يادداشتي در آستانه سالمرگ بهرام صادقي
نويسنده مدرن و افشاي تناقضهاي تجدد
بهمن فاطمي
نويسنده را به كتابهايش ميشناسند و نادرند نويسندگاني كه با وجود تعداد ناچيز آثارشان، اهميتي در تاريخ ادبيات داشته باشند. با اين پيشفرض، بهرام صادقي بالطبع يكي از آن نوادر است؛ نويسندهاي كه تنها مجموعه قصه «سنگر و قمقمههاي خالي» را در كارنامه دارد. اگرچه قصه بلند «ملكوت» از صادقي بعدها در كتاب مستقلي منتشر شد اما چون پيشتر به عنوان يكي از قصهها در مجموعهاش چاپ شده بود، بايد او را نويسندهاي صاحب همان يك كتاب در نظر آورد. صادقي نويسنده مدرني است و نگاهش به پيرامون خود، جلوتر از آن است كه در جامعه و روزگارش جريان داشت. همان يك كتاب «سنگر و...» و موقعيت سوژگاني قصههاي آن به روشني گواهِ رفتار نويسنده با عناصر زندگي متجدد و ملالتهاي آن در ايران معاصر در وجهي پرابلماتيك است. روايتهايي از زندگي طبقه متوسط و عمدتا روشنفكراني كه در تناقضي آشكار با آرمانشهر ذهني خود ناگزيرند با مسووليتهاي اداري روزگار بگذرانند و ارتزاق كنند. بزنگاه مهم قصههاي مجموعه در قصههايي نظير «آقاي نويسنده تازهكار است»، «قريبالوقوع»، «سراسر حادثه» و... همين تناقضهاي ناگزير در محل تلاقي تجدد و انديشه ايراني است. حال اگر اين ملاحظات محتوايي قصههاي صادقي را بگذاريم در كنار دغدغههاي ساختاري و فرمي او، خود را در برابر نويسندهاي مييابيم كه اگرچه
از سويي موضعي انتقادي به مظاهر تجدد دارد، از ديگر سو جوهره مدرنيته را دريافته و توشهاي را كه بايد، از آن برگرفته است و اين مدعا را چه گواهي معتبرتر از تنوعي كه در فرم قصههاي مجموعه «سنگر و...» به روشني آشكار است. اين تنوع فرمي كه مثلا جهان هر كدام از قصهها را نه فقط به لحاظ درونمايه محتوايي بلكه از حيث برآيند فرم و محتوا از ديگر قصهها مستقل ميكند، دقيقا در تناسبي معنادار به نگاه و انديشه نويسنده قرار ميگيرد. صادقي را از آن رو نويسندهاي پيشرو ميدانيم كه بسياري از مفاهيمِ بعدا موضوعيتيافته در سپهر انديشه ايراني، همان سالهاي 40 در قصههاي مجموعه ماندگارش جريان يافت. از مهمترين خصلتهاي «سنگر و...» ضرورت مشتركي است كه قصههاي كتاب هر كدام
به طور مجزا بر آن تاكيد دارند: توجه به آنچه بيرون از ضمير نويسنده در جريان است و پرهيز از خودمهمپنداري كاذب روشنفكر ايراني. او در جايجاي آثار خود بر بازنگري در مفهوم «من» نويسنده/انسان ايراني و معطوف كردن نگاه او به موجوديتهاي «غير» تاكيد ميكند. از اين منظر همان يك كتاب صادقي يادآور رمان «شب يك، شب دو» نويسندهاي چون بهمن فرسي است كه مفهوم «نقد از درون» و تمركز بر چالهچولههاي سبك زندگي روشنفكران ايراني از فرازهاي مهم و وجوه تمايز آن نسبت به رمانها و مجموعه قصههاي سالهاي 40 و 50 است. درست همعرض كنايههاي طنزآميز و عمدتا تلخ در روايتهاي صادقي درباره تبختر و خود متمايزپنداريهاي كاذب منورالفكران عصر جديد اين سرزمين كه او آنها را با عبارات و تركيباتي مانند «ولمعطل» و «لولوهاي سرخرمن» توصيف ميكند كه سختيها را بر دوش ديگري ميگذارند تا وهمِ «بزرگ» بودن در باورهاي كاذبشان دستخوش ترديد نشود: [مردم عادي] انگار فقط به اين دنيا پا گذاشتهاند كه بميرند اما لااقل آنها همهچيزشان طبيعيتر از اين لولوهاي سرخرمني است كه به آنها بزرگان ميگوييم.»