گردشگري و مرزهاي بلند امروز
رضا دبيرينژاد
گردشگري پديدهاي است كه روي مرز قرار دارد، مرزهاي فرهنگي و اجتماعي. مرز اما حوزهاي مشترك است؛ جايي كه دو فرهنگ با هم در تماس قرار ميگيرند و متعلق به هر دو سو است. گردشگري هم محل تماسهاي فرهنگي و اجتماعي است، دروازهاي است كه امكان تبادل و دسترسي جوامع و فرهنگها را فراهم ميكند. مسيري است كه از فرهنگ و جامعهاي به فرهنگ و جامعهاي ديگر صادر و امكان دسترسي انسانها به جوامع و فرهنگهاي ديگر فراهم ميشود. از اينرو گردشگري پديدهاي است كه از خواص مرز بودن تبعيت ميكند و شرايط هر دو سوي مرز بر آن تاثير ميگذارد. هر قدر اين مرز همچون ديوارهاي سهمگين و جداكننده عمل كند، گردشگري كمرنگ شده و پس زده ميشود و هر قدر اين مرز پيونددهنده و دروازهاي براي اتصال باشد، گردشگري فعالتر و پررنگتر خواهد بود. وقتي اوضاع مرزي متشنج ميشود، يعني وقتي امكان تبادلات و عبور از مرز سختتر ميشود، گردشگري هم به پديدهاي وهمانگيز و دور از دسترس تبديل شده و اينگونه جامعه از مواهب آن بيبهره ميشود. گردشگري نيازمند روي گشاده و باور به پذيرش ديگري يا ظرفيتهاي گفتوگو و تبادل است، در واقع شرط اول رونق گردشگري، پذيرش كثرت و تمايزهاست و از سوي ديگر، تصويري كه بتواند ايجاد جاذبه عبور از مرز را فراهم آورد. بر همين اساس، تنها تاكيد بر تنوع جاذبهها يا داشتهها كافي نيست، بلكه شرط لازم اوليه بسترهايي است كه تصويري روشن و مطمئن را براي گردشگران ميسازد.
در شرايط فعلي اما به نظر ميرسد كه گردشگري پشت ديوار مرزهاي اجتماعي مانده است، ديواري كه از دو سوي داخل و بيرون بلندتر ميشود. از سويي در خارج تصويري متشنج از داخل ايران ساخته ميشود، به گونهاي كه گردشگران را با هراس مواجه ميكند. از سوي ديگر قوانين داخلي نيز به گونهاي رفتار كرده كه گردشگران داخلي را با مشكل روبهرو ميكند. اين در حالي است كه بايد در نظر داشته باشيم، گردشگر يك سفير يا ناظر فرهنگي و اجتماعي است. گردشگران خارجي وقتي خود ميآيند، بهترين ناظراني هستند تا جامعه و فرهنگ ما را ببينند و راوي واقعيتهاي اجتماعي و فرهنگي ايران ما در برابر هژمونيهاي رسمي باشند، در حالي كه شرايط سياسي بيروني اجازه ورود گردشگران را نميدهد، بايد در نظر داشته باشيم كه گردشگران ايراني كه به خارج از ايران ميروند، ميتوانند سفيران فرهنگي براي نشان دادن واقعيت ايرانيان باشند و رويارويي مستقيم مردمان باورپذير و تماس عميقتري را ايجاد ميكند كه اين نيز ميتواند رسانهاي قدرتمند در برابر هجمههاي بيروني باشد. اما متاسفانه به نظر ميآيد باور جدي به ظرفيتهاي فرهنگي و اجتماعي گردشگري وجود ندارد و متوليان گردشگري بيشتر به امور جاري يا فني بسنده كردهاند و هميشه رفتاري يكسان داشتهاند. مديراني كه به نظر ميآيد پيش از هر چيز بايد متوليان حوزه مختلف در داخل كشور را توجيه كنند و براي چنين امري بايد خود نيز بر ماهيت گردشگري اشراف يابند. بالا و پايين شدن قوانين يا رفتارهاي مرتبط با گردشگري اعم از مستقيم يا غيرمستقيم نه تنها وضعيت معيشتي همه اهالي اين حوزه را تحت تاثير قرار ميدهد، بلكه ميتواند حوزههاي فرهنگي ديگر را نيز متاثر كند. تنها حوادث چند ماه اخير را در نظر بگيريد و ببينيد چه بازتابهايي داشته است، آيا به يك مرتبه همه تصويرهاي ساخته شده از ايران براي گردشگري دگرگون نشده است و آيا به مرحلهاي بسيار عقبتر بازنگشتهايم؟ جبران اين خسارت فرهنگي وارد شده بر گردشگري كاري است كه بسيار زمانبر است. نكته مهم اين است كه مرزداران گردشگري بخش خصوصي هستند كه بايد نقشهاي چندگانهاي را ايفا كنند و لازم است كه اين مرزداران بيشتر جدي گرفته شوند.
اگر بخواهيم گردشگري را در وضعيت كنوني بنگريم، بايد وضعيت بحراني براي آن قائل شويم، وضعيتي كه ناخواسته تحت تاثير شرايط سياست بينالملل و چالشهاي اقتصادي داخلي نحيفتر و كمتوانتر شده است. بحران گردشگري امروزه نيازمند ساخت تصويري دگرگونه از اين حوزه با نگاهي ژرفتر و گوياتر است. گويا از آن جهت كه بتواند همه اركان جامعه، سياست، صنعت و فرهنگ را به خدمت بگيرد. اين در حالي است كه شايد گردشگري يكي از مهمترين پاسخها به چالشهاي پيدرپي جامعه امروز ايران باشد.