• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۱ شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4427 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۸ مرداد

گفت‌وگو با احسان ارجمند به بهانه نمايشگاه نقاشي‌هايش

روايت يك ذهن سركش از تن‌هاي ناآرام

غزاله بداقي

 

 

معمولا اگر كارهاي يك هنرمند را در دوره‌هاي مختلف كار حرفه‌اي‌اش بررسي كنيد، متوجه مي‌شويد موضوع يا موضوعاتي غالبا در تمام آثارش به نحوي خودنمايي كرده‌اند. حالا اين هنرمند مي‌خواهد نقاش باشد، مي‌خواهد عكاس، يا اصلا فيلمساز. همه ما همين‌طور هستيم؛ دغدغه‌هايي داريم كه شايد از نوجواني تا آخر عمر با ما همراهند، قد مي‌كشند و با گذشت زمان سر و شكل خاص خودشان را پيدا مي‌كنند.

احسان ارجمند، هنرمندي است كه بيشتر با نقاشي‌ها و طراحي‌هايش در اين سال‌ها شناخته شده. موضوع اصلي كارهاي او فيگورهاي انساني است. گاه انگار نگاهي تمسخرآميز به آنها دارد و گاهي ردپاي خشونت در آثارش ديده مي‌شود. به بهانه «در متن تن» نمايشگاه اخير او در گالري ساربان به سراغش رفتيم تا در اين باره گفت‌وگو كنيم. اين نمايشگاه تا هفته آينده ادامه دارد.

 

از دو منظر به اين سوال پاسخ دهيد. در سوژه‌هايي كه كار مي‌كنيد، جسميت بيشتر براي شما در مركز توجه است يا ذات و وجود انسان. اگر از هر كدام از اين دو منظر بخواهيد بگوييد، سوژه اصلي شما كدام است؟

فكر مي‌كنم اين دو را به راحتي نمي‌توان از هم تفكيك كرد. بسياري از افكار و احساسات ما تحت‌تاثير تن ماست و برعكس، خيلي‌وقت‌ها احساسات و افكار بر شكل تن تاثير مي‌گذارند. به همين دليل تن را مي‌توان بازنمود چيزي دانست كه در ذهن ما مي‌گذرد؛ به بيان ديگر تن تصويري از تجربه زيسته ماست. به همين دليل بازنمايي بدن انسان هميشه براي من جذاب بوده و فكر مي‌كنم دغدغه بسياري از نقاشان هم همين باشد؛ به ‌اين دليل چهره يا بدن انسان را سوژه كار خود قرار مي‌دهند چون در نظرشان تصوير خود زندگي است كه در قالب گوشت و پوست متجسم شده.

يعني ذهنيت است كه روي فرم اثر دارد.

بله، ذهن روي بدن انسان‌ها تاثيرگذار است. در اثر هنري، به خصوص در آثار اكسپرسيونيستي، مي‏توان اغراق‌ها و كژنمايي‌هاي بدن و روابط عناصر بصري به كار رفته را استعاره‌اي دانست از زندگي‏اي كه بدن تجربه كرده.

و رويكرد شما به اين بدن‌ها چيست؟ از اتودها شكل مي‌گيرند يا همراه با نگاهي از سمت شما هستند؟

در نقاشي‌هاي من هم دقيقا همين رويكرد وجود دارد. به ويژه در مجموعه آخرم «در متن تن»، خواستم از حدود تن و تعريف شناخته شده آن فراتر بروم و با نزديك‌تر شدن به انتزاع و جريان پيدا كردن تن در گستره‏اي نامحدود، احساساتي را به نمايش بگذارم و به امكان و بياني برسم كه در بازنمايي صرف امكان‌پذير نبود. من معمولا از روايت شروع مي‌كنم؛ روايت‌هايي كه بسيار شخصي هستند؛ بيشتر يك تصوير ذهني با اشكال گنگ كه از نظر احساسي برايم بسيار باورپذير و ملموس است. با نوشتن در مورد آن روايت، طراحي و گاهي تكه‌چسباني به دنبال روابط اجزاي آن تصوير مي‌گردم و با كنش‌هايي كه در برخورد با رنگ و مواد نقاشي صورت مي‌گيرد، بازآفريني تجربه احساسي‌اي كه به دنبال آن بوده‌ام كامل مي‌شود. هدف اصلي من جست‌وجو و كشف تصوير است و معتقدم نبايد دربند يك تكنيك يا مدياي خاص ماند.

پيش از شروع پروسه نقاشي، آن تصوير اوليه از كجا مي‌آيد؟

از خاطراتم. اين كارها بيشتر از تجربه‌هاي شخصي مي‌آيند. البته گاهي هم مرجع تصويري اثر يك فيلم يا عكس است كه آنها هم از زندگي خودم دور نيستند و نقاط مشترك حساسي حتما در اين بين وجود دارد. در نبود اين نقاط مشترك، نقاشي تنها به يك بازنمايي تبديل مي‌شود. فكر مي‌كنم اصولا مرز تصويرسازي و نقاشي اينجا شكل مي‌گيرد: در نقاشي حضور هنرمند مولف بارزتر است.

در واقع خلق‌كردن در نقاشي بيشتر اتفاق مي‌افتد؟

در تصويرسازي هم طبيعتا خلاقيت وجود دارد كه مي‌تواند در برخورد خلاق با فرم و ابزار، خودش را نشان بدهد اما در نقاشي روند خلق به نظر شخصي‌تر است. نقاش گاه ناخودآگاه و گاه بر اثر اتفاق اشتباه مي‌كند يا به بيان ديگر از قواعد تثبيت شده پيروي نمي‌كند و به جا ماندن همين اشتباهات به عنوان سند جست‌وجوي تصويري كه به دنبالش است به زيبايي‌شناسي اثر كمك مي‌كند. در نقاشي خيلي‌وقت‌ها همان غلط بودن است كه درست است. از دل همين اشتباهات است كه هنرمند تجربه كسب مي‌كند و بيان شخصي او شكل مي‌گيرد.

پس مي‌شود گفت شما افكاري را كه در سر داريد جان‌بخشي مي‌كنيد و براي آنها «تن»ها را ترسيم مي‌كنيد.

البته دغدغه اصلي مربوط به انسان است و با اين شكل از بازنمايي تن بازنمود آن تفكر شده است. تن‏ها‌ در نقاشي‌هاي من جايي ميان واقعيت و انتزاع قرار مي‌گيرند و تصويري از رابطه تن با خود، ديگري، اشيا و محيط را شكل مي‌دهند. فكر مي‌كنم نزديك شدن آثار اين مجموعه به انتزاع، دامنه همذات‌پنداري مخاطب با نقاشي را گسترده كرده است. در بازخوردهايي كه از بازديدكنندگان نمايشگاه ‌گرفتم، بسياري از آنها برداشت‌هايي كرده ‌بودند كه با چيزي كه در ابتدا كشيده ‌بودم تا حدي متفاوت بود چرا كه آن فرد با ديدن نقاشي به تجربه‌اي از زندگي‌اش بازگشته و به اين دليل با اثر همذات‌پنداري كرده‌است. اين هم برايم زيباست و هم از چيزي كه مد نظر من بوده اصلا دور نيست. بسياري از آنها مي‏گفتند با وجودي كه فرم‏ها شكسته است و بدن‏ها تكه تكه تصوير شده‏اند ولي تصويري زيبا شكل گرفته. اين دقيقا همان چيزي است كه من به دنبالش بودم: جست‌وجوي زيبايي از دل پراكندگي رنگ‌هاي تند و خط‌هاي صريح و گاه خشن.

اين سوالي است كه از خيلي از هنرمندان پرسيده مي‌شود، فكر مي‌كنيد در برخورد با اثر هنري بايد به ايده‌ها و آراي هنرمند برسيم يا برداشت شخصي خودمان را داشته‌باشيم؟ مي‌شود مثلا گفت اثر در يكي از اين صورت‌ها موفق عمل كرده و در ديگري نه؟

من فكر مي‌كنم اصولا بايد مشخص كرد كه مخاطب مي‌خواهد از چه جايگاهي با اثر روبه‌رو شود. اگر منتقد حرفه‌اي باشد بهتر است شناختي از زندگي مولف، سبك و ژانر آثارش و مسيري كه براي رسيدن به اين بيان طي كرده داشته باشد. ولي به عنوان مخاطب معمولي يا كسي كه مي‌خواهد از نقاشي لذت ببرد، بايد خودش را آزاد بگذارد و ببيند در ابتدا رنگ و ريتم و خطوط چه كاري با او مي‌كند، سعي كند ارتباط آن را با زندگي خودش پيدا كند.

تحصيلات شما در زمينه مجسمه‌سازي است. مجسمه چه تاثيري در مسير هنري شما تاكنون داشته؟

بله. من در مقطع كارشناسي مجسمه خوانده‌ام و در مقطع كارشناسي‌ارشد، نقاشي. تجربه مجسمه‌سازي روي حساسيت من نسبت به مواد گوناگون و خود حجم تاثير زيادي گذاشت. در آن زمان هم دغدغه اصلي‌ام پرداختن به بازنمايي انسان بود. يادم مي‌آيد براي پايان‌نامه رشته مجسمه‌سازي، انيميشن عروسكي ارايه دادم چون به دنبال ارايه تصويري ملموس‌تر از كاراكترهاي انساني بودم و انيميشن عروسكي اين امكان را به من مي‌داد. سعي داشتم عروسك‌هايي بسازم كه بتوان برخورد عميقي با آنها داشت.

اين عروسك‌ها را با چه تكنيكي مي‌ساختيد؟

سعي كرده بودم استانداردهاي عروسك‌هاي استاپ موشن و به راحتي قابليت انيميت كردن را داشته باشند. مثلا آرماتور فلزي با مفصل‌هاي گوي و كاسه‌اي داشتند و انگشت‌ها و چشمان‌شان نيز قابليت حركت دادن را داشتند. بعضي از آنها صورت‏هاي قابل تعويض هم داشتند.

ممكن است به زودي از شما يك نمايشگاه مجسمه ببينيم؟

ممكن است. گاهي ايده‌هايي در مورد حجم به ذهنم مي‌آيند اما واقعيت اين است كه جاذبه نقاشي مجال پرداختن به آنها را نمي‌دهد. ولي اگر زماني احساس كنم كه به آن نياز دارم حتما اين كار را خواهم كرد. همان‌طور كه هيچ‌وقت فكر نمي‌كردم به سمت ويديو بروم و ويديو بسازم. اما در نمايشگاه انفرادي قبلي‌ام يك ويديو را به نمايش گذاشتم و امسال هم در فستيوال دسترسي محدود بازپخش شد.

درباره آن تجربه و همكاري با تيم نيومديا هم بگوييد.

پروژه «دسترسي محدود» امسال در ۶ مكان مختلف از 4 تا 11 مرداد برگزار مي‌شود. قسمت‌هايي از آن مربوط به فراخوان عمومي آن است و قسمتي از آن هم پروژه‌هاي تعريف شده است. بخشي از آن به نام «ويديوهاي ورزشي» به انتخاب اميرعلي قاسمي مربوط به ويديوهايي است كه در مورد ورزش هستند. در اين قسمت آثار خسرو سينايي، صادق تيرافكن، فريدون آو، محمد شيرواني، نگار فرجياني، نوگل مظلومي و من به نمايش درآمده است. ويديوي من به نام «آواز نهنگ‌ها» مربوط به ورزش پرورش اندام است. در اين ويديو سعي كرده‌بودم با شكل خاصي از فيلمبرداري، تصوير متمايزي از اين ورزش ارايه دهم. صدايي كه بر روي اين ويدئو گذاشته بودم هم صداي نهنگ‌ها بود.

اين رويداد به‌طور كلي بر محور ويدئوآرت مي‌چرخيد؟

ويديوآرت، پرفورمنس و صدا. براي من تجربه خوبي هم بود. ارايه كار من با ارايه ‌آن در نمايشگاه قدري تفاوت داشت. در گالري كه اين كار را به نمايش گذاشتم، بومي را كه روي آن نقاشي شده بود به عنوان
پس‌زمينه و پرده پروجكشن استفاده كرده بودم و اين كار فضاي خاصي را به وجود آورده‌بود، اما اينجا تصميم گرفتيم به جاي بوم از يك تلويزيون قديمي استفاده كنيم. نويزهايي كه تلويزيون قديمي ايجاد كرده بود بافت متمايزي به كار داد كه با يكي از ايده‌هاي اصلي خلق ويديو، يعني تكثير به واسطه رسانه و دور شدن از واقعيت همخواني داشت.

با توجه به فراگيري جريان‌هاي نوي هنري، انتخاب مديوم اين‌روزها تا چه اندازه اهميت دارد؟ اصلا هنرمند بايد قائل به مديوم خاصي باشد يا بايد بر حسب حرفي كه مي‌خواهد بزند در اين‌باره انتخاب كند؟

من فكر مي‌كنم هنرمند بايد ويژگي‌ها و امكانات هر رسانه‌اي را بداند و به‌خاطر جو غالب به‌سراغ آن نرود. مثلا اگر در نقاشي تبحر دارد فكر نكند كه چون ويديو امكانات جديدي دارد پس نقاشي مرده. اصلا چنين چيزي نيست، رسانه‌هاي قديمي چون نقاشي و مجسمه همچنان قدرت خودشان را دارند و زبان معاصر خودشان را هم پيدا كرده‌اند. ولي در عين حال، در صورت نياز، مي‌تواند علاوه بر مديومي كه به آن مسلط است، مديوم‌هاي ديگر را هم تجربه كند، چه بسا در آنها تواناتر باشد و حرف عميق‏تري بزند.

اين درباره شما چطور بوده؟ ممكن است روزي ويديوآرت نقش مهمي در زندگي حرفه‌اي‌تان داشته‌باشد؟

بله چرا كه نه. در چيدمان آثار در نمايشگاه بيگوركسيا در گالري دنا، ويديو و طراحي، نقاشي و صداي نهنگ‌ها هم كه در فضاي گالري پخش مكمل هم بودند و تصاويري كه از طريق هر مديا ساخته شده بود به كليت فضا كمك زيادي كرده بود. وقتي مخاطب وارد گالري مي‏شد ابتدا ويديو را مي‌ديد، انگار به قسمتي از ذهنيت من وارد شده‌باشد، بعد در مقابل طراحي‌ها و نقاشي‌ها قرار مي‌گرفت و همه اين عوامل در شكل‌گيري فضا كمك كرده بود.

فكر مي‌كنيد در جريان برپايي يك نمايشگاه، هنرمند تا چه اندازه به حضور و همراهي كيوريتور نيازمند است؟ اصلا اين حضور به زعم شما لازم است يا خير؟

به‌نظر من حضور كيوريتور كمك زيادي مي‌كند. كيوريتور به واسطه تجربه‌هاي گوناگون و آثار متنوع و زيادي كه مي‌بيند، درك خوبي از روند خلق اثر و هنرمند پيدا مي‌كند و مي‌تواند رابط بسيار خوبي بين هنرمند و گالري باشد. در عين حال كيوريتور مي‌تواند در انتخاب اثر براي نمايشگاه به هنرمند كمك كند، منظورم اين است كه مي‌تواند نقاط قوت هنرمند را به او يادآور شود و در ارايه كانسپت نمايشگاه كمك كند. انتخاب آثار از اين نظر ارزشمند است كه به نظرم هنرمند بايد هميشه در حال آزمايش كردن باشد، براي من كه اين‌طور بوده. براي من هر نقاشي لحظه‌اي جان مي‌گيرد كه بتواند متعجبم كند، يعني مرا به چيز جديدي برساند كه از آن شگفت‌زده شوم، به همين‌خاطر آتليه هنرمند شبيه آزمايشگاه است. توليدات زيادي مي‌تواند از اين آزمايشگاه بيرون بيايد و نقش كيوريتور به عنوان راهنما در اينجا مهم است.

اما خودتان با كيوريتور تا به حال همكاري نداشته‌ايد؟

در همين نمايشگاه با زروان روح‌بخشان، كيوريتور گالري ساربان، همكاري بسيار خوبي داشتم. چند سالي است كه يكديگر را مي‌شناسيم، كارهاي من و مسيري كه طي كرده‌ام را در اين‌سال‌ها دنبال كرده‌اند و با برخورد من نسبت به نقاشي آشنا هستند. ايشان به دليل شناخت عميق و حرفه‏اي‏شان از نمايشگاه‏گرداني، در گزينش آثار و چيدمان نمايشگاه مشورت‌هاي بسيار خوبي دادند. در ضمن همكاري با اعضاي تيم حرفه‏اي گالري ساربان تجربه بسيار ارزشمند و لذت‏بخشي بود.

و اگر به تاريخ هنر رجوع كنيم، نقاشان مورد علاقه شما چه كساني هستند؟

در حقيقت در آثار بسياري از نقاشان از سبك‌ها و ژانرهاي گوناگون، وجه اشتراكي با دغدغه‌هاي خودم در مورد تصوير مي‌بينم، ولي بيش از همه به ديدن آثار اكسپرسيونيست‌ها علاقه دارم. در نقاشان ايراني مي‌توان گفت بيش از همه بهمن محصص و در نقاشان غربي ديبنكورن، بازليتس، كيفر و دكونينگ.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون