اعتراضهاي حميدرضا آذرنگ و كاستيهاي خونينشهر
اسامي تكتك نهادهاي كمكار افشا ميشود؟
بابك احمدي
ماجراي خرمشهر و كمبودهاي فرهنگي هنرياش در يكي، دو سال اخير چندباري مورد توجه رسانهها قرار گرفت. از وقتي حميدرضا آذرنگ دبيري جشنواره تئاتر فتح خرمشهر را پذيرفت، گلايهها و اعتراضهاي بحقش آغاز شد. تمام سالهاي آذرنگ در هنرهاي نمايشي، نمايشنامههايي كه نوشت، نمايشهايي كه روي صحنه برد و نقشهايي كه بازي كرد، جملگي به دغدغه اين هنرمند در خصوص ماجراهاي مرتبط با دفاع مقدس گواهي ميدهند. اينجا جبهه و خط مقدمي است كه ديگر كسي نميتواند رسانه و هنرمند و ديگري را به سياسيكاري متهم كند ولي حالا ما ميتوانيم خيليها را به سوءاستفاده از دفاع مقدس متهم كنيم! كافي است يك لحظه پاي حرفهاي آذرنگ بنشينيد تا به شما بگويد وقتي از تئاتر و سينما و هنر در خرمشهر صحبت ميكنيم، عملا درباره هيچ حرف ميزنيم. 21 سال جشنواره تئاتر فتح خرمشهر برگزار شده ولي دريغ از يك سالن تئاتر حرفهاي با امكانات معمولي كه براي بروبچههاي خونگرم جنوب ساخته باشيم. همه مقصريم. از من روزنامهنگار و خبرنگار گرفته كه همه اين سالها به فكر هموطن اهل جنوب نبودم، تا آن مدير و مسوول و صاحب نفوذي كه ميليارد ميليارد بودجه امضا كرد، بيآنكه لحظهاي بداند بچههاي تئاتر جنوب كجا بايد تمرين كنند، كجا بايد آموزش ببينند، كجا بايد همين ماجراي فتح كبير رزمندگان ايراني را روي صحنه ببرند. آذرنگ گزارش ميدهد كه: «به ما گفتند سالن نمايش اصلا صندلي ندارد، ما با تهران و مديركل هنرهاي نمايشي صحبت كرديم، 150 عدد صندلي نو به شهر ارسال شد، از آن روز تا حالا يك ماه گذشته ولي يك نفر پاي كار نيامده كه صندليها را پيچ و مهره كند! گفتم خودم ميآيم و جوشكاري ميكنم. ما ۱۰ سازه تبليغاتي پرتابل دو و نيم در سه متر از تهران به آنجا بردهايم تا كنار سالنها نصب كنيم بلكه پيشاني تئاترشان شود. گروه فرستادهايم كه اجرايش كنند اما گروه بيكار مانده براي مقداري شن و سيمان!» ميبينيد درباره چه ميزان بيتوجهي صحبت ميكنيم؟
حالا شما بگو قرار است بنده خدايي به سفارش يك ارگان فيلم سينمايي دفاع مقدسي بسازد، زمين و زمان براي كشيدن چك سفيد امضا آمادهاند – البته تا كارگردان مستقل پاي كار بيايد اوضاع متفاوت ميشود - نوبت كه به تئاتر دفاع مقدس ميرسد معلوم نيست بودجه بنياد روايت و تئاتر انقلاب و دفاع مقدس كجا ميرود. شنيدم يكيشان گفته ما چاپ چند نمايشنامه را برعهده ميگيريم، ديگري هم گفته ما به نمايشهاي برگزيده در تهران سالن اجرا ميدهيم؛ ياللعجب! اين منت را بر سر كه و چه ميگذاريد؟!
آذرنگ ميگويد: «زماني كه نوجوان بودم وقتي خرمشهر آزاد شد، گويي گوشهاي از وجود تمام ايران رها شده بود. نميدانم چه اتفاقي افتاده كه چنين مناسبتي وقتي بهانه تئاتري مييابد اينقدر آدمها درش تنها ميمانند. به شرفم قسم ميخورم كه در تمام روزگاران عمرم اين مقدار احساس تنهايي نكرده بودم. بخشي از علاقهام به محمد جهانآرا و آدمهاي گمنام اطراف او كه موجب شدند اين سرزمين آزاد شود به واسطه اين است كه دور از مناسبات فضاي مجازي امروزي پاي كار بودند، برعكس آدمهايي كه اكنون حتي با جنازه هنرمندان عكس سلفي ميگيرند و مينويسند من و فلاني، همين الان يكهويي! تمام وجودشان را براي آزادي مملكت گذاشتند.» و در ادامه به نكتهاي اشاره ميكند كه اگر ميزاني حس مسووليت جايي در كسي باقي مانده باشد بايد خون گريه كند: «به قدري تنها ماندهام كه حالا به خوبي تنهايي محمد جهانآرا و همرزمانش را درك ميكنم.»
آذرنگ يك خاطره شنيدني هم تعريف كرد: «در هتل منتظر بوديم كه چشم من به آقاي ناطق نوري افتاد، سريع به بچهها گفتم دريابيد بلكه فرجي شد. ايشان با آغوش باز پذيراي ما بود و من هيچوقت چنين احساس آرامش نكرده بودم. ظاهرا با استاندار قرار داشتند. جالب است بدانيد وقتي جناب استاندار تشريف آورد، آقاي ناطق از تئاتر گفت و از كاستيها و لزوم توجه مسوولان. تمام مدت استاندار اخم كرده بود و كل زمان حتي يك بار هم به چشم من نگاه نكرد. از همين طريق به ايشان پيام ميدهم كه كمي اخمهايش را براي هنر باز كند. هنر و هنرمند روحيه خاصي دارد و با اين مناسبات اخمآلود ارتباط برقرار نميكند. فرداي آن روز از دفتر آقاي ناطق تماس گرفتند كه بسيار متعجب شدم، انتظار نداشتم اين ميزان توجه شود. منتها ميخواهم بگويم بعد از اين تماس ديگر از افراد پاييندست خبري نشد. يعني مشكل در راس ماجرا نيست، وقتي كاري به پايينتر ميرسد افراد به وظايف خود عمل نميكنند.»
ماجراي زيرساختهاي فرهنگي - هنري در خرمشهر به همين گفتهها ختم نميشود و ابعاد پيدا و پنهان متعدد دارد. آذرنگ هم در برابر رسانهها قول داد در صورتي كه افراد و نهادها به وعدههاي خود عمل نكنند، در مراسم اختتاميه جشنواره اسامي تكتك آنها را خواهد گفت. اميد كه كار به اينجاها نكشد.