• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4591 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱ اسفند

درباره مجموعه داستان «باران در مترو» نوشته مهدي افروزمنش

قطاري كه در سياهي تونل محو مي‌شد

آيدا علي‌پور

«باران در مترو» - سومين اثر مهدي افروزمنش- مجموعه‌اي شامل چهار داستان كوتاه است كه با فضاسازي‌هاي متنوع، سعي در بيان دغدغه هميشگي‌اش -خشونت- در جامعه امروز دارد. وي پيش از اين نيز با دو اثر «تاول» و «سالتو» در بازنمايي جريان خشونت در جامعه موفق عمل كرده بود. با اين حال داستان‌هاي اين مجموعه طيف گسترده‌تري از طبقات اجتماعي را مورد كنكاش قرار داده و فراتر از كليشه‌هاي بالا/پايين‌شهري، به ساخت و پرداخت شخصيت‌هايي منحصربه‌فرد مي‌پردازند.

داستان اول -«كارواش»- حول يك مكالمه در اتوموبيلي كه لابه‌لاي غلتك‌هاي بزرگ‌ترين كارواش خاورميانه! گير كرده، اتفاق مي‌افتد. ديالوگي ناگزير در اين بزنگاه ميان دو شخصيت اصلي داستان رخ مي‌دهد. امير، پزشكي جوان و همسرش سارا به صرافت خشونتي كه مرتكب شده‌اند مي‌افتند. امير، وامانده ميان دوگانه حسادت و خشونت انتخابي عجيب و غريب مي‌كند؛ انتخابي كه نه تنها خواننده، بلكه خود را هم متحير مي‌كند. اينجا خشونت نه فقط در قالب رفتار و كلام كه زير پوسته‌اي از آگاهي رخ مي‌دهد؛ خشونتي كه جهان مدرن به زندگي تحميل كرده است. در اين داستان كارواش تبديل به اتاق بازجويي امير مي‌شود و بازجو كسي نيست جز خودش.

«به وقت مردن» حكايت جوان بيست‌ويك ساله‌اي است كه آخرين دقايق عمرش را سپري مي‌كند. راوي اول شخص داستان، كيفيتي منحصربه‌فرد دارد كه صرف‌نظر از نقاط ضعف در منطق روايي داستان، آن را جذاب و خوش‌خوان مي‌كند. افروزمنش سعي داشته تا از حداكثر اطلاعات براي پيشبرد داستان بهره بگيرد. اما سوال اينجاست كه اين ارايه اطلاعات تا چه حد به باورپذيري داستان كمك كرده و چقدر به پيكره داستان آسيب زده است؟ راوي چه كيفيتي از مرگ را تجربه مي‌كند كه ناگهان به اين درجه از آگاهي نسبت به خود و اطرافش دست مي‌يابد؟ با اين حال نبايد از ذات دوگانه راوي داستان به عنوان نقطه قوت به ‌سادگي رد شد. راوي كه آخرين دقايق پيش از مرگش را توصيف مي‌كند همان ابتدا مي‌گويد: «پس من مردم...» و حالا كيفيت سيال راوي اول‌شخص، هوشمندانه به راوي داناي كلي بدل مي‌شود كه هنوز اول‌شخص است: روح عباس!

در اين دو داستان خواننده مدام با اصطلاحات تخصصي پزشكي مواجه مي‌شود. شنيدن اين اصطلاحات از شخصيت پزشك چندان دور از منطق نيست اما ايراد آنجاست كه عباس - دزد قالپاق، كيف بغلي، النگوي طلاي بچه‌ها و دندان طلاي پيرمردها و پيرزن‌ها كه در كارنامه درخشانش بلندكردن خواهر ناتني ناصرگاوي را هم دارد- از پارگي سلول‌هاي فلسي، عضله مايل خارجي شكم، آئورت و وريد حرف مي‌زند.

«باران در مترو» استراتژي روايي متفاوت‌تري دارد: سلسله‌اي از بازي‌هاي كلامي و سرگرمي‌هاي زيرزميني كه بين دو نوجوان رخ مي‌دهد. خشونت به‌ شكل فيزيكي آن در اين داستان جايي نداشته و به‌ جاي آن در كلام، تحقيرهاي عامدانه، انگشترهاي ارزان‌قيمت، بازي‌هاي فرساينده و ماجراي هميشگي چه كسي اول است، جريان دارد. نويسنده در خلال روايتي ساده كه در دنياي زيرزميني مترو پيش برده مي‌شود، از آسيب‌پذيري انسان و قصه ناكامي‌هايي كه مدام كتمان مي‌شوند پرده برمي‌دارد. چتري‌هاي سما كه روي زخم پيشاني‌اش را مي‌پوشانند، با پفي در هم مي‌ريزند. بازي براي خودش قوانيني دارد: «هيچ‌وقت روي زمين قرار نمي‌ذاريم، فقط توي مترو». در انتهاي بازي سوال اصلي مطرح مي‌شود: «بعدش چي؟ اگه ببرم چي ميشه؟»

داستان آخر -«دايي»- اركستر شخصيت‌هايي است كه كنار هم چيده شده‌اند تا سمفوني خشونت را به درخشان‌ترين حالت ممكن بنوازند. راوي، تك‌گوي نوجواني است كه بازجويي مي‌شود. تعدد شخصيت‌ها، تلاش‌هاي دايي براي پديدآوردن صحنه تصادف، جعبه‌هاي رنگارنگ سيگار از برندهاي مختلف، طولاني‌شدن روزهاي حبس دايي و در مجموع روايتي زنجيره‌وار، خبر از كثرتي مي‌دهد كه در آخر به وحدتي به نام خشونت مي‌انجامد.

در بعد زبان، برگ برنده در دستان نويسنده است. بازي كلامي و زبان‌ورزي‌هاي پرقدرت، مساله قابل‌انكاري نيست و به قدري در داستان‌ها قوي عمل كرده كه گاهي حتي ضعف‌هاي داستان را زير سايه مي‌برد. فضاي هر چهار داستان اين مجموعه در محيطي بسته و بستر مناسبي براي ارتكاب به خشونت شكل مي‌گيرد: ماشينِ گيركرده در هياهوي برس‌هاي كارواش، جنازه عباس در صندوق‌ عقب شورلت، مترو در مقياسي وسيع‌تر از نظر كمي اما با همان خفقان و ناگزير آشنا و در نهايت اتاقك دوج دايي كه در فضاسازي، حجت را بر خواننده تمام مي‌كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون