• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4513 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۲۷ آبان

نجات ملت- دولت از طريق نگارش تاريخ غياب!

هادي آقاجانزاده| نوشتن نقد درباره متني كه نويسنده‌اش پيشاپيش متوجه عجولانه بودن انتشارش شده و وعده متني منقح‌تر در آينده را مي‌دهد، شايد بيهوده باشد؛ اما وقتي همين گزارش نابسنده، درباره مساله‌اي مهم و در زمانه‌اي كه با اين مساله در پيوندي تنگاتنگ است، طي كمتر از يك‌سال به چاپ پنجم مي‌رسد، نقد، ضرورتي گريزناپذير محسوب مي‌شود. به ويژه آنكه نويسنده در انتشار عجولانه متنش، ضرورت سياسي را به تنقيح و پالودگي نظري- مفهومي ترجيح داده است.

ايده محوري زيدآبادي در اين كتاب، دفاع از چيزي است كه او با عنوان «صورت معقول و عادلانه نظم ملت-دولت و حقوق ناشي از آن» (ص11) از آن ياد مي‌كند و مي‌كوشد نشان دهد چرا صورت‌هاي پيشين نظم ملت-دولت در ايران، عادلانه و معقول نبوده‌اند. در اين تلاش، او بايد با ديگري‌هاي چنين نظمي، يعني اتوپياهاي جهان وطني و ايدئولوژي‌هاي نژادگرايانه مرزبندي كند. بر همين اساس، بخش عمده‌اي از كار او، معطوف به شرح فشرده تاريخ ايران از صفويه تا عصر حاضر مي‌شود، يعني دوراني كه جهان پس از كنگره وين و پيمان وستفالي، قدم در راهي نهاد كه ملت-دولت‌هاي جديد را ممكن مي‌كرد. من با چنين كوششي مخالفت جدي ندارم. معضل كتاب زيدآبادي از جايي شروع مي‌شود كه يك دوگانه تقليل يافته و سردستي مي‌سازد و ملت-دولت را در برابر جهاني شدن قرار مي‌دهد. گويي كه جهاني شدن، آن ديگري بي‌چهره ناپسندي است كه بار ديگر ما را بر آن خواهد داشت تا براي نجات فرم حقوقي-سياسي ملت-دولت‌ها كوشش كنيم! بگذاريد از خود او نقل بياورم: «در عين حال، به نظر مي‌رسد كه شتاب در روند آنچه امروزه «جهاني شدن» نام گرفته است، مي‌تواند به احساس بي‌هويتي مردم كشورها و واكنش منفي به آن منجر شود» (ص83) . به باور زيدآبادي، در نتيجه آنچه او «عبور شتاب‌آلود» جهاني شدن از نظام ملت-دولت مي‌خواند، كشورهاي مختلف گرفتار مصايب بي‌شماري شده‌اند و در نتيجه بايد بتوان به ارزش‌هاي نظام ملت-دولت بازگشت. مشكل زيدآبادي اين است كه گمان مي‌برد در نتيجه بحران در جهاني شدن متاخر، بايد به گذشته برگشت. او نمي‌تواند در نظر بگيرد كه بحران‌ها و تلاش براي پاسخ به آنها، وضعيت جديدي را ايجاد مي‌كند كه به تدريج رويت‌پذير و نام‌پذير خواهد بود. دوگانه‌اي كه زيدآبادي ساخته است، نمي‌تواند اين مساله را در نظر بگيرد كه جهاني شدن، عبور شتابناك از ملت-دولت‌ها نبود، بلكه صرفا بازآرايي آنها در نظم جديدي بود كه امكان‌هاي محلي، ملي و بين‌المللي را با يكديگر تلفيق مي‌كرد. به همين دليل است كه در كشورهايي كه بيشترين تاثير را از جهاني شدن بردند، مخالفان آن نه در قالب احياي فرم پيشين ملت-دولت‌ها، بلكه در قالب تشكل‌هاي اجتماع محور و پروژه‌هاي سوسياليستي دور هم جمع شدند. اتفاقا اين پوپوليسم دست راستي است كه واكنش به جهاني شدن را در اشكالي از اعاده ملت-دولت مي‌جويد. زيدآبادي اميدوار است چنين اعاده‌اي، از خطرات پوپوليسم در امان باشد و صورتي متوازن پيدا كند؛ اما اين اميدواري هيچ ضمانت يا حتي راهكاري در متن او نمي‌يابد. ملت-دولت يك فرم سياسي است و نه يك راهنماي اصول اخلاقي و در نتيجه، هيچ تضميني براي عادلانه بودن و متوازن بودن نمي‌تواند بدهد. زيدآبادي در اين كتاب ناصحي اخلاق‌گراست و حتي تا واپسين سطرهاي كتاب، از سطح بيم و اميد فراتر نمي‌رود؛ اما هنگامي كه مي‌خواهد با تاريخ ايران روبه‌رو شود، آن شارح و مدافع خوش‌بين نظم مبتني بر ملت-دولت در غرب به يكباره تمامي تاريخ چهار سده اخير ايران را به مثابه نوعي «تاريخ غياب» و مشحون از تقليل‌گرايي، بدفهمي، ضعف نظري، بي‌ارادگي سياسي و... مي‌خواند. او گويي پيشاپيش چنين فرض گرفته است كه ما هرگز در تاريخ خود، صورت معقول ملت-دولت نداشته‌ايم، در نتيجه گويي در روايتگري تاريخي، خود را ملزم مي‌داند كه نسبت به آن غياب‌‌انگاري وفادار بماند. در روايت او، هيچ متفكر يا دولت مردي به مفاهيم بنيادي ملت- دولت نزديك نشده است و آنها كه راه‌شان كمي به سوي اين مفاهيم كج مي‌شد، به سرعت از آن دوري مي‌گزيدند. من درك مي‌كنم كه اين يك انتخاب است كه زيدآبادي انجام داده است؛ اما «غياب‌انگاري در تاريخ‌نگاري» محصول يك انتخاب ارادي و پيشيني در تحليل نهايي است. مگرنه همين روايت فشرده را مي‌شد نه بر اساس چنين شكل غياب‌انگارانه‌اي، بلكه بر اساس مختصات نظري و عملي همان تلاش‌هاي ولو نابسنده روايت كرد و براي مثال آنقدر كوتاه و گذرا از آراي خليل ملكي گذر نكرد. استراتژي نوشتن تاريخ بر اساس فقدان ايده يا عمل، در نهايت زير پاي خود نويسنده را خالي مي‌كند تا آنچه او در طلبش هست هم چيزي بيش از يك تمناي اتوپيايي نباشد. اگر زيدآبادي به تكميل طرح پژوهشي‌اش و كاري جامع‌تر مي‌انديشد، بهتر است درباره پيامدهاي جهاني شدن براي دوره حاضر كه عصر «پساملي» خوانده مي‌شود، غور بيشتري كند. عصر «پساملي» دوراني است كه راه به تلفيق و مفصل‌بندي اشكالي از دولت‌گرايي، ملت‌گرايي و جهان وطن‌گرايي خواهد برد. اينها هر يك امكان‌هاي عمل و محدوديت‌هاي خاص خود را دارند و قادر به غلبه تام و تمام بر يكديگر نيستند. در نتيجه شايد بد نباشد با وام‌گيري از كريگ كلهون اين نكته را يادآوري كنيم كه «جهاني شدن» تنها يكي از فرم‌هاي سياسي «فراملي» و آن هم بدوي‌ترين و ساده‌ترين شكل آن بود. تجربه ملت-دولت در دوران حاضر و در آينده، تنها از طريق تخيل سياسي و انديشيدن به امكان فعليت‌يابي فرمه‌اي «فراملي» جديد حاصل خواهد شد. آن شكل از فرم حقوقي- سياسي ملت-دولت كه زيدآبادي آرزو مي‌كند، نمي‌تواند بدون حد قابل توجهي از اقتدارگرايي محقق شود و آن اقتدارگرايي هم نمي‌تواند با توازن عادلانه‌اي كه او به دنبال‌شان هست، از در دوستي وارد شود!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون