در آستانِ م.مويد
من به چنين شاعراني در حد حضور در جنگ و جريده و دقيقتر بگويم در تذكرههاي شعري نگاه و تورقي دارم آنگونه كه به انبوه شاعران سبك هندي كه در تذكرهها با چند شعر خوب حضور دارند و هرگز نه نامي در حد و اندازه مولانا، صائب تبريزي و عبدالقادر دهلوي (بيدل) دارند و نه چندان اثر و اعتباري به شعر و ادبيات افزودهاند. يعني در ذهن من به عنوان شاعر كنار نيما، اخوان، شاملو، آتشي، الهي و تعداد اندكي ديگر قرار نميگيرند. از اين جهت گفتم كه بگويم: «نه هر كه سر بتراشد قلندري داند/ نه هر كه آينه گيرد سكندري داند».
البته آگاهم كه گاهي يك شاعر، يك شعر برايش كافي است كه ماندگار شود. مثل رضيالدين آرتيماني و ساقينامه گرامياش كه بيبديل است و يگانه اين اثر؛ و باز اعتقاد دارم هنرمند بايد در فرآيند باشد و در فرآيند هنرياش بايد «گرينكا» داشته باشد. آنگونه كه هدايت و «بوف كور»، گلشيري و «شازده احتجاب»، آتشي و «عبدوي جط»، رويايي و «درياييها»، شاملو و «هواي تازه» و اخوان و «زمستان»؛ و چنين است كه به شاعري كه فرآيند شاعري و گرينكا ندارد، چندان اعتقاد ندارم و گاه به تفريح و تنفس ميخوانم چنان آثاري را. نخواندنشان برايم بهتر است تا اينكه وقت هزينه كنيم تا اينكه آخرش بدانم فلاني يك شعر، دو شعر يا سه شعر خوب گفته. البته به چنين شاعراني احترام ميگذارم اما هرگز مورد علاقهام نبودهاند؛ اما محمدحسين مهدوي گرينكا دارد، امضا دارد و شاخص آثار او كتابي معظم است به نام «حسينِ علي». من با مقتل و مقتلخواني آشنا هستم و شاهد اين آيين بودهام بارها. توضيح در باب آن نميدهم چون مجال به تحقيق و تفحص ميطلبد. همين قدر بگويم كه آييني محكم، گرامي، ارجمند و موثر است در فرهنگ شيعه. آييني كه در روز عاشورا از صبح آغاز ميشود و تا ظهر ادامه دارد. به اين صورت كه تمام كتاب مقتل به زبان عربي كامل، يك نفس و بدون وقفه قرائت ميشود و پردهاي عظيم مصور ميكند بر مخاطب بر اساس روايت راويان متعدد. محمدحسين مهدوي مويد، آثار بسيار دارد. بيش از نيم قرن است شعر ميگويد و شعرهاي خوبي هم گفته، مورد علاقه، تاييد و مشاور شاعران بسيار بوده. در عين حال از همان آغاز سلوك روحي خود را طي كرده. همه اينها را ميدانم اما افتخار او و افتخار شعر، كتاب «حسينِ علي» است. تمام تجربههاي ادبي– شعري، روحي و سلوكي محمدحسين مهدوي مويد در اين كتاب تجلي يافته. محمدحسين عزيز مردي است بسيار مهربان. هنوز نام بيژن الهي را با احترام و تاثر به زبان ميآورد و از خاطرههايش و روابطش با الهي با احترام ياد ميكند. به من هم محبت دارد. بارها دعوت كرده به لاهيجان بروم و مسائل و مطالب من، مرا از ديدار اين معنويمرد، محروم كرده. در سالهاي اخير گاه ناخوش بوده و گاه سرحال. زير آفتاب و خورشيد جوشان پياده طي طريق كربلا و نجف ميكند. ديدار كه دست دهد، به ادب حضور استادش آيتالله نورالله شاهآبادي مينشيند. هنوز دنبال تجربه دانستن است. مردي فروتن و بيادعا، مردي بزرگ با كتابي عظيم به نام «حسينِ علي» كه در لاهيجان به خلوت خويش است و سر به كتاب دارد و به وقت عاشقي به اتاق روضه ميرود و پيمانهاي به اشك ميزند. مردي نشسته به لاهيجان، همسايه شيخ زاهد گيلاني و حاج مطهر عليشاه. مردي كه يادگار و ارمغاني مغتنم بر ما روا داشت؛ و من دوست دارم مردي به نام محمدحسين مهدوي مويد را و كتابي به نام «حسين علي» را.