تاريخ حفاظت از طبيعت
معصومه صفايي
بعداز مدتها ننوشتن براي روزنامهها دست به قلم ميشوم تا مثل نخستينبار كه حدود ۲۲ سال پيش كه به ياري استاد گرانقدرم استاد هوشنگ ضيايي عزيز با ايشان آشنا شدم و برايشان نوشتم باز از نيكمردي بنويسم كه نخست پرچمدار سبزانديشان ايران بود و فرزندي پاكدست و نيكانديش كه تا بود همه كلام و انديشهاش، بيشتر ديدن و پرداختن به طبيعت ايران و آموختن و آموختن بود. چقدر ارزشمند است كه چه آنها كه ديدهاند و چه آنها كه فقط شنيدهاند با آمدن نامت برق افتخار در نگاهشان ميدرخشد كه در مسير تو گام برميدارند. در گوشه و كنار كشور با انسانهاي سبزانديش بسياري همكلام شدهام از وزير و وكيل تا محيطبان و چوپان، هرجا كه از انساني ارزشمند و مرد واقعي كه بنيان حفاظت از طبيعت ايران را گذاشت به ميان آمد بدون ذرهاي مكث او سردمدار بود و باعث فخر و مباهات. برشمردن افتخارات و خدماتش مثنوي هفتادمن ميخواهد، هر كس ميخواهد اورا كه نه، تاريخ حفاظت از طبيعت ايران را، شالوده سازمان حفاظت محيط زيست، بنيان قوانين و مقررات محيط زيست، نقش ايران در ارتقاي نگرش و عملكرد مجامع بينالمللي در حوزه محيط زيست، نشر دانش حفاظت در خاورميانه و... را بداند فقط كافي است سيري در كتاب خاطراتش بكند تا بداند كه او نه فقط پدر محيط زيست ايران كه انساني جهانمرد بود، توانمند و فروتن كه در كومه شب را صبح ميكرد و با شتر از كوير ايران با مشكي ماست و كيسهاي نان خشك همراه شكاربانان ميگذشت تا بداند كه چگونه بايد مدير بود. به گفته شكاربانان قديمي، تكتك محيطبانانش را به نام ميشناخت، حتي همسر و فرزندانشان را و حتي مشكلات ريز و درشتشان را. در جايي از كتاب خاطراتش خواندم كه روزي خبر دادند سيل بخشي از لواسان را برده است، از آنجا كه مرد ميدان بود، خودش براي بررسي اوضاع به منطقه ميرود و در بالا دست آبراههها و شيارهاي متعدد را بر پيكر تپههاي اطراف ميبيند و خاكهاي شستهشده عاري از گياه، او مينويسد آنجا ارزش خاك را فهميدم و اينكه چرا در فارسي معني خاك با وطن يكي است. اين خاك را بايد ارج نهاد و در حفظش هر آنچه در توان است به كار بست. اگرچه همبال پرندگان شد ولي هميشه در سترگ كوهها استوار، در خروش رودها جاري و در تلالو شنهاي تفتيده بيابان خواهد درخشيد چون فقط او «اسكندر فيروز» بود.