودش با آن لبخند مهربان دارد همه ماها را دورادور ميپايد.
خشايار الوند سهم بزرگي به گردن فرهنگ و رسانه دارد. اگر بتواني بدون غلتيدن به ورطه ابتذال جماعتي را با لحن آميخته با طنز و مطايبه بخنداني و به آنها در اين دوران افسردگي و ملال روحيه بدهي هنر كردهاي. خشايار نشان داد كه بدون شو راه انداختن و سلبريتي شدن زوركي ميتوان به اتكاي قلم و درك خلاقانه و شناخت درست جامعه و روانشناسي عميق آدمها و طبقات مطرح اين زمانه در قلب مردم جا داشت. خشايار يك فيلمنامهنويس بيحاشيه بود كه در تداوم همكارياش با مهران مديري در مجموعههاي مختلف تلويزيوني و شبكه خانگي و سيروس مقدم (در سريال پايتخت) تعريف متفاوت و زمانهشناسانهاي از طنز و كمدي سالم ارائه داد. اين ارتباط فرهنگي و مردمي در روزگاري كه ما در يك گسست تاريخي به سر ميبريم و طيفهاي روشنفكري نيز با نوعي خودشيفتگي و تافته جدا بودن دور خودشان حصار بلند كشيدهاند و فقط به گنگهاي محفليشان ميانديشند ارزشمند است. خشايار داشت در اين زمينه پوست ميانداخت و به پختگي ميرسيد و افسوس كه عمر كوتاهش كفاف نداد تا اين سير تكاملي را دنبال كند و در نقطهاي دلخواه قرار گيرد. حضور خودجوش مردم و اهالي سينما و تلويزيون در مراسم تشييع و خاكسپاري خشايار الوند، بار ديگر نشان داد كه مردم هنوز قدرشناسند و اگر كارت را درست انجام داده باشي و بدون ادا و سياهكاري و سوءاستفاده از رسانه و فضاي مجازي به درون مردم رخنه و دلشان را شاد كني با تو همراه هستند و در برابرت اداي احترام ميكنند.امروز سالگرد تولد شاعر و ترانهسراي برجسته بيژن ترقي است كه بسياري از تصنيفهاي قديمياش هنوز براي نسل ما پرخاطره و فراموشنشدنياند. جا دارد به مناسبت فقدان تلخ مرد هزار لبخندي چون خشايار الوند، يادي از او كنيم و چند بيتي از يكي از ترانههاي معروفش بدرقه راه اين عزيز تازه از دست رفته شود:
آتشي ز كاروان جدا مانده
اين نشان ز كاروان به جا مانده
يك جهان شرار تنها
مانده در ميان صحرا
به درد خود سوزد
به سوز خود سازد
سوزد از جفاي دوران
فتنه و بلاي توفان
فناي او خواهد
به سوي او تازد
من هم اي ياران تنها ماندم
آتشي بودم بر جا ماندم...