ژست وضعيتي براي اندام انسان و نوعي اتخاذ وضعيت نسبت به ديگري است. اين ديگري ميتواند جاندار يا بيجان باشد. ما با زبانِ ژستهاي مختلف وارد نوعي ارتباط با ديگران ميشويم. حتي وقتي در تنهايي براي خودمان جلوي آينه ژست ميگيريم با يك ديگري يا ديگران در وجود خودمان در ارتباط هستيم. جهان ژستها خيلي گسترده است و پرداختن به تاريخ و جغرافياي ژست مجالي وسيع ميطلبد. ژستها، كودكي، نونهالي، نوجواني و جواني دارند و بالاخره پير ميشوند. ژستها شغل هم دارند ژست مدير، ژست رييسجمهور و... بعد از انقلاب ژستهاي مديران عوض شده است و اغلب مديران نميدانند ژست قدرت براي يك مدير خوب است. آنها اغلب براي گرفتن ژست تواضع در فيگور ضعف فرو ميروند. به دستهاي هيات اهداكننده جوايز كه روي شكمشان به هم رسيده و گردنهاي كجشان وقتي در مراسم تجليل كنار هم چيده شدهاند، توجه كنيد. ژستها از كجا ميآيند؟ آنها منشا دروني و بيروني دارند مثلا از افكار ما تاثير ميپذيرند يا محصول تعامل ما با اشيا و موجودات اطرافمان هستند.
ژستها هميشه با ما هستند. از تولد تا مرگ. آنها با ما در مراسم مختلف شركت ميكنند. در خواب در بيداري. در اندوه و شادي. ژست شادي همراه شاديهاي ماست، ژست اندوه همراه لحظات اندوهگين ما. آنها ما را به خودمان و ديگران معرفي ميكنند. آنها خاموشند ولي به هزار زبان حرف ميزنند. شايد اولين ژست اجباري انسان ژست جنين باشد؛ آن پيچيدگي در خود كه به محض تولد از هم ميپاشد اما قطعا آخرين ژست اجباري ژست مرگ است. مردهها ژست نميگيرند اما به ديگران ژست ميدهند. در نگاه اول ژستها تابعي از فضا و زمان و اشيا هستند. ما در عروسي با لباس پلوخوري ژست شق و رقتري داريم. بعد همان ژست شق و رق نوعي آداب و رفتار را به ما تحميل ميكند كه از آن بيخبر بوديم. مثلا از شوخيهاي بيمورد پرهيز ميكنيم. صدالبته اين فاعليت و مفعوليت ژست در آدمهاي مختلف تفاوت دارد، يعني گاهي ما ژستها را ميگيريم و گاهي شده است كه ژستها ما را ميگيرند حتي گاهي ما را در خود ميبلعند. بعد از صنعتي و كالايي شدن جهان، ژستها علاوه بر خدمت به انسان در خدمت كالاها هم بودند و اكنون صنعت مدلينگ به طراحي و آفرينش ژستهاي جديد براي فروش بيشتر كمك ميكند. مدلها در عكسها و ويديوها در ژستهاي مختلف صدا و فيگور فرو ميروند. مثلا ژست جدي، ژست دلبري و... اما ژستهايي كه در تصاوير ثبت ميشوند فقط با زبان بدن با ما ارتباط برقرار ميكنند. به عكسها دقت كنيد. در سالهاي جاري كودكان به دليل ديدن دوربينهاي عكاسي و عكسهاي فراوان ژستهاي رهاتر و متنوعتري از بزرگترها دارند.
ژستهاي اوايل اختراع عكاسي هم با ژستهاي فعلي خيلي فرق دارد. در دوران اول عكاسي پرتره، سوژهها مرعوب و مفعول عكس و عكاسي و عكاس بودهاند. البته الان هم در عكسهاي «آسانسور- سلفي» ژست افراد، مطيع حركت آسانسور و آينه و دقت در ثابت نگه داشتن موبايل است. در صورتي كه در اوايل تاريخ نقاشي پرتره، نقاشها در برابر ژست سوژههايشان كه عموما از طبقه حاكم و اعيان بودند در موضع مفعولي و انفعال قرار داشتند. بعدها با ورود افراد از تمام طبقات و محيطهاي عمومي به نقاشي، نقاشها در تعيين ژست موثرتر شدند. تا حدي كه نقاشي فيگوراتيو كه حامل ژستهاي مختلف است ژانري مهم در نقاشي شده است. ميتوان در مورد تفاوت ژست در عكاسي و نقاشي، تفاوت و تنوع زياد ژست در نقاشي غربي نسبت به نقاشي ايران، ژستهاي كلاسيك و ژستهاي مدرن، يكسانسازي ژستهاي مختلف توسط لباس، تقليل زبان بدن به زبان لباس توسط شركتهاي توليد پوشاك، يكسانسازي ژستها توسط صنعت مدلينگ، فروش ژست توسط رسانهها، تطميع و ارضاي طبقه متوسط با عرضه ژستهاي ثروتمندان به آنها توسط سلبريتيها، همذاتپنداري جوانان با سلبريتيها با عرضه عكسهاي خودشان با ژستهاي مختلف در فضاي مجازي و صدها موضوع مربوط به ژست حرف زد اما عجالتا در گفتوگو با ميترا ابراهيمي، نقاش مطرح فيگوراتيو معاصر به ژستهاي گمشده در نقاشي ايران ميپردازيم. در آثار ميترا ابراهيمي كه فيگورهاي بزرگ انسان دارند اغلب اشيا محيطي ساخته انسان نيستند. اين باعث شده است ژستهاي موجود خيلي طبيعي باشند و مانند ژست مدلها نشود. اگر براي نقاشي يك طبقهبندي كلي برمبناي ژست نقاش قائل شويم. نقاشي غيرواقعگرا نسبت به نقاشي واقعگرا بسيار وابسته به ژست نقاش است. تا حدي كه نقاشي كنشي را نقاشي ژستورال هم ميگويند. در اين نوع نقاشي عمل نقاشي كه وابستگي شديد به نقاشي دارد ارجح بر خود نقاشي است. تاثير ژست نقاش حين نقاشي -مجموعه حركات دست و بدن- روي ژست فيگورها را نميتوان ناديده گرفت و اين موضوع در آثار ميترا ابراهيمي بسيار مشهود است.
شما از رشته گرافيك دانشكده هنرهاي تزييني در سال 1355 به نقاشي رسيديد. چرا گرافيست نمانديد؟
بعد از تحصيل در رشته گرافيك به انگلستان رفتم و چاپهاي هنري يعني اچينگ و ليتوگرافي خواندم. از گرافيك تبليغي دور و به نقاشي نزديك شدم.
آيا دقت موجود در آثار شما محصول همان رشته گرافيك است؟
به دليل موضوع با دقت و تمركز و اتود شروع ميكنم.
تاثير ژست نقاش را روي نقاشيهايش چقدر موثر ميدانند؟
قطعا موثر است. مثلا اغلب نقاشان سه پايهاي آثار دقيق خلق ميكنند.
چرا وجه غالب در فيگورهاي ما اغلب روبهرو و نيمرخ است؟
چون در نقاشي ما تا همين شصت، هفتاد سال حضور انسان جايز نبود و بيشتر به نقشهاي طبيعت و گل و مرغ و هنر فرش و كاشي ميپرداخت و ژست و فيگور در نقاشي ما هنوز جوان است.
قبول داريد كه در اغلب تابلوهاي پرتره ما بيشتر همان ژستهاي كاري و اداري را با لباس خانگي داريم؟
بله تاييد ميكنم ولي نقاشاني هم داريم مثل مجيد فتحيزاده كه كاملا متفاوت با اين جريان عمل كردهاند و آثارشان پر از فيگورهاي متنوع و پرسوناژهاي مختلف است.
كاملا درست است. البته با اينكه فتحيزاده با فرانسوا ميله از نظر فضا و سورئاليسم موجود در آثارش كاملا تفاوت دارد ولي نوعي تشابه حسي با اين نقاش فرانسوي ايجاد ميكند. عموما در آثار شما با ابعاد بزرگ حتي عضلهها حامل ژست هستند. اصرارتان روي خطوط بدن به چه دليلي است؟
در بعضي كارها باتوجه به موضوع و دوره لازم است مثلا در دوره سياه قلم ضروري بود، ولي در فيگورهاي كوچك مجموعه ديوارها ضرورتي به نمايش جزيي بدن نبود.
در همه كارهاي شما انسان و اغلب زن حضور دارد و با ژستهاي رها نقاشي شدهاند. اين ژستها ژستهاي گمشده يا تخيلي هستند. اشيا محيطي هم در آثار شما خيلي با انسان موجود در اثر همراهي دارند.
بله. اين اشيا و موجودات بسيار زن محورند. مثلا درخت خود زن است. زن اسبسوار تركيب خوبي است چون اسب كه نماينده مرد است در كنار زن قرار ميگيرد.
محدوديت ژستها در ارتباطات ما بسيار است، ولي در ادبيات ما كلماتي هستند كه حامل ژستهاي پيچيدهاي هستند مثل طنازي و غمزه.
ما حتي محدوديت حركت مدلها را هم در نقاشي داريم. قبل از انقلاب بابا علي كه در كارگاه مجسمه گِل درست ميكرد به عنوان مدل استفاده ميشد ولي واقعا عين مجسمه بدون هيچ حركتي روي صندلي مينشست. طراحي از خانم ايشان هم منجر به طراحي از خط و خطوط لباس ميشد.
بيشتر ژستهاي نقاشي شما مربوط به زندگي روزمره نيست مثلا زن با بالهاي پرواز. تركيب ژستها با اشيا منجر به يك فضاي سوررئال ميشود مثلا زني داخل صدف. حضور طبيعت هم به قول خودتان به خاطر طبيعتگراييتان فراوان است. آيا انسانهاي آثار شما ژستشان را از اشيا ميگيرند يا اشيا مناسب براي ژست انتخاب ميشوند؟ شايد مهمترين عضو در ژست گرفتن دستها هستند. دستها حتي از وجه پشت هم ميتوانند پيامهايي داشته باشند. من فكر ميكنم شما هم به دست در فيگورهايتان اهميت ميدهيد.
بله. براي من هم همينطور است. مثلا مجموعهاي از نقاشي دست انسان و پرندهها را دارم.
تعامل ژست انسان با اشيا كاملا دوطرفه است، ولي گاهي اول فيگور نقاشي ميشود بعد با يك المان طبيعي و رنگ كمبوزيسيون را كامل ميكنم.
قبول كنيم كه اشيا ژست خودشان را دارند مثلا ژست درخت توت معلق با سپيدار
كاملا متفاوت است. در آثار شما به دليل ژستهاي خاص انسان، اهميت انسان بيشتر از اشيا محيطي و ساير موجودات مثل اسب يا صدف به نظر نميرسد. اين مطلب را تاييد ميكنيد؟
بله. حتي در همان مجموعه «دست و پرنده» اهميت دست انسان و پرنده براي من يكسان بود.
آيا ژست انسانهاي آثار شما در تعيين رنگ و بافت موثرند؟
قطعا. در خود كار رنگ و بافت باتوجه به ژست فيگور تعيين ميشود.
اغلب مدلهاي فيگورهاي آثار شما انسانهاي نامشخص هستند. آيا اين باعث نميشود تسلط بيشتري به ژست فيگورهايتان داشته باشيد؟
بله. وقتي مدل ذهني است نگاه نقاش آزادتر و دلخواهتر است.
و اما سوال آخر اينكه آيا به نظر شما از هنر نقاشي ايران مراقبت ميشود؟
نه. ابدا، چون گالريها و مجموعهداران شناخت و آگاهي كافي نسبت به تاريخ هنر ندارند. از طرفي مكانهاي آموزشي هم فاقد هرگونه طرحهاي پيشبرنده و دورنگر هستند.