انساندوستي كه از او آموختم
تارا بهبهاني٭
وقتي در نمايشگاه امسال، 67 هنرمند كودك و نوجوان را با نقاشيهايشان در بيمارستان محك جمع كردم، به دنبال استقبال پر شور مردم و رسانهها از اين امر و البته بازده 45 ميليون توماني آن براي كمك به كودكان مبتلا به سرطان، احساس خشنودي و رضايتي زايدالوصف نصيبم شد. به نظر ميرسد وقتي در كار خير گامي هر چند كوچك برميداريم، مردمان خوب سرزمينمان همگام و همقدم ما را در اين امر بزرگ ياري ميكنند. اين همان نكتهاي است كه پدرم درباره مردم ايران باور دارد.
در جريان برگزاري اين 9 نمايشگاه جدا از مساله آموختن فن و هنر براي بچهها، مساله رشد شخصيتي و ياريرساندن به ديگران در بالاترين درجه اهميت بود. بچهها با استفاده از آنچه خود ساخته و خلق كردهاند، داشتههاي خود را با بچههاي ديگر سرزمينمان تقسيم ميكنند. بچههايي كه اگر موقعيت و امكانش را داشتند شايد آثار بهتر و زيباتري خلق ميكردند، دست به دست كودكان نقاش ما سرنوشت زيبايي را براي خود رقم ميزدند. تقدير سرنوشت اما، عدهاي از آنها را درگير بيماريهاي لاعلاج و فقر كرده است. پس چه زيباست كه به كودكانمان بياموزيم در كنار تمام نعمتهايي كه خداوند به آنها داده است، اين نكته را به خاطر داشته باشند كه ميتوانند لحظات زيباي زندگي خود را با ديگران تقسيم كنند و سهمي در كم كردن درد و رنج ناشي از بيماري يا تنگدستي داشته باشند.
هيچ كس در انتخاب موقعيت تولد و محل زندگي خويش اختياري ندارد. با اين وجود قرار گرفتن در يك خانواده فرهنگي براي من شانس بزرگي به وجود آورد كه علاوه بر آموختن هنر، فرهنگ و تاريخ سرزمينم، انساندوستي و كمك به همنوع را هم بياموزم. شايد بحثهايي كه در خانواده به كرات درباره نيازمندان يا هموطنان مبتلا به بيماريهاي لاعلاج اتفاق افتاده هميشه اين حس را ايجاد كرده كه كاش اين امكان وجود داشت كه ما هم با دستان خود براي آنها كاري بكنيم. اين فرهنگ و ايدئولوژي بر اركان مختلف خانواده ما غالب بود و پدر و مادرم هميشه در انجام چنين كاري پيشرو و پيشقدم بودند. ما نيز خواسته يا ناخواسته در اين مسير قرار گرفتيم. جاي خوشحالي و مسرت است كه قدم در جايي گذاشتهام كه ميتوانم با ايجاد يك جريان كوچك، بقيه را هم همراه خويش كنم. چه خوب كه همراهان من در اين مسير علاوه بر همسن و سالانم و پدران و مادران يك نسل، كودكان و نوجواناني هستند كه آينده نوع دوستي و انسان دوستي در اين سرزمين را با دستان خويش رقم ميزنند. شايد همين حركت كوچك در تفكر و ديد آنها نسبت به زندگي تغييري ايجاد كند كه آنها هم همگام با من در اين مسير سازنده گام بردارند. قطعا نكات و ريزبينيهايي كه در مسير زندگي از پدرم آموختهام، باعث شده سعي كنم به گونهاي آن آموزههاي انساندوستانه را به بچهها منتقل كنم.
برگزاري چنين نمايشگاههايي براي كودكان و نوجوانان و به نفع كودكان مبتلا به سرطان را هم از پدرم آموختم. از نظر من اينكه با هنر خود ميتوانيم جرياني را بسازيم كه در 9 سال مداوم تكرار شود و نتايج زيبايي را (چه از نظر اقتصادي و چه از نظر رشد فرهنگي يك جامعه در سطح خانوادهها) ايجاد كند، يكي از اهداف هنر در 13 سال تدريسم به حساب ميآيد.
*نقاش و مجسمهساز