آمار تعارضات ميان انسان و حيات وحش رو به افزايش است و اين در حالي است كه شاهد كاهش سريع جمعيت گوشتخواران درشتجثه در مناطق مختلف دنيا هستيم. اين در حالي است كه براساس اعلام سازمان خواروبار و كشاورزي ملل متحد (فائو)، تعداد دام در كشور ما ۱۲۴ ميليون راس برآورد شده است. اين تعداد دام اغلب به شكل آزاد در عرصههاي طبيعي چرا ميكنند و همين مساله ميتواند نگرانكننده باشد چرا كه كارشناسان حيات وحش انتظار دارند به اين ترتيب تعارضات ميان انسان و حيات وحش در سالهاي آتي يا به همين منوال پيش برود يا اينكه حتي حادتر شود. در اين نوشتار تعدادي از مقالات علمي و تجربيات جهاني مرتبط را مرور خواهيم كرد. موضوع اين است كه در سالهاي اخير، حمله گوشتخواران درشتجثه به دامها و حتي بعضا انسانها تبديل به يك چالش جدي شده است. دامداران و چوپانان و كشاورزان به واسطه حضور مستمر در عرصههاي طبيعي بيش از سايرين در معرض اين خطر قرار دارند.
معضل مشترك
در فرهنگ فارسي معين، تعارض اينچنين معنا شده است: «متعرض يكديگر شدن يا ناسازگاري كردن». در بحث تعارضات مربوط به فعاليتهاي حفاظت از تنوع زيستي، تعارض در مقياسهاي مكاني و زماني مختلف شكل ميگيرد و طيف وسيعي از افراد را هم شامل ميشود. اين تعارض ميتواند بين انسان و حياتوحش باشد اما امكان دارد كه سرانجام به تعارض ميان يك انسان با انسان ديگر ختم شود. به عنوان مثال، وقتي بوميها گوشتخواران را به دليل حمله به دامهاي اهليشان ميكشند، تعارض با افرادي كه وظيفه حفاظت از آنها را برعهده دارند، شكل ميگيرد.
تعارض ميان انسان و حيات وحش موضوع جديدي نيست. علاوه بر كشور ما، كشورهاي ديگر در مناطق مختلف دنيا مانند هند با تعارضات ناشي از حضور ببر و پلنگ، مكزيك با جگوار، چين با ببر و پلنگ، امريكاي شمالي با پوما، اندونزي با ببر و پلنگ و ساير پستانداران درشتجثه و كشورهاي آفريقايي هم با شير، پلنگ، فيل و كفتار دست و پنجه نرم ميكنند.
مقالات علمي متعددي در اين زمينه چاپ شده اما شرايط فرهنگي مختلف و الگوهاي متفاوت تعارضات روي نحوه تصميمگيريها تاثيرگذار بوده و در نتيجه هيچگاه نميتوان يك راهكار واحد را براي كاهش اين قبيل تعارضات پيشنهاد و معرفي كرد؛ ضمن اينكه تعارضات ميان انسان و حيات وحش، بر هر دو طرف ماجرا تاثيرات منفي دارد.
درست است كه گردشگران و شهرنشينان به دليل دوري از طبيعت، اغلب به حيوانات وحشي علاقه نشان ميدهند اما افراد بومي به واسطه همزيستي و همجواري با زيستگاههاي گونههاي مختلف حيات وحش ميتوانند متحمل هزينههايي جدي شوند چنانكه اغلب داراييهاي آنها مانند زمينهاي كشاورزي، باغات و دامهايشان مورد حمله برخي از افراد گونههاي حيات وحش قرار ميگيرد و در اين ميان حتي گاه جانشان را هم از دست ميدهند.
اصولا پديده تعارض ميان انسان- انسان و انسان -حيات وحش به دليل ريشههاي ذاتي هرگز به صفر نخواهد رسيد، اما دست كم ميتوان تعارضات را كاهش داد. راهحل چيست؟ درست است كه كارشناسان اغلب پيشگيري را بهتر از درمان ميدانند، اما اگر يك انسان بر سر اين قبيل تعارضات جان خود را از دست بدهد، چه كار بايد كرد؟
ديدبان محيط زيست ايران، گزارش كرده است كه در شهريورماه سال گذشته يك كودك ۱۲ ساله بلوچ حين چوپاني در ارتفاعات ايرانشهر مورد حمله پلنگ قرار گرفته و جان خود را از دست داده است. اين سايت خبري در ادامه مينويسد: «مسوولان اداره كل حفاظت محيط زيست سيستان و بلوچستان، پس از گذشت حدود ۱۰ ماه از اين حادثه، ديه مرد كامل (سيصد ميليون تومان) را به پدر و مادر اين نوجوان پرداخت كردهاند.»
مرگ يك انسان به واسطه حمله توسط گونههاي حيات وحش به هيچوجه قابل اغماض نيست و بديهي است كه در چنين شرايطي عكسالعملهاي منفي را بايد از جانب مردم محلي انتظار داشت؛ عكسالعملهايي كه ميتوانند هر تلاش حفاظتي را با شكست جدي مواجه كنند. بهترين راهكار در اين زمينه چيست؟ تجارب جهاني در اين زمينه چه ميگويد؟
نمك گوشت انسان
در سال ۲۰۱۲ ميلادي، خبري منتشر شد مبني بر اينكه يك پلنگ در كشور نپال، يك كودك ۴ساله را خورده و بقاياي جسد كودك را هم به داخل جنگل كشيده است. تحقيقات پليس نشان داد كه جدا از اين مورد كه احتمالا آخرين شكار اين پلنگ بوده است، ۱۵ انسان ديگر هم هستند كه در يك بازه زماني ۱۵ ماهه مورد حمله قرار گرفتهاند. مسووليت تحقيق در اين زمينه را يك اكولوژيست به نام ماهشور داكال (Maheshwor Dhakal) از دپارتمان پارك ملي و حفاظت از حيات وحش كاتماندو برعهده گرفت. او در ابتدا عنوان كرده است كه اگر بيش از يك يا دو حيوان گوشتخوار در منطقه حضور داشته باشند، احتمال اينكه تعداد قربانيان بيشتر هم باشد، وجود خواهد داشت.
تحقيقات آتي نشان داد كه اين اتفاق ميتواند با يكسري گزارشها از منطقهاي ديگر هم در ارتباط باشد؛ ضمن اينكه همه قربانيها از ساكنان روستاهاي حاشيه جنگلهاي متراكم بودند و اغلب آنها بعد از كشته شدن توسط پلنگ به داخل جنگل كشيده ميشدند و بدينترتيب بقايايي هم از اجساد قربانيان پيدا شد.
دولت نپال براي كسي كه بتواند اين پلنگ را بگيرد يا بكشد، جايزهاي تقريبا به ارزش ۳۰۰ دلار تعيين كرد و مامورين اجرايي دولت هم همزمان آموزش افراد محلي را آغاز كردند. كارشناسان حيات وحش اين مساله را يك اتفاق كاملا جدي عنوان كرده و با وجود اينكه كشتن حيوانات وحشي در نپال غيرقانوني است، دستور معدومسازي حيوان را دادند. ماهشور داكال به عنوان بومشناسي كه در اين ماجرا درگير بوده، ميگويد: «ما يك دامپزشك را به منطقه فرستاديم تا موقعيت را بررسي و حيوان را بگيرد. متاسفانه در اين شرايط هيچ گزينه ديگري جز معدومسازي وجود نخواهد داشت.»
حيوانات دردسرساز و انسانها
مواردي كم وبيش مشابه اين قبيل تعارضات در كشورهاي ديگر هم ثبت شده، به عنوان مثال در چين، طرحهاي جبران خسارت از جانب دولت تامين اعتبار ميشود و هر زمان كه يكي از حيوانات تحت پوشش «قانون حيات وحش ملي National Wildlife Law» منجر به بروز خسارت و زيان ميشود، از صندوق دولت پول برداشت ميشود و در اختيار زيانديدگان قرار ميگيرد. در اين شرايط ماموران شركت بيمه گزارشهايي به اين شرح تهيه ميكنند؛ ۱) وضعيت خانوادهاي كه از اين اتفاق متاثر شده، ۲) زمان وقوع سانحه، ۳) حيوان حيات وحشي كه در اين ماجرا نقش داشته، ۴) نوع خسارتي كه وارد شده است، ۵) موقعيت محلي رخداد تعارض، ۶) ارزيابي خسارت و برآورد ميزان خسارتي كه بايد در اختيار زيانديدهها قرار گيرد.
اما گزارشهايي در دست است كه نشان ميدهد مردم محلي در چين از اين طرح چندان استقبال نكردهاند. نحوه برخورد افراد بومي در چين با گونههاي مختلفي كه براي آنها توليد ضرر و زيان ميكنند، به درستي مشخص نيست؛ ضمن اينكه حتي ارزيابي نشده كه اين نوع تعارضات در جاهاي مختلف اين كشور تا چه اندازه جدي هستند.
نمونههاي متعدد ديگري هم در ساير كشورها گزارش شده است. به عنوان مثال در تانزانياي جنوبي، صدها شير به واسطه تخريب زيستگاههاي طبيعي به زمينهاي كشاورزي وارد شده و براي مردم توليد دردسر كردهاند. در جنگلهاي گير هندوستان كه آخرين پناهگاه طبيعي شيرهاي آسيايي است، شيرها به صورت گروهي در جاهايي كه فعاليتهاي انساني زياد است، مشكلساز شدهاند و پيشبيني ميشود كه با ادامه روند خشكساليها در اين منطقه بر دامنه تعارضات افزوده شود. در ايالت پونا هندوستان، بعد از آنكه پلنگهاي به ظاهر مزاحم را در مقياس وسيع جابهجا كردند و به زيستگاههاي ناشناخته و نامتعارف بردند، آمار حملات به انسانها تصاعدي بالا رفت. در غرب بنگال هم تعدادي حمله از جانب پلنگها گزارش شده كه البته اين حملات، خطرات جاني به همراه نداشته و صرفا به دليل نزديكي كارگران مزارع چاي به قلمرو پلنگها بوده است. در اين مورد آخر، عكسالعمل پلنگها صرفا دفاعي استنباط شده است.
مجموع اين اتفاقات نشان ميدهد كه ابعاد ماجرا در جاهاي مختلف دنيا فرقهايي آشكار دارد و نميتوان با يك نسخه ساده و ثابت آن را درمان كرد.
چرا برخي از حيوانات وحشي خارج از عرف شكار ميكنند؟
كارشناسان حيات وحش تاكيد ميكنند كه در كل دنيا، زيستگاههاي طبيعي به واسطه فعاليتهاي انساني و تغيير كاربري زمين مورد تعدي قرار گرفتهاند و بدين واسطه است كه گونههاي مختلف حيات وحش از مناطقي كه به صورت تاريخي در آنها ميزيستهاند، كوچ كرده و ناپديد شدهاند. شدت تعارضات شكل گرفته بستگي به ابعاد فضايي دارد كه انسانها حاضرند با ساير اشكال تنوع زيستي شريك شوند.
دو محقق به نامهاي كريگ پاكر (Craig Packer) و ويديا آتريا (Vidya Athreya) در مقالهاي كه در مجله
(Applied Ecology) چاپ شد به الگوهاي زماني و مكاني حملات گونههاي خاص گربهسان مانند پلنگ، شير و ببر به انسان اشاره كردهاند: «برخي اوقات انسانها با فعاليتهايي مثل شكار تفريحي يا برداشتن توله حيوانات وحشي عملا آنها را تحريك ميكنند كه البته اين امر ميتواند منجر به حملات محدود و انفرادي شود اما گوشتخواران در اكثر موارد حملات خودشان را در يك بازه زماني كه ميتواند چند هفته يا چند ماه باشد، تكرار ميكنند و اين حملات هم اغلب چندين قرباني بر جا خواهد گذاشت. قربانيها هميشه و لزوما انسان نيستند اما اين نوع آخر از تعارض، مشكلساز است چرا كه باعث ميشود يك حيوان وحشي، بعضا حتي انسان را در نقش شكار ببيند و حملات بعدي هم كه متعاقب آن انجام ميدهد، ميتواند قربانيهاي ديگري داشته باشد، بنابراين در اين شرايط كارشناسان حيات وحش بايد وارد عمل شوند و حيوان را از محل مورد نظر دور كنند يا اينكه حتي آن را معدوم كنند. يكي از مشكلات اينجاست كه حملات اغلب در شب و زماني اتفاق ميافتد كه كمتر شاهدي ميتواند آن را ببيند و حتي اگر هم ناظر محلي وجود داشته باشد، به سختي ميتوان فرضا يك پلنگ مزاحم را از پلنگهاي ديگر تشخيص داد.»
ايگور خوروزيان و همكارانش در يك مقاله ديگر احتمال شكار دام توسط گربهسانان درشتجثه را مورد ارزيابي قرار داده و به اين نتيجه رسيدهاند كه وقتي تعداد طعمه وحشي به يك آستانه حداقلي ميرسد آنگاه گربهسانان درشتجثه به دليل تامين انرژي كافي بدن، بيشتر دام شكار ميكنند. در اين مقاله همچنين اشاره شده است كه دام اهلي، ترجيح غذايي گربهساني مانند پلنگ نيست، بلكه حتي اين شكارچي متبحر از شكار دام اغلب پرهيز ميكند.
اما خصلت شكارگري گربهسانان وحشي در گروههاي اجتماعي، فرقهايي با گربهسانان منزوي دارد. كريگ پاكر و همكارانش ضمن اشاره به اين خصلت متفاوت در گربهسانان اجتماعي، آن را رفتاري قابل تسري به ساير اعضاي گروه ميدانند، يعني اگر چنانچه يك عضو از گروه شيرها شروع به حمله كردن به انسانها كند، اين رفتار ممكن است در ساير اعضاي گروه هم ديده شود در حالي كه بالعكس ساير گربهسانان درشتجثه منزوي مانند پلنگ يا ببر، يك رفتار تنها از مادر ياد گرفته ميشود و نه از ساير همنوعان. درست به همين دليل است كه اپيدمي حمله شيرها به انسان يا دام، اغلب مدتهاي زماني مديدي دوام خواهد داشت و در مقايسه با حملههاي پلنگها يا ببرها، تعداد قربانيان بيشتري هم در حملههاي شيرها گزارش ميشود.»
تعارضاتي كه بر حفاظت خط بطلان ميكشند
تعارضات با حيات وحش باعث ميشود كه انسانها يا از نظر جاني در معرض خطر قرار گيرند يا به واسطه حمله به دامها و محصولات كشاورزي از نظر مالي متضرر شوند. اما در مقابل ما انسانها هم زيستگاههاي حيات وحش را تخريب كردهايم. فشارهاي ناشي از فعاليتهاي توسعه انساني دايما سطوح تحمل حيات وحش را كاهش ميدهند.
براي اين بحران چه تدابيري بايد انديشيده شود؟
كارشناسان به اين جمعبندي رسيدهاند كه افراد بومي بسياري در قالب چوپان، گلهدار و مزرعهدار در عرصههاي طبيعي حضور مستمر دارند و بهشدت هم در معرض تهديدات ناشي از حملات گوشتخواران هستند. چوپانها جزو دستهاي از افراد هستند كه بيشترين زمان عمرشان را در طبيعت سپري ميكنند. از سال ۲۰۰۷ ميلادي تاكنون ۹۹ درصد افرادي كه مورد حمله پلنگ قرار گرفتهاند، عمدتا چوپان يا گلهدار بودهاند. از سوي ديگر سگهاي چوپانان و گلهداران هم براي دفاع بعضا باعث كشتار گوشتخواران و تولههاي حيات وحش ميشوند. بومشناسي اين طبقه از مردم و مولفههاي وابسته به گلهداري تا حد زيادي در مديريت حيات وحش مهم است، پس شايد زمان آن رسيده كه هر چه سريعتر يك استراتژي آموزشي جدي براي گروههاي آسيبپذير تعريف شود چرا كه اين يك خطر جدي است و بهتر است به صورت علمي و تخصصي مديريت شود.